نامزدم حتی بعد از خواستگاری هم با پسری دیگر در ارتباط بود و حتی..

در دوران سربازی، خاطرخواه دختری شدم. اصرار می‌کردم برایم به خواستگاری بروند ولی پدرم موافقت نکرد. احترام او را درحالی زیر پا گذاشتم که در همان روزها فهمیدم لیلا دختر موردعلاقه‌ام با پسر دیگری هم درارتباط است و حتی ..

احساس می‌کردم از چشم پدرم افتاده‌ام و ازطرفی خودم را فردی شکست‌خورده می‌دیدم. بعداز دوران سربازی، گرفتار رفیق‌بازی شدم. دوستانم سر‌به‌راه نبودند و پدرم از این بابت عذاب می‌کشید ولی به نصایح او گوش نمی‌دادم.

یک روز با دوستان لاابالی تصمیم گرفتیم زورگیری کنیم. می‌خواستیم پولی برای یک سفر دو‌سه‌روزه به شمال جور کنیم.

دوستانم به‌سراغ پیرمردی رفتند که مرا شناخت. او معلم دوران ابتدایی‌ام بود. داشتم از خجالت آب می‌شدم. جلوی دوستانم را گرفتم و با ناراحتی به خانه رفتم. قسم خوردم دیگر دنبال خلاف نروم اما دوستانم می‌ترسند آن‌ها را لو بدهم. برایم مزاحمت ایجاد می‌کنند و دست‌بردار نیستند.

به کلانتری آمده‌ام تا از کارشناس پلیس راهنمایی مشاوره بگیرم. نمی‌خواهم بدبخت و بدنام شوم. دوستانم از راه زورگیری، پول عیاشی‌های خود را در‌می‌آورند و معلوم نیست تا حالا چقدر از این کارهای خطرناک انجام داده‌اند. نگاه معلم پیرم وقتی به چشمانم خیره شد و دستش را روی شانه‌ام گذاشت، از هزار ضربه شلاق برایم بدتر بود. با آن نگاه فهمیدم خیلی اشتباه کرده‌ام. او به من درس زندگی داد. از پدرم نیز عذرخواهی کرده‌ام و امیدوارم مرا ببخشد./ر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا