مهدویان: ما از زیر شِنل روایت فتح آوینی در آمدیم

««ماجرای نیمروز» اثری دیگر از کارگردانی جوانی که بیشتر به آثار او پرداخته شده است تا خود او؛ محمدحسین مهدویان کارگردانی که سالهای نوجوانی و آغاز جوانی‌اش را در روایت فتح گذرانده است و از آن روزها کوله پشتی از تجربه برزگان روایت فتح را خود همراه دارد. کوله پشتی که در این سالها بسیار به او کمک آمده است و مسیرهای ناهمواره بسیاری را با آن همواره کرده است.

این روزها، روزهای خوبی برای فیلم «ماجرای نیمروز» است، چرا که سانسهای فوق العاده بسیاری را علاوه بر سانسهای عادی خود در اختیار می‌گیرد و مخاطبان برای دیدن جلوی برخی از سینماهای کشور صف می‌کشند، صفی که شاید چند وقتی بود که سینما‌های کشور رنگ آن را به خود ندیده‌بودند؛ اما از طرفی دیگر شاهد بی‌توجهی برخی مسئولان فرهنگی است؛ مسئولانی که بعضاً جان برادرشان را گذاشته‌اند که این فیلم نفروشد و به جای اکران آن کنسرت برگزار می‌کنند، کنسرتی که شاید بسیاری از مخاطبان به آن علاقه‌مند باشند و در آن شرکت کنند؛ اما اینکه به جای اکران فیلم، کنسرت برگزار کنند، صحبت دیگری است.

چندی پیش با کارگردان و تهیه‌کننده فیلم «ماجرای نیمروز» به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه شاهد آن خواهید بود:

شیفت کردن از یک سازمان و ارگان‌هایی که حمایتت می‌کردند و  رسیدن به ماجرای نیمروز؛ یعنی خیلی رُک و بی پرده اینکه می‌گفتند مهدویان روایت خودش را از تاریخ می‌کند و بچه حرف گوش کنی نیست؛ به نظر من این بهترین سوال است؛  واقعا چرا این اتفاق می افتد؟ از یک سازمانی که حمایتت می‌کرد برای تاریخ نگاری و نشان دادن تصویر دهه ۶۰ یک دفعه شیفت می‌کنید به سید محمود رضوی و با هم ماجرای نیمروز را کار می‌کنید.

مهدویان: واقعیت این است که سوالتان سوالی است که اگر بخواهم دقیق به آن پاسخ بدهم، امکان دارد که افرادی ناراحت شوند. بچه‌هایی که علاقه‌مند که راجع به موضوعاتی درمورد تاریخ معاصر و موضوعات مرتبط با انقلاب اسلامی و مسائلی که ارزشهای مورد نیاز جامعه است حتی موضوعات اجتماعی و اخلاقی کار کنند، بسیار سخت است که بتوانند به روایت شخصی و مستقلی برای خودشان برسند؛ فرآیند، فرآیند سختی است. وقتی نگاه به نگاه مستقلی می‌رسد کسی حاضر نیست برای آن سرمایه گذاری کند. دستگاه‌هایی که به نظر می‌رسد باید برای این ماجرا پول بدهند و هزینه کنند به محض اینکه می‌آیند برای آن هزینه کنند، به گونه‌ای نگاهت را هرس می‌کنند که دست آخر ایدئولوژی خودشان از آن خارج می‌شود.

چرا ایدئولوژی؟ تو خودت را بچه مسلمان نمی‌دادی؟

مهدویان: مسلمانی با ایدئولوژیک بودن فرق دارد.

در مورد یک چیزی صحبت می‌کنید که بار بسیاری دارد و من می‌خواهیم که توضیح مفصلی بدید.

مهدویان: منظورم از ایدئولوژی آن چیزی است که بشر درست کرده است. یعنی طرز فکر چارچوب‌مندی که محصول ذهن بشر است و مسلمانی هم اگر یک روایت چارچوب مند انسانی به خودش بگیرد در واقع می‌تواند تبدیل به ایدئولوژی شود. به خصوص اگر حاکمیت بخواهد ابعادش را مبتنی بر نیازهای خودش تعیین کند. یعنی فهم خودش از قدرت یک مسئله بسیار بزرگ است که موضوع بحث ما واقعا نیست …

چه طور می‌گویید موضوع بحث ما نیست؟

مهدویان: موضوع بحث از آن جهت که شاید کسی منتظر شنیدن این حرفها از من نباشد. من فیلمسازی هستم که یکسری عقیده درون خود دارم و با آنها فیلم می‌سازم.

کار شما منجر به جابه جایی قدرت در عرصه هنر شد. یعنی بخشی از فیلمسازان جریان انقلابی از جانب تو احساس خطر کردند و دائما بر این طبل می‌کوبند که فلانی یعنی مهدویان از ما نیست. پس شجاعانه در مورد این موضوع حرف بزنید.

بسیاری از افراد همینطور که گاهی حرفهایی را مطرح می‌کنم، می‌گویند که گنده‌تر از دهانش حرف می‌زند. به همین خاطر ترجیح می‌دهم در این باره کمتر صحبت کنم.

فیلم شما بزرگتر از عیار یک کارگردان است، چه اشکالی دارد جدی‌تر صحبت کنیم.

به هر حال یک تفکری در نهادها و سازمان‌هایی که متولی کار فرهنگ هستند، وجود دارد که علاقه‌مند تا یکسری موضوعاتی را با یک طرز فکر خاصی ساخته شود و تصور می‌کنند به این شیوه است که روی مخاطب اثر می‌گذارند. این موضوع به طرز بسیار مضحک و ابلهانه‌ای سازمانمند شده و تشکیلات، شورای طرح و برنامه، شورای مشورتی و مدیریتی و فلان و فلان دارد و تصور می‌کنند از دل آن می‌توانند خروجی‌ای دربیاورند که به دل مردم بنشیند.

تو از سه پل اساسی بزرگتر از «پل رودخانه کوای» رد شدی؛ یعنی هم اینکه هر دو فیلم قبلیت از حمایت سازمانی برخودار بودی، هم نمره قبولی از بدنه فرهنگی انقلاب گرفتی و هم اینکه آثارت تجلی واقعی اراده هنرمندانه است. اما با عبور از این سه پل همچنان در مظان اتهام هستی؟ مثلا فیلم‌های ایستاده در غبار و آخرین روزهای زمستان و حتی مستند استخوان لای زخم؛ روایت ارگانی، سفارشی و سازماندهی شده ای نیست.

مهدویان: می خواهم به این نقطه برسم که عبور از این مسیرهای سخت چگونه اتفاق افتاده است. بگذارید وضعیت عمومی را تشریح کنم. در این شرایط تنها چیزی که برای آن طراحی خاصی وجود ندارد، ذهن هنرمند است. چرا؟ در این سازمان‌های که شکل گرفته هنرمند نادیده گرفته شده است. منظورم یک سازمان هم نیست، منظورم سازمان‌هایی است که با این طرز فکر شکل گرفته است. دست آخر هم چیزی که چه اتفاقی می‌افتد؟ سازمان‌هایی که اتفاقاً بودجه‌های فرهنگی دارند و در نهایت به سفارش می‌رسند. در بهترین وضعیت به این می‌رسند که سفارش کار هنری دهند. هنرمند دغدغه‌مند و صاحب ایده، با نگاه شخصی مستقل، اثرش را بسازد، هر چند که بعدا مشخص شود زاویه نگاهش نگاه بسیار دقیق و درستی نبوده و از منظر سفارش دهنده مطلوب نباشد. این مسئله به نظرم مسئله مهمی است. نقد هنری بهترین پارامتر برای ارزشگذاری است اما  قرار نیست که هنرمند را قبل از خلق اثرش نقد کنیم یا نگران باشیم که او می‌خواهد چه کاری انجام بدهد! وقتی اثر خلق شد قابل نقد و حرف زدن است.

یک پرانتز می‌خواهم باز کنم. شما دارید در مورد هنر صحبت می‌کنید ولی نگاهی که از روز اول در سینما به شما شده، نگاه سیاسی بوده. به عنوان یک خالق اثر سیاسی و هر بار که خودت را از این جایگاه جدا کردی این انگ را روزنامه نگاران همفکر من به تو زده‌اند که مهدویان با ما نیست.

مهدویان: من چنین وضعیتی را تصدیق می‌کنم. اتفاقی که در حال حاضر افتاده، واقعیت‌های جامعه ما را ببینید به تدریج هنرمندانی که سرشان به تنشان می‌ارزید از این تشکیلات متنوعی که عنوان اجرای کار فرهنگی را بر عهده داشتند، فاصله گرفتند. تشکیلات فرهنگی که در نهایت ماهیت کارهایشان فرهنگی نبود و سیاسی بود. البته بعضی از این هنرمندان که با این مجموعه سازمانها کار می‌کنند که عمدتا هنرمندان نسل اول انقلاب هستند که مورد اعتماد بودند و به واسطه سابقه‌شان، نهادها و سازمان‌های مد نظر به آنها اعتماد کردند و آنها را استثنا قرار دادند. یعنی مثلاً آقای فلانی یا خانم فلانی، دیگر لازم نبود که بروند شورای طرح و برنامه و ارزیابی شوند. می‌گفتند که اینها تکلیفشان معلوم است و سابقه روشنی دارند، حتماً از شورای ما بیشتر می‌فهمند، در حالی که من فکر می‌کنم هر هنرمندی بیشتر از شورای شما می‌فهمد. می‌دانید منظورم چیست؟ یعنی شما این نگاه که مثلاً یک تشکیلاتی می‌تواند از طریق سازماندهی تشخیص دهد که چه اثری ارزش تولید دارد یا اینکه چه اثری باید تولید شود این اصلاً یک شیوه عجیب و غریبی است که مثلا ممکن است در کوبا اتفاق افتاده باشد ولی واقعاً در شان جامعه ما نبوده و همچنان نیست.

ما از زیر شِنل روایت فتح آوینی در آمدیم

اما من چگونه از این تنگناها عبور کردم.چون گفتگویتان را با مثال «استخوان لای زخم» (اولین مستند من) شروع کردید، یک فلش بک مهم بزنم به روایت فتح و فضایی که در دهه ۸۰ در آنجا حاکم بود. من این شانس را داشتم که سال ۸۳ به عنوان یک نسل سومی وارد روایت فتح شوم و  با بعضی از دوستانی که  سال ۷۹  به این مجموعه پیوسته بودند، نسل جدیدی باشیم که در روایت فتح مشغول به کار شدیم.

در آن زمان آقای سیدمحمد آوینی مدیر عامل روایت فتح و آقای والی نژاد هم مدیر تولید روایت فتح بودند. این آقایان در اواخر دهه ۷۰ در روایت فتح بودند ولی شرایط را فراهم کردند تا امتداد مدیرتشان در روایت فتح منجر به این شد در دهه ۸۰ یک نسل تازه‌ای وارد روایت فتح شوند. یکی دو بار گفتم و ارجاع کردم به آن نقل قول معروف چخوف که می‌گفت: ما همه از زیر شنل گوگول در آمدیم. گفتیم ما هم از زیر شنل روایت فتح سید محمد آوینی در آمدیم و بسیاری از بچه‌های ما مانند همین امیر بنان که مجری طرح ایستاده در غبار بود، یا محمد صراف که فیلم نت را اداره می‌کند، یا هادی بهروز که مدیر فیلمبرداری کارهای من است، همه از روایت فتحِ سیدمحمد آوینی به اینجا رسیده‌ایم.

اتفاقی که افتاد عجیب بود. یک تشکیلاتی که به نوعی زیرمجموعه بسیج بود و آدم‌هایی مثل والی‌نژاد و آوینی که نگاه و رویه‌شان آدم‌های حزب اللهی بودند در کنار خودشان یک مشت جوان تازه وارد ۲۱ ساله پذیرفته بودند و به آنها کارهای بزرگی را سپردند و مهمتر از همه اینکه سفارش هم به آنها نمی‌دادند.

سید محمد آوینی کلاً در ذات اخلاقیش اینگونه است

با توجه به شیوه های مدیریت فرهنگی در جمهوری اسلامی اصلاً مدیری مثل آوینی سرنوشت محتومش خانه نشینی است.

من به حوزه هنری پاسخگو نیستم؛ من به پول دولتی که از جیب مردم بیرون می‌آید پاسخگو هستم

مهدویان: حتی اگر حرفی بزنند زبانشان گاهی تند و تیز است و به برخی  افراد برمی‌خورد اما کاری که به آن باور داشته باشند را انجام می‌دهند. این افراد بنده بودجه دولتی نیستند. درست است در نهادهایی کار کردند که بودجه دولتی داشته‌اند، ولی هیچ وقت به خاطر این که سازمانی پول می‌دهد خودش را ملزم به پاسخگویی به آن سازمان نمی‌دادند. در کل معتقد است بودجه ای که از بیت المال می‌آید، باید در جای خودش درست مصرف شود، من به مردم پاسخگو هستم به واسطه این که پول مردم را در این تشکیلاتم خرج می‌کنم نه به مدیر بالاتر یا خزانه فلان یا دولت یا هر جای دیگری و این نگاه نگاهی است که به نظرم اگر تک تکمان داشته باشیم، رشد می‌کنیم. من به عنوان فیلم ساز وقتی پول مردم را سر صحنه خرج می‌کنم به این موضوع فکر کنم که من به حوزه هنری پاسخگو نیستم ،من به این پول که از جیب مردم میاد پاسخگو هستم، باید جواب آن را به مردم پس بدهم. ما با این نگاه در روایت فتح رشد کردیم، اینکه که تنها به حقیقت و پول بیت المال باید پاسخگو باشیم، نه به فلان سازمان یا فلان تشکیلات.

روایت فتح اتوپیای ما بود

با این نگاه بعد از فیلم ایستاده در غبار می‌خواستند شما را مهار کنند.

مهدویان:  نکته اصلی اتفاقا همین است .ما وقتی اینگونه خمیره و بن‌مایه‌مان شکل گرفت، خواه یا ناخواه فضای حاکم بر روایت فتح، دوستی‌های حاکم در این سیستم، آزادگی حاکم بر ورایت فتح که اینچنین ما را ساخت و تربیت کرد. واقعا اتوپیای خاصی بود. الان که من گاهی به دلایل مختلف می‌رویم روایت فتح یاد آن روزها می‌افتم. آن شب نشینی‌ها، گعده‌ها، شیوه‌های مدیریتی آوینی بسیار دست نیافتنی است.

اتفاقا یادم هست همان سالها هم این موضوع مطرح بود که با وجود حضور کم جسمانی سیدمحمدآوینی در روایت فتح  پس چه کسی روایت فتح را اداره می‌کند؟

مهدویان: به خاطر اینکه ما اصولا فهم‌مان از مدیریت این است که مدیر کارتابلش را امضا کند، چک‌های را امضا کند. ولی مدیریت فرهنگی (هنربانی) درک روحیات هنرمندان و مدیریت ذهن هنرمند است. می‌گویند در شرکت گوگل فضایش به گونه‌ای است که افراد با دمپایی میان و می‌روند و راحتند. همان جا اگر خوابشان بگیرد می‌خوابند، ما همین فضا را در روایت فتح داشتیم. گاهی اوقات وقتی می‌گویند که فضای شرکتهای و سازمانهای موفق دنیا چنین است، من یاد دورانی می‌افتم که در روایت فتح حضور داشتم. آوینی کاری کرده بود که ما احساس می‌کردیم که چیزی غیر از این جا نداریم، هویتمان به اینجا گره خورده و این به نظرم خیلی مسئله مهمی است یعنی من کار نمی‌کردم برای سفارش یا پول، بلکه برای خود کار، کار می‌کردم.

هنوز هم پای این حرف ایستاده‌ای؟ محمد حسین مهدویان واقعا هویت تو به ساختآخرین روزهای زمستان، ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز گره خورده است؟

حتما، زمانی که آخرین روزهای زمستان را ساختم در مصاحبه‌ای گفتم که بسیار حسرت خوردم برای روایت فتح که از آن سبک مدیریتی دور شده است. البته بعدها به این فکر کردیم که شاید این موضوع اتفاق درست بود یعنی نسلی مانند میوه در روایت فتح رسید و اگر چیده‌ نمی‌شد، می‌گندید. البته با شیوه مرسوم مدیریت فرهنگی در جمهوری اسلامی، اداره روایت فتح با شیوه قبلی غیر ممکن بود.

در آن زمان روایت فتح به جایی رسیده بود که می‌خواستند بودجه آن را قطع کنند، می‌گفتند چه کار می‌کنید؟ چه خبر است؟ و بعد مدیریت روایت فتح را برگرداندند به همان ریل طبیعی مدیریت فرهنگی در جمهوری اسلامی. الان به نظرشان دیگر همه چیز در روایت فتح درست است و همه چیز تنظیم شده است.

الان همه سر ساعت کارت می‌زنند؟

بله، دقیقا.  اما به نظرم روایت فتح در حال حاضر مرده است، روح ندارد و تاثیرگذاری خود را از دست داده است. دیگر از روایت فتح اثر فرهنگی تاثیر گذار درنخواهد آمد. آدمهای فرهنگی تربیت نخواهند شد. مهم نیست که امروز ما در روایت فتح نیستیم، مهم این است که هر کدام از ما امروز کارهای جدی می‌کنیم.

خودت حرف ایدئولوژیک می زنی و راجع به تربیت آدم صحبت می‌کنی(خنده)

مهدویان: نَهنَه نَه…. نَه … منظورم این است که در آنجا دیگر هنرمندی شکل نمی‌گیرد، هنرمندی تربیت نمی‌شود. هنر و هنرمند ساختن نیاز به تربیت هنری دارد. هویت فرهنگی خودشان را پیدا نمی‌کنند. منظورم چهارچوب سازی و انداختن هنرمندان در آن چهارچوب نیست. مثلا من با محمد صراف با هم فرق می کنیم اما یاد گرفتیم که چی دوست داریم. فضایی برای ما ایجاد شد تا بدانیم دنبال چی باشیم.

حریت فرهنگی در روایت فتح موجودیت داشت. پس از ساختن «آخرین روزهای زمستان»، می‌خواستید بگویید که من صاحب هویت و حریت فرهنگی هستم؛ اما یکسری از افراد با چماق می‌خواستند تو را سیاسی کنند و می‌گفتند تو با ما نیستی؟

مهدویان: مشکل همین جا به وجود می‌‌آید. برای منی یکبار که از عزیزترین جایی در آن نفس کشیده‌ام، یعنی حیاط زیبای روایت فتح، دل کنده‌ام و آمده بودم بیرون تا آخر عمرمم دل کندن از هیچ مکانی سخت نیست. یعنی جایی که همه وجودم در بهترین سال‌های جوانیم به آن وابستگی داشتم و آمدم بیرون دیدم نه، دنیای بزرگ‌تری بیرون وجود دارد. مهم ما هستیم که می‌توانیم دنیای خودمان را درست کنیم. حالا دیگر اینکه فکر کنم مثلاً من از یک جایی یک سازمانی یک تشکیلاتی که از من حمایت می‌کند، آمده‌ام بیرون دیگر نمی‌توان کار کنم، برای من اینگونه نیست، مضاف بر این که برای من آزادگی از همه چیز مهمتر است.

به نظرمن ساخته شدن فیلمی مثل «ایستاده در غبار» یک حق است. این حق اول برای من است به عنوان یک فیلم ساز و بعد برای مردم است به عنوان کسانی که از مالیاتشان، از سهمشان از بیت المال دارد برای کار فرهنگی هزینه می شود. برخی از فیلمسازان که به آنها پیشنهاد می‌شود که فیلمی بسازند وقتی اسم فلان سازمان می‌آید می‌گویند ما نمی‌سازیم و سمت آنها هم نخواهیم رفت، در حالی که این بودجه‌ای در اختیار فلان سازمان است برای مردم است، نه برای آن سازمان. اگر تو نروی به کس دیگری سفارش می دهند که آن پول را تلف می کند.

این پول سازمان x نیست این پولی است که برای فرهنگ این مملکت کنار گذاشته شده؛ یعنی در بودجه سالیانه به اسم این سازمان و تشکیلات یک مبلغی که مبلغ بودجه فرهنگی کشور است بین این سازمان‌ها خرد شده، در نهایت قرار است یک هدف داشته باشند تولید محصول فرهنگی به عنوان یک غذای مورد نیاز جامعه. سهمی که مردم ما از فرهنگ در بودجه‌های عمومی دارند نباید تلف شود. مثلا ۵ درصد را به ارشاد داده اند، ایکس درصد را هم به فلان سازمان دیگر… این پول وجود دارد برای اینکه فلان محصول فرهنگی تولید شود اما چیزهایی که تو اشاره می‌کنی و حواشی که همواره بر متن غالب می شود همواره وجود دارد. اما من طوری در روایت فتح تربیت شدم که گوشمان از این حرفها پر است.

برخی در آن زمان در روایت فتح این حرف را می‌زند که این‌ها چرا شلوار جین می‌پوشند، بلند حرف می زنند، چرا خط ریششان بلند است از این حرفا پر بود.

این بچه سوسول‌ها را بندازین بیرون … چرا پروژه های ارزشی را داده‌اید به این که ریشش را می‌تراشد؟

این یکی آستینش کوتاه است… یکی از اینها یک بار به من گفت چرا آدامس می‌جویید. وجود آدمی مثل آوینی باعث می‌شد که این فضا قابل تحمل شود.

می‌دانم در حال حاضر این نگاه به نسل جدید همچنان اینگونه‌ است که تو نباید لباس لی بپوشی. من در حال حاضر که روی به روی شما نشسته‌ام پر شده‌ام از سوالهای منتقدان تو، نه منتقدان اثرت، منتقدان شخصیت حقیقی تو. گوش من هم از این حرف‌ها پر است که مهدویان دلش با جمهوری اسلامی نیست و افکارت با چارچوب نظام اسلامی در تعارض است. اینقدر شنیدم که باور نمی‌کنم آخرین روزهای زمستان، ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز را تو ساخته باشی. پاسخ تو به این حرف ها و سخنان درگوشی چیست؟ بگذار بهتر بپرسم، حریت هنری تو با چهارچوب‌های رسمی نظام جمهوری اسلامی در تعارض است؟

مهدویان: نه … اگر دوستان ما نگاه سیاسی‌شان را کنار بگذارند، جمهوری اسلامی و بالاتر از آن انقلاب اسلامی، یک مفهوم بسیط و وسیعی خواهد شد که حتی بسیاری از کسانی که به نظر میاد اپوزسیون هستند در درونش جا خواهند گرفت. دعوای سیاسی از اینجا شروع می‌شود، دعواهای درون نظام را می‌گویم. مسئله این است که رسیدن به تعابیر شخصی و بعضاً گروهی که از تعابیر شخصی باز هم بسته‌تر است. چون وقتی گروه می‌خواهد شکل بگیرد شما یک تعبیر شخصی دارید و ممکن است تعبیر عضو دیگر گروه از شما بسته‌تر باشد. دامنه این گروه وقتی محدودتر می‌شود که بسته‌ترین فرد با یک زاویه نگاه بسته عضو این گروه شود. یواش یواش ناچار به محدود شدن هستید، ممکن است تنهایی حرف بزنید، حرفایی بزنید که در تعبیر گروهتان نمی‌گنجند. این فضای به شدت سیاست زده‌ای است که جامعه ما آن را داراست.

برخی می‌گفتند که مهدویان بعد از فیلم ایستاده در غبار، چپ کرده است. این اتفاق افتاده؟

مهدویان: نمی‌دانم، ممکن است چنین اتفاقی افتاده باشد. شاید این چپ کردن از نظر من همان چیزی است که به آن معتقد هستم.چپ چی کرده .یعنی چی؟

یعنی مهدویان از ارزشها دور شده. درباره حرف هایی از این دست شنیده بودی؟

مهدویان: چنین چیزی را شنیده‌بودم، ولی در هیچ گفتگوی رسمی درباره آن صحبت نکردم. البته در محافل‌ خصوصی در مورد آن حرف زدم. از جانب من گفته بودند که مثلاً گفته‌ام که فیلم ایستاده در غبار، در فضای فیلمهای وسترن است و احمد متوسلیان هم شبیه به قهرمانان وسترن. افرادی هم از این حرفم ناراحت شدند که تو متوسلیان را با «جان وین» مقایسه کردی؟ دوستان منظورم را اشتباه فهمیده بودند.

برای چی این حرف ها را زده بودی؟

من یک فیلم ساز هستم، فضای فیلمم وسترن است. یعنی طبیعت گراست و جغرافیای زنده دارد، قهرمان دارد.

یکی از همان کسانی که می‌گفت چپ کرده‌ای در برنامه‌ای اینترنتی و مناظره‌ گونه رو به روی روشنفکری نشسته بود و  گفت مطالبه ما هالیوود است… ما هالیوود می‌خواهیم.

همین دوستانی که می‌گویند من چپ کرده‌ام و هالیوود می‌خواهند، باز هم تاکید می‌کنم  من برایشان یک وسترن ایرانی ساختم. باید از این مسئله خوشحال باشند.

تسنیم:چه کسان دیگری از روش کاری محمد حسین مهدویان ناراحتند؟

مهدویان: همین کسانی که دوست دارند وقتی فیلمی می‌سازید با ادبیات آنها حرف بزنید و شبیه آنها باشید. قیافه اش شبیه آنها باشد …

خانم فیلمسازی گفت من فیلم ساز ارزشی نیستم، بیچاره اش کردند.

به خدا قسم هنرمند خوب و ارزشمند  را به جایی می‌رسانند که بگوید که من اصلا با این‌ها نیستم.

می‌خواستم با این کلمه ژانر سیاسی تو،  یک نکته مهم را تعیین و معین کنم. از اول که وارد این حرفه‌ای شدی می‌خواستند تکلیفشان را با تو روشن کنند که با  ما هستی یا نیستی؟!

من نگذاشتم این اتفاق بیفتد. گفتم من وارد این بازی سیاسی نمی‌شوم، با ادبیات شما حرف نمی‌زنم، من زبان خودم را دارم چه کسی گفته همه باید به یک گونه صحبت کنند؟! چه کسی گفته که همه باید پوزیشین و جایگاه خودشان را معلوم کنند؟! اصلاً دوست ندارم کسی برای من تعیین تکلیف کنند.

شما فیلمساز هستید و حق دارید از هر فیلمی که در این جهان وجود دارد لذت ببرید، اما برخی از افراد انتخاب‌های شما را دست گرفتند و گفتند که مهدویان با ما نیست، خط فکری‌اش با خط فکری ما همخوانی ندارد؟ مثلا در یک برنامه تلویزیون گفتید که فیلم درباره الی را خیلی پسندیدی؟

مهدویان: می‌گویند آقای رضوی با این همه ریش، چرا به فلان کارگردان تبریک گفت. همه پریدن به او که تو دیگر چرا! می‌خوام عرض کنم که ما در وضعیتی قرار داریم که این کار واقعا نه انسانی است نه اخلاقی و نه دینی. می‌گویید یک آدم این تعریف ها را اگر داشته باشد اگر با ماست یعنی باید از فلان فرد بدش بیاید.

مثلا تو با سعید روستایی رفتی نمایش ترن را تماشا کردی همین را برایت گزک کرده اند.

ما در خانه دو تا برادر داریم. یکی حزب اللهی است یکی نیست، برادریشان که ساقط نشده شما فکری کنید. ما آدم هستیم، حزبی که به دنیا نیامده‌ایم، جناب رضوی، اینجا در دفترش نشسته، موقع نماز می‌رود و نمازش را می‌خواند ممکن است با ده تا هنرمندان دیگر حرف بزند که تفکر متفاوتی داشته باشند، محبت انسانی میان افراد یعنی بی ارزش است. یعنی اینکه نان و نمکی که با هم خوردند. اینقدر بی‌اهمیت است که یک کسانی از بیرون برای من تعیین کند که تو با آن نباید بیرون بروی یا این که نباید با فلانی سلام و علیک کنید.چرا با سعید روستایی رفتی تئاتر …  ما نقش خودمان را به عنوان فیلم ساز به عنوان کسی که رفتار فرهنگی دارد و فعالیت فرهنگی انجام می‌دهد، داریم انجام می‌دهیم.

ولی دیگر زندگی خودمان روابطمان هزار تا دلیل ممکن است داشته باشد. من  این طرفی‌ها را فقط تخطئه نکنم. آن طرف هم همین هستند. چرا  با فلانی، دیدار کردی؟ برای چی فلان سازمان رفتی؟ برای چی رفتی از اونجا پول گرفتی؟ هر دو طرف متناظر همدیگر هستند. چپ و راست ندارد، در این نگاه گروهی و دسته بندی رفتارشان، شبیه هم است؟ شما فیلمت را چرا به فلانی نشان دادی؟ اصلا جزو جدیدترین چیزهایی است که می‌شنوم، چرا فیلمت را به فلانی نشان دادی؟ آخه من فیلم ساختم همه عالم و آدم دوست دارند فیلم من را ببینند. یعنی چی چرا به فلانی نشان دادی؟ چرا با فلان رسانه مصاحبه کردی؟ این تنگ نظری که در ما نهادینه شده است، من می‌خواهم به جنگ تنگ نظری‌های جناحی و حزبی بروم، هیچ جایی برای احترام روابط انسانی، برای سلام و علیک و هنرنیست. همه چیزت را می خواهند مورد سئوال قرار بدهند، توی صفحه شخصی ات چیزی می نویسی باید جواب بدهی،کامنت می گذاری باید جواب بدهی … از خود فیلم ساختن بیشتر از من انرژی می‌گیرد.

رضوی: جامعه ما اصلا ربطی به سیاسیون ندارد، تنها جامعه ما به یک سمتی رفته که دوست دارد که آدم‌ها ریاکار باشند. چه این طرفی‌ها و چه آن طرفی‌ها. قشر روشنفکر از من انتظار دارند که همین طوری که محمد حسین اشاره کرد باشم و ضمنا  برای پارتی  هم اگر مرا دعوت کردند من تمایل به رفتن داشته باشم. از آن طرف دیگرش هم از من انتظار دارند همین که با فلان آدم نشینم به فلان کارگردان تبریک نگویم. تبریکم به آن آقای کارگردان برایم جنبه هنری دارد و اصلا جنبه سیاسی ندارد. یکی از آقایان در نشستی به من در مواجه با تعریضی که به ما داشتند، پاسخ دادند آقای رضوی در سینماست و بعدا باید بتواند کار کند. گفتم این چه حرفی است که شما می زنید؟!

ما یا قائل به یک آخرت و قیامت و شب اول قبری هستیم یا نیستیم؟ آن موقعی که هستیم، یعنی در مورد تک تک اعمالمان قرار نیست، بپرسند اگر قرار است برای آن بپرسند، باید تک تک اعمال هم حجت داشته باشم. من حتماً بابت تبریک به آن آقای کارگردان حجت شرعی برای خودم دارم و بعدا می‌توانم پاسخگو باشم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا