خاطرات خواندنی بداخلاق هلندی از زبان زلاتان

بصیرنیوز، زلاتان در کتاب زندگی نامه اش (من زلاتان هستم) به بی علاقه‌گی به روش های کاری فن خال اشاره کرده است. در زمان حضور زلاتان در آژاکس، فن خال به عنوان مدیر ورزشی باشگاه فعالیت داشت. این برش از کتاب زندگی نامه زلاتان می تواند به خوبی روابط این دو را شرح دهد. در پایین، بخشی از زندگی نامه زلاتان که مربوط به لوئیس فن خال می شود را آورده ایم:

فن خال یک موجود مغرور بود. او دوست داشت که یک دیکتاتور باشد و در این رابطه تظاهر نمی کرد. به عنوان بازیکن هرگز به جایگاه بزرگی دست نیافته بود، اما در هلند مورد احترام قرار می گرفت، زیرا به عنوان یک مربی موفق به کسب لیگ قهرمانان اروپا به همراه آژاکس شده بودو عناوینی از دولت هلند دریافت کرده بود.

فن خال عاشق صحبت کردن درباره سیستم های بازی بود. او یکی از افراد حاضر در باشگاه بود که بازیکنان را به عدد می خواند. بارها می گفت که ۵ باید به این سمت حرکت کند و ۶ باید در آن جا حرکت کند. من از اینکه برخوردی با او نداشتم، خوشحال بودم. اما در پرتغال، راه فراری وجود نداشت. من باید در جلسه ای که رونالد کومان و فن خال در آن حضور داشتند شرکت می کردم و به نظرات آن ها درباره عملکردم در نیم فصل اول گوش می دادم. آن جلسه مانند یک جلسه ارزیابی بر عملکرد من به همراه نمره بود، چیزی که در باشگاه آژاکس عاشق آن بودند. من به آن جلسه رفتم و روبروی فن خال و رونالد کومان نشستم. کومان لبخند زد. فن خال با عصبانیت نگاه می کرد.

کومان گفت: زلاتان، تو عالی بوده ای، اما تنها به تو هشت می دهیم، چرا که در امور دفاعی به اندازه کافی تلاش نکرده ای. من می خواستم هر چه سریع تر جلسه را ترک کنم، پس گفتم: باشه، مشکلی نیست. من کومان را دوست داشتم، اما نمی توانستم فن خال را تحمل کنم  و با خودم می گفتم عالیست، هشت برای من کافیست. حالا می توانم جلسه را ترک کنم.  فن خال اما دست بر نمی داشت و من حتی می دیدم که این موجب ناخشنودی کومان نیز شده است. فن خال گفت: آیا می دانی در موقع دفاع تیم باید چه کار کنی؟ من به او جواب دادم: امیدوارم که بدانم.  سپس فن خال شروع کرد به توضیح دادن، و باور کنید که من همه این ها را قبل تر شنیده بودم. همان چیزهای قدیمی درباره اینکه شماره ۹ – که من باشم – در سمت راست دفاع می کند و ۱۰ به سمت چپ می رود و بر عکس، و او سپس چند جهت را روی کاغذ کشید و وقتی که توضیحاتش تمام شد، حرفش را با خشونت خاصی این گونه به پایان رساند:  متوجه شدی؟ آیا این چیزها را می فهمی؟  و من این حرف او را به عنوان یک تهاجم بر شمردم. من گفتم: می توانید به هر بازیکنی در ساعت ۳ نصفه شب زنگ بزنید و از آن ها بپرسید که چگونه باید دفاع کنند. آن ها در حالی که نیمه خواب هستند جواب خواهند گفت: “۹ به این سمت می رود و ۱۰ به آن سمت. ما این چیزها را می دانیم و می دانیم که این تو هستی که به این نتایج رسیده ای. اما من با فن باستن تمرین کرده ام و او طور دیگری فکر می کند. فن خال گفت ببخشید؟ ادامه دادم: فن باستن می گفت شماره ۹ باید قدرتش را برای امور هجومی و گلزنی ذخیره کند. و اگر بخواهم صادقانه بگویم، نمی دانم  باید از چه کسی پیروی کنم. فن باستن – که یک اسطوره است – یا فن خال؟ ” من این جمله را با تاکید بر روی نام فن خال گفتم، طوری که انگار او یک شخصیت کاملاً ناشناخته و غیرمشهور بود.  او بسیار عصبانی شده بود. من باید به حرف چه کسی گوش دهم؟ یک اسطوره یا فن خال؟  این را گفتم و از اتاق خارج شدم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا