بخشی از بهترین بازی‌های تاریخ سینما در نقش آدم‌های معلول بوده و جشنواره‌های ریز و درشت دنیا هم انگار طبق قانون نانوشته‌ای که بین آنها جریان دارد اگر قرار باشد در شرایط مساوی بین بازیگری که نفش یک معلول را بازی کرده و بازیگری که نقش آدم سالمی را داشته به یک نفر جایزه بدهند قطعا گزینه اول را در اولویت قرار می‌دهند.

بصیرنیوز،بخشی از بهترین بازی‌های تاریخ سینما در نقش آدم‌های معلول بوده و جشنواره‌های ریز و درشت دنیا هم انگار طبق قانون نانوشته‌ای که بین آنها جریان دارد اگر قرار باشد در شرایط مساوی بین بازیگری که نفش یک معلول را بازی کرده و بازیگری که نقش آدم سالمی را داشته به یک نفر جایزه بدهند قطعا گزینه اول را در اولویت قرار می‌دهند. معمولا اوج ساخت این فیلم‌ها هم برمی‌گردد به سال‌هایی که جهان تازه از یک جنگ خانمان سوز خلاص شده است.

بازیگران سرشناس متعددی در طول همه این سال‌ها یک یا حتی چند نقش معلول را بازی کرده‌اند و توانسته‌اند تحسین جهان هنر و حتی خارج از هنر را به همراه داشته باشند. شاید اگر نخواهیم خیلی هم عقب برویم بهترین نمونه‌های متاخرش را بتوان دنیل دی لوئیس در فیلم «پای چپ من»، تام کروز در «متولد چهارم جولای» یا تام هنکس در «فارست گامپ» دانست. دنیای سینمای معلولین پر اتفاق، پر استرس، پرفشار و پرکشش است، گاهی در روند ماجرا آدم امیدوار ابتدای داستان به انسان ناامید انتهای داستان تبدیل می‌شود و گاهی بالعکس.
 مبارزه برای سرافرازی
گاهی دو انسان سالم و معلول در موقعیتی که خودشان تصورش را نداشتند به تور هم می‌خورند، گاهی مخاطب فقط قرار است همه چیز را تا قبل از مرگ شخصیت اصلی ببینید و گاهی شخصیت اصلی کسی است که برای زندگی با یک انسان معلول به مشکل خورده است. دنیای سینما گاهی همدلانه و گاه بی‌رحمانه به سراغ دنیای معلولیت رفته و خب! نتیجه‌اش هم فیلم‌های عموما قابل قبولی از آب درآمده که سهم خوبی از تاریخچه سینما دارند. این هفته به بهانه آغاز رقابت‌های پارالمپیک به سراغ معرفی تعدادی از بهترین فیلم‌های ساخته شده با محوریت افراد معلول در دو دهه اخیر رفتیم.
زنگار و استخوان
ژاک اودیار با خلق «زنگار و استخوان» یکی از بهترین عاشقانه‌های اخیر را که یک طرف ماجرا به معلولیت دچار است، ساخته؛ فیلمی که داستانش اقتباسی است از داستان کوتاهی به همین نام اثر کریگ دویدسون.
ماجرا از زمانی شروع می‌شود که آلی با بازی ماتیاس شونارتس مشتزن دست شکسته و بیکار که گاهی دست به دله دزدی هم می‌زند در جریان یک درگیری به کمک زنی به نام استفانی می‌رود. این آغاز آشنایی آنهاست. استفانی که یک مربی نهنگ است مدتی بعد از این که با آلی آشنا می‌شود در یکی از نمایش‌های نهنگ‌ها، سکویی که او روی آن قرار دارد سرنگون می‌شود و داخل آب و بین نهنگ‌های قاتل می‌افتد.
او روی تخت بیمارستان به هوش می‌آید و آن جاست که می‌فهمد نهنگ‌های قاتل پاهایش را بلعیده اند. استفانی از شدت افسردگی و فشاری که بر اثر این اتفاق برایش رخ داده حتی تصمیم به خودکشی هم می‌گیرد، اما آلی نمی‌گذارد. از آن طرف آلی هم مردی است که مجبور است برای تامین هزینه‌های پسر ۵ ساله‌اش به تنهایی مشکلات زیادی را تحمل کند. او اصلا رابطه خوبی با پسرش سم ندارد و این مساله روز به روز اوضاع زندگی را برای او بغرنج تر می‌کند. اخراج از محل کار و اتفاقات دیگر هم او را تحت فشار زیادی قرار می‌دهد.
آشنایی این دو نفر هر دو را به شناختی جدی از دنیای هم و مشکلاتی که با آن سر در گریبانند آشنا می‌کند و نتیجه‌اش علاقه‌ای می‌شود که بین آن دو ایجاد شده و زندگی آنها را دستخوش تغییراتی اساسی می‌کند. این فیلم که در سال ۲۰۱۲ ساخته شده یکی از نامزدهای اصلی کسب جایزه نخل طلای جشنواره کن بود. ویژگی مهم فیلم بازی بی‌نقص ماریون کوتیار فرانسوی در نقش استفانی است. کوتیار برای بازی در این فیلم نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر زن از گلدن گلوب شد و جوایز متعدد دیگری را هم به دست آورد.
مبارزه برای سرافرازی
 ری ‌
تصور کنید در دهه ۳۰ آمریکا و اوج تبعیض‌های نژادی به عنوان یک سیاهپوست به دنیا آمده اید، آن هم در خانواده‌ای فقیر، هفت سال‌تان می‌شود و یکهو بر اثر بیماری ناشناخته‌ای بینایی خود را از دست می‌دهید، به این ترتیب تنها هفت سال توانستید دنیای اطراف‌تان را ببینید و بعد همه چیز برایتان تاریک شد. فکر می‌کنید در آن سن و سال می‌توانستید تصور کنید روزی برسد که تبدیل به یکی از مهم‌ترین نوابغ تاریخ موسیقی جهان شوید؟ کمتر کسی مثل ری چارلز وجود دارد که چنین بلایی سرش آمده باشد و ته‌اش تبدیل به همان اسطوره‌ای که گفتیم شده باشد.
ری چارلز یکی از موزیسین‌های مهم سبک ریتم و بلوز است که بدون داشتن بینایی تبحر بی‌نظیری در نواختن سازهای پیانو و کیبورد الکتریک داشت. او یکی از موزیسین‌های الهام‌بخش تاریخ معاصر و مشاهیر بزرگ هنری دنیاست. چارلز الگوی خوانندگان و نوازندگان زیادی بود و بسیاری از ترانه‌ها و آهنگ‌هایش بعدها توسط گروه‌های مهم و بزرگ موسیقی جهان بازخوانی شدند. او در سال ۱۹۳۰ به دنیا آمد و ۷۴ سال زندگی کرد که نیم قرن آن در فضای موسیقی گذشت.
این هنرمند نابینا بسیاری از مهم‌ترین جوایز موسیقی جهان را چند باره به دست آورد. چند ماه پیش از مرگ چارلز در سال ۲۰۰۴ تیلور هیکفورد فیلمی به نام «ری» را کلید زد که مربوط به ۳۰ سال از زندگی این نوازنده بزرگ بود. چارلز درست چند ماه پیش از اکران عمومی فیلم بر اثر سرطان کبد درگذشت، اما فیلم زندگی او آن قدر خوب ساخته شد که می‌توان گفت زندگی تصویری قرص و محکمی از او بعد مرگش ثبت شده است.
البته با این که دستپخت هیکفورد یکی از بهترین آثار زندگی نامه‌ای ساخته شده در سه، چهار دهه اخیر است، اما قطعا بدون بازی شگفت‌آور، دقیق و پرجزئیات جیمی فاکس نمی‌توانست به موفقیت امروزش برسد. فاکس برای بازی بی‌نقص خود که تقریبا جزئیات رفتاری چارلز در آن رعایت شده بود تمام جوایز معتبر سال ۲۰۱۵ در رشته بازیگری، از اسکار و گلدون گلوب تا بفتا و جوایز مختلف منتقدان را به دست آورد.
مبارزه برای سرافرازی
من سام هستم
یکی از فیلم‌های تاثیرگذار چند سال ابتدایی هزاره جدید که از یک بازی درجه یک سود می‌برد. درست است که خیلی‌ها به جسی نلسون کارگردان این فیلم اعتراض کردند که چرا برای نقش سام دانسون حاضر نشده یک بازیگر معلول بیاورد تا همه چیز طبیعی تر جلوه کند، اما آن وسط کسی نبود که از بازی شان پن انتقادی کند.
پن چهار ماه تمام برای بازی در نقش سام تمرینات بدنی و بیانی فشرده انجام داد و در نتیجه یکی از بهترین بازی‌های کارنامه کاری‌اش را در «من سام هستم» به نمایش گذاشت اما از شانس بدی که داشت، دنزل واشنگیتن هم یکی از بهترین بازی‌های کارنامه کاری‌اش را در همان سال ۲۰۰۱ با بازی در «روز تمرین» انجام داد تا دست پن از کسب جایزه بهترین بازیگر مرد اسکار سال ۱۹۹۹ خالی بماند.
سام دانسون مرد میانسالی است که از عقب ماندگی ذهنی رنج می‌برد و مغزش تنها تا هفت سالگی رشد کرده، به همین دلیل رفتار و حرکات عجیب و دور از انتظاری در محافل اجتماعی از او سر می‌زند. سام پس از جدایی از همسرش به تنهایی دختر کوچکش لوسی را بزرگ می‌کند اما در هفت سالگی لوسی، معلم مدرسه‌اش برای حفاظت از این دختر بچه شیرین زبان و بامزه در برابر خطراتی که ممکن است با رفتارهای پدرش رخ دهد تلاش می‌کند لوسی را از سام بگیرد.
ظاهرا همه چیز به نفع معلم است و به زودی سرپرستی لوسی از سام گرفته خواهد شد که ناگهان وکیلی به نام رییتا هریسون تصمیم می‌گیرد کاری کند تا این دختر و پدر کنار هم بمانند. در کنار بازی شان پن بازی درخشان داکوتا فاینینگ دختربچه سرتق و خوش زبان این فیلم را هم نباید فراموش کرد. پن و فاینینگ توانستند دختر و پدری معصوم را خلق کنند که مخاطب به راحتی دوست دارد آنها تا آخر عمر کنار هم بمانند.
مبارزه برای سرافرازی
سیاه(تاریکی)
یکی از آن فیلم‌های جذاب و تماشایی هندی که معمولا خیلی ساخته نمی‌شوند، اما وقتی ساخته شوند مثل این یکی حسابی می‌توانند تاثیرگذار باشند. «سیاه» که آن را با توجه به داستانی که دارد، «تاریکی» هم می‌توان ترجمه کرد از داستان معروف زندگی هلن کلر اقتباس شده است. سانجی لیلا باسنالی این فیلم را در سال ۲۰۰۵ کارگردانی کرده و آمیتا باچان نقش اصلی آن است.
داستان فیلم از روزهای آخر زندگی پیرمردی آغاز می‌شود که مبتلا به آلزایمر شده‌است، اما او یک خاطره مهم و فراموش نشده دارد؛ آقای ساهایی برای مدتی به عنوان معلم دختر خانواده مک نلی به خانه آن‌ها می‌رود. میشل دختر این خانواده یک فرق اساسی با دخترهای اطراف خود دارد: او نابینا ، ناشنوا و لال است.
خانواده میشل تحت فشار عجیبی قرار دارند؛ چرا که نمی‌دانند دقیقا باید با دخترشان چه رفتاری داشته باشند و چگونه او را تربیت کنند، دختری که نه می‌داند آن‌ها کیستند و نه می‌داند خودش کیست. حالا آقای ساهایی باید تلاش کند تا هم میشل را به زندگی برگرداند و هم کاری کند که ارتباط برقرار کردن با جامعه اطرافش را یاد بگیرد. آمیتا باچان که در این فیلم یک دوره زندگی سی چهل ساله زندگی یک مرد معلم و ارتباط با عجیب‌ترین شاگردش را به تصویر کشیده باز هم توانسته در قد و قواره مهم‌ترین ستاره تاریخ سینمای هند قدرت نمایی کند.
«سیاه» از جایگاه بین المللی خوبی هم برخوردار شد و در بسیاری از جشنواره‌های معتبر سینمایی به نمایش درآمد. مجله «تایم» این فیلم را یکی از۱۰ فیلم برتر سال ۲۰۰۵ سینمای دنیا دانسته و تقریبا در تمام جوایز معتبر سینمای هند این فیلم توانست جایزه‌های اصلی را به خود اختصاص دهد.
مبارزه برای سرافرازی
اتاقک غواصی و پروانه
کم پیدا می‌شوند انسان‌هایی که روزی بفهمند تنها چند روز یا چند ماه به پایان زندگی شان باقی مانده ولی همچنان پرانگیزه باشند و دست به کارهای شگفت‌آور بزنند، «اتاقک غواصی و پروانه» به کارگردانی جولیان اشنابل محصول سال ۲۰۰۷ کشور فرانسه داستان زندگی یکی از همین آدم‌هاست.
بدون شک یکی از سرنوشت‌های عجیب در چند دهه اخیر متعلق است به ژان دومینیک بابی؛ سردبیر یکی از مجلات مهم مد دنیا. بابی که در سال ۱۹۵۲ به دنیا آمد تنها ۴۴ سال زندگی کرد؛ چرا که بر اثر یک حمله عصبی فلج کننده در مدت کوتاهی توان حرکت را در همه اعضای بدنش از دست داد و مدتی پس از ابتلا به این بیماری هم درگذشت.
با این حال این اتفاق او را ناامید نکرد و در حرکتی استثنایی توانست با کمک پلک زدن با چشم چپش و طی روشی خلاقانه حروف مد نظر کلماتی را که در ذهنش می‌گذرد بازگو کند و به این ترتیب علاوه بر برقراری ارتباط با آدم‌های اطرافش، نوشتن کتاب زندگی نامه‌اش را آغاز کرد و ۱۰ روز پیش از این که مرگش فرا برسد آن را به پایان رساند. فیلم «اتاقک غواصی و پروانه» روایتی تکان دهنده و جذاب از زندگی این مرد است؛ مردی که تا آخرین روزهای عمرش شوخ طبعی، نشان دادن علاقه شدیدش به غذا و تلاش برای حفظ روابط اجتماعی‌اش را قطع نکرد و به نمونه بی‌بدیلی از امید به زندگی تبدیل شد.
اشنابل با این فیلم جایزه بهترین کارگردانی جشنواره کن را به دست آورد و در رشته بهترین کارگردانی اسکار هم نامزد دریافت جایزه شد. بازی ماتیو آمالریک در نقش بابی تماشایی است، او برای نشان دادن همه احساسات جاری در شخصیت بابی تنها می‌توانست از چشم چپ خود استفاده کند که خب این کار را به بهترین شکل ممکن انجام می‌دهد.
مبارزه برای سرافرازی
تئوری همه چیز
استیفن‌هاوکینگ هم به دلیل نظریه‌های جنجالی‌اش یک استثنا در بین چهره‌های علمی حال حاضر دنیا است و هم زندگی پر اتفاق و منحصر به فردی داشته است. شاگرد اول دانشگاه آکسفورد در رشته علوم طبیعی و فیزیک کمی مانده به آغاز ۲۱ سالگی و زمانی که برای تحصیل در مقطع فوق لیسانس به دانشگاه کمبریج رفته بود ناگهان متوجه بیماری نادر و عجیبی شد که به خوبی می‌دانست هیچ راه درمانی برای آن وجود ندارد. بیماری هولناکی به نام «ALS» که در آن دستگاه عصبی مرکزی شامل مغز و نخاع فرد دچار حملات تخریبی از طریق نورون‌های حرکتی می‌شوند و پس از مدتی توان حرکت از تک تک ماهیچه‌های بدن گرفته می‌شود.
جالب است بدانید عموم بیمارانی که به «ALS» مبتلا می‌شوند بین ۳ تا ۵ سال بیشتر عمر نمی‌کنند و در مواردی استثنایی به عمری۱۰ ساله هم می‌رسند، اما‌هاوکینگ بیش از نیم قرن است که به این بیماری مبتلاست و همچنان زنده مانده و زندگی می‌کند. او حتی قدرت حرف زدن هم ندارد و با صدای روباتیک با اطرافیانش صحبت می‌کند با این حال هنوز به فعالیت‌های علمی خود و نوشتن مقاله و گفت و گوهای جنجالی و تحقیق در زمینه کیهان شناسی ادامه می‌دهد. زندگی‌هاوکینگ استثنا و الگوی بسیار مهمی در بین مشاهیر تاریخ است.
جذابیت‌های زندگی‌هاوکینگ باعث شد جمیز مارش در سال ۲۰۱۴ به سراغ زندگی او برود. آن هم بخشی از زندگی او که سرنوشت و آینده‌اش را برای همیشه تغییر داد. درست همان زمانی که علائم بیماری «ALS» در او کم کم آشکار می‌شد. ادی ردمین برای بازی در‌هاوکینگ انتخاب شد بازیگر جوان و تقریبا ناشناخته‌ای که با نقش آفرینی خیره کننده‌اش در‌هاوکینگ یک شبه ره صد سال را پیمود و بخش مهمی از جوایز بازیگری سال را به دست آورد.
ردمین که‌هاوکینگ بازی او در «نظریه همه چیز» را آینه تمام و کمالی از خود دانسته است برای درست ایفا کردن «ALS» یک مربی متخصص در این زمینه استخدام کرد و عین به عین تمام حرکات این بیماران را یاد گرفت، کار سخت ردمین باورپذیر در آوردن حرکات آدم سالم و سرپایی بود که کم کم به یک بیماری لاعلاج مبتلا می‌شود، که به خوبی هم از عهده انجام این کار سخت برآمد.
مبارزه برای سرافرازی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا