درآمد نجومی دستفروش‌ها؛ حقیقت یا شایعه؟

در خیابان­‌های پر رفت‌و‌آمد، نزدیک به مراکز خرید مهم، واگن­‌های مترو تهران، اتوبوس‌های سامانه تندرو و در کنار بیشتر اماکن تاریخی و مذهبی افرادی هستند که برای امرار معاش دست فروشی می­‌کنند.

سرویس جامعه – فهیمه اکبری صحت: روزانه اخبار ضد و نقیضی در مورد میزان درآمد دست­فروشان به خصوص کسانی که در مترو تهران دست فروشی می­‌کنند به گوش می­‌رسد. سوت قطار به صدا در می­‌آید، صدایی آشنا نام ایستگاه را بلند اعلام می­‌کند، همزمان با بازشدن درهای قطار زنی که پشت بسته­‌های بزرگ جوراب پنهان شده وارد قطار می­‌شود.

به گزارش تجارت‌نیوز، با صدای بلند اعلام می­‌کند «خانما جوراب دارم، جورابای نانو. ببر برای خواهر شوهرت.» صدای خنده در واگن می‌پیچید اما کسی دست به جیب نمی­‌شود.

مریم ۴۲ ساله از سال ۸۷ در خط یک متروی تهران دست­فروشی می‌­کند. او که دو فرزند ۱۴ و ۱۶ ساله دارد، می­‌گوید «همسرم معتاد بود. باید برای ادامه زندگی کاری می­‌کردم. با فروختن دونات در مترو کارم را شروع کردم. اما پس از سه سال دیگر توزیع کنندگان دونات را به فروشندگان خانم ندادند.

مجبور شدم دستبند و زیورآلات بفروشم. برای اینکار باید زمان زیادی برای توضیح محصولات می­‌گذاشتم. همچنین حاشیه سود آن بسیار پایین بود. نزدیک به پنج سال است که فقط جوراب و جوراب شلواری می‌فروشم.»

به گفته وی: «گاهی خند‌ه‌­ام می‌­گیرد که می‌­گویند دستفروشان مترو روزی یک میلیون درآمد دارند با این درآمد چرا من باید در مسعودیه تهران مستاجر باشم؟ با اینکه دیگر در این خط به عنوان یک فروشنده شناخته شده محسوب می‌شوم و حتی مشتریان ثابت دارم، در بهترین حالت روزی ۲۰ تا ۳۰ عدد جوراب و یا جوراب شلواری می‌فروشم.

حاشیه سود فروش لوازم آرایشی بهتر از سایر محصولات است. البته فروش مواد غذایی مانند لواشک، دونات، انواع شکلات درآمد بیشتری دارد.

هر جین جوراب برای من بین ده تا ۱۲ هزار تومان سود دارد. تصور کنید میزان درآمدزایی ما چقدر است.»

باورکردنش سخت نیست در هر ایستگاه تقریبا یک جوراب فروش وارد قطار می‌شود و محصولاتش را معرفی می­‌کند. گاهی برای خرید یک عدد جوراب زنانه به تمام خانم‌های واگن التماس می‌­کنند.

این بار قطار در ایستگاه دیگری توقف می­‌کند دو دختر جوان و کم سن و سال از قطار پیاده می‌­شوند. نرگس و اعظم دو خواهر متولد سال‌های ۷۲ و ۷۶ در مترو لوازم آرایشی می‌­فروشند.

زیر زمین هم خوراک و آرایش حرف اول را می‌زنند

در حالیکه آراسته و مرتب به نظر می­‌رسند، خستگی از چشم­‌هایشان فریاد می­‌زند. نرگس می­‌گوید: «سه سال است که در متروی تهران لوازم آرایشی می­‌فروشم. بیشتر محصولات چینی بوده و از یک مغازه عمده فروش در بازار تهران جنس خریداری می­‌کنم.

در سال اول فعالیتم به دلیل نداشتن سرمایه اولیه مجبور بودم جنس‌ها را امانی تحویل گرفته و ۲۰ درصد از فروش روزانه را به عنوان دستمزد دریافت کنم اما با گذشت یکسال توانستم پولی پس‌انداز کنم و دیگر فروشنده دیگری نباشم.»

اعظم که سن و سال کمتری دارد می­‌گوید: «حاشیه سود فروش لوازم آرایشی بهتر از سایر محصولات است. البته فروش مواد غذایی مانند لواشک، دونات، انواع شکلات درآمد بیشتری دارد، اما این کار برای خانم­‌ها کمی سخت است.

وضعیت فروش در واگن­‌های بانوان به نسبت بهتر از آقایان است. به همین دلیل میزان دستفروشان خانم به آقا در مترو حدودا پنج به یک است.

چون باید به تمامی واگن‌­ها سرزد و امکان فروش در واگن­‌های آقایان بسیار کمتر است. اما لوازم آرایشی در واگن­‌های بانوان با استقبال بهتری رو به رو می­‌شود.»

لبخند زنان ادامه می­‌دهد: «لوازم آرایشی دیگر به یک نیاز برای خانم‌ها تبدیل شده است. از تمامی اقشار هم در دسته مشتریان ما قرار می­‌گیرند با این اوصاف در بهترین حالت فروش روزانه ما به ۱۰۰ هزار تومان می­‌رسد که حاشیه سود آن حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد است.

از آنجایی که اعتماد به اجناس عرضه شده در مترو پایین است بیشتر مشتریان ما از اقشار متوسط رو به پایین جامعه هستند که توانایی خرید از مغازه‌ها را ندارند.»

واگن­‌های مردانه ساکت اما پر از مسافر است. خبری از هیاهوی واگن زنانه نیست. تقریبا نیمی از فروشندگان هم به این واگن­‌ها سر نمی­‌زنند. درهای قطار باز می‌­شود مرد میانسالی چند بسته باتری قلمی و نیم قلم، هدفون، اسپینر و … در داخل یک پلاستیک گذاشته با صدای بلند محصولات خود را معرفی می‌­کند.

اما خبری از خریدار نیست. دوباره ادامه می‌دهد: «خواهش می‌­کنم بخرین. از صبح هیچی نفروختم. ساعت از شش غروب گذشته.» همزمان با توقف قطار ناامید واگن را ترک می­‌کند. علی ۴۵ سال سن دارد و در نانوایی بربری کار می‌­کرده اما پس از تعطیلی مجبور به دستفروشی شده است.

وی می­‌گوید: «وقتی یک محصول به تازگی وارد بازار می‌­شود، شرایط بهتری برای فروش دارد. برای مثال در ماه­‌های اولیه سال با فروش اسپینر ماهیانه درآمد مناسبی داشتم و حتی سود فروش به ماهی یک میلیون تومان هم رسید.

اما به دلیل تکراری بودن محصولات فروشی در مترو، استقبال مشتریان هم بسیار اندک است. البته وضعیت فروش در واگن­‌های بانوان به نسبت بهتر از آقایان است. به همین دلیل میزان دستفروشان خانم به آقا در مترو  حدودا پنج به یک است.»

به گفته وی: «یک دست­فروش مترو در بهترین حالت ۸۰۰ هزار تا یک میلیون تومان در ماه درآمد داشته باشد. البته درآمد متکدیان چندین برابر دست فروشان است.» صدای سوت قطار مجددا به گوش می‌رسد خانم میانسالی همزمان با مسافران وارد واگن می­‌شود، رو به مسافران جدیدترین لباس های تریکو مخصوص پاییز را معرفی می‌­کند.

از تولید تا مصرف؛ از فروش تا سود

نمونه کارها دست به دست  خانم­‌های واگن می‌چرخد. بازار خرید و فروش بد به نظر نمی­‌رسد. حدود سه ایستگاه در قطار می­‌ماند و آنچه فروخته یک دست بلوز و شلوار تریکو است. فاطمه ۳۵ ساله مانند یک زن ۴۵ تا ۵۰ ساله به نظر می‌رسد بیش از ۵۰ دست لباس در یک پلاستیک بزرگ مشکی رنگ جا کرده و به دوش می­‌کشد.

او می­‌گوید: «دستفروشی را از سال ۸۵ در مترو شروع کردم. کارهای کارگاه یک تریکوبافی در خیابان رازی تهران را مستقیما خریداری کرده و با قیمت مناسب به فروش می‌­رسانم.

حاشیه سود این محصولات حدود ۳۰ درصد است. برای مثال یک بلوز و شلوار دخترانه سایز ۳۸ را از کارگاه ۱۲ هزار تومان خریداری کردم و نزدیک به ۲۰ هزار تومان می‌فروشم. البته در مواقعی هم مجبور به ارائه تخفیف هستم.

پس از سال‌ها دستفروشی موفق شدم در قیامدشت یک خانه بخرم و با دخترم آنجا زندگی کنیم. از ساعت شش صبح با اولین قطار راهی می‌شوم و  تا ساعت ۹ تمامی ایستگاه‌های مترو را زیر  و رو می‌کنم.

اما روزانه در کمترین حالت ۱۰۰ هزار تومان فروش دارم که حدود ۳۰ تا ۴۰ هزار تومان آن سود خالص است. تمامی روزهای جمعه را هم در خانه می‌مانم و اجناس را مرتب می­‌کنم. البته در برخی از ماه­‌های سال یک حراجی واقعی راه انداخته و تمامی اجناس در خانه مانده را به فروش می‌رسانم.»

صدای سوت قطار در ایستگاه می‌پیچد و فاطمه با همان پلاستیک بزرگ و سنگین اینبار ایستگاه طرشت را هدف قرار می‌­دهد. در هیاهوی خیابان ولیعصر در میان صدای موتور، ماشین و اتوبوس مردانی هستند که  هر چه توان دارند برای فریاد زدن می­‌گذارند. محدوده خیابان امیراکرم پر است از صداهایی که گاهی با التماس و گاهی با شوخی همراه است.

عده­‌ای می‌گویند دست فروشان روزی دو سه میلیون درآمد دارند.

هرکس برای خود جای خاصی تعیین کرده و دیگری حقی برای حضور در آنجا ندارد. دستفروشان خانم به تعداد انگشت­‌های دست هم نمی‌­رسند. آقایان بازار را قبضه کرده­‌اند.

همه‌چیز برای فروش هست، از لباس مردانه تا خوراکی‌ها و تنقلات تا اسباب بازی. بیشتر خوراکی­‌ها و تنقلاب بر روی چرخ‌های بزرگ از بالا به پایین خیابان رانده می‌­شوند و مسیر را از سمت دیگری ادامه می­‌دهند. اما سایر دست­فروشان با تعیین یک نقطه خاص کسب‌­وکار خود را جدی دنبال می­‌کنند.

شلوارهای زنانه را در طرح‌­ها و رنگ­‌های مختلف روی هم چیده. دو جوان امروزی با سر و وضعی آراسته  مشتریان را به سمت خود می‌خوانند. یکی بر روی چارپایه رفته و با صدای بلند فریاد می‌­زند شلوار زنانه ۲۵ هزار تومان.

دستفروشی روی زمین و چالشی به نام شهرداری

اطراف غرفه مهیا شده شلوغ به نظر می­‌رسد. دستگاه کارتخوان در گوشه‌­ای قرار گرفته و یک نفر بلند فریاد می­‌زند کارتخوان هم داریم، بدو بیا.

محمدرضا و محمد حسین دو برادر هستند که به همراه پسرعموی خود نوید در خیابان ولیعصر بالاتر از امیراکرم شلوار زنانه بساط می­‌کنند. شاید شلوغ‌ترین نقطه هم محل کسب آن‌ها باشد.

محمدرضا می­‌گوید: «این شلوارها در تولیدی همسر خواهرمان تولید می‌­شود. از آنجایی که به صورت مستقیم به فروش می‌­رسد و هیچ واسطه­‌ای وجود ندارد، با قیمت مناسب به فروش می­‌رسد.»

وی در رابطه با تراکنش مالی روزانه دست فروشی می‌­گوید: «اجناسی که ما به فروش می‌رسانیم کاملا انحصاری است و هیچ دست فروش دیگری آن را ندارد به همین دلیل مشتریان بیشتری هم جذب می‌شود.

به طور متوسط روزانه ۶۰ تا ۱۰۰شلوار به فروش می‌رسد. قیمت تمام شده شلوارها حدود ۱۰ هزار تومان است. اما شلوارها به قیمت ۲۵ هزار تومان به فروش می‌رسد. به عبارتی روزانه ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان فروش داریم.

اما از آنجایی که تنها توزیع کننده تولیدی ما هستیم این رقم اصلا قابل ملاحظه نیست. اگر کار را از کانال­‌های دیگر توزیع کنیم سود چندانی عاید ما نمی‌شود. در هر صورت تنها ۱۰ تا ۱۵ درصد از فروش به عنوان دستمزد به ما پرداخت می­‌شود و مابقی باید هزینه­‌های تولیدی را پوشش بدهد.»

در گوشه دیگری خانم دستفروشی عروسک‌­های رنگی بساط کرده است. وی می‌­گوید: «نزدیک به سه سال است که در خیابان ولیعصر دست فروشی می­کنم. کارکردن در برخی ماه­‌های سال به خصوص در زمستان و تابستان بسیار دشوار است.

اما میزان فروش در این نقطه از شهر نسبت به سایر نقاط بسیار مناسب است. در اینجا حداقل روزی ۳ تا ۴ اسباب بازی به فروش می‌رسانم که در روزهای پنجشنبه فروش بهتر هم می­‌شود. هر اسباب بازی حدود ۱۰ هزار تومان قیمت دارد. که در ماه نهایتا ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان به عنوان سود حاصل می­‌شود.»

وی که از برخورد ماموران شهرداری بسیار ناراضی است می­‌گوید: «اجناسی که یک دستفروش دارد تمامی سرمایه اوست. ما از هیچ حق اجتماعی برخوردار نیستیم. کمترین میزان درآمد را هم داریم. با این حال بدترین برخوردها با ما می‌­شود و عده­‌ای می‌گویند دستفروشان روزی دو سه میلیون درآمد دارند.»

در هیاهوی پارک سوار آزادی صدای دست فروشان ایستگاه با اتوبوس­‌های بی آر تی ترکیب شده. هیچ فروشنده خانمی دیده نمی­‌شود. بازار در انحصار آقایان قرار دارد.

بیشتر محصولات هم مورد نیاز آقایان است. شلوار و بلوز مردانه، کفش و کیف مردانه، ساک مسافرتی، ساک ورزشی، زیرپوش، ژیلت، انواع صندل و … در تمام محل بساط شده است.

درآمد دست فروشی همان حقوق بخور و نمیری است. شما هیچ دست فروشی در اینجا پیدا نمی‌کنید که صاحب خانه، ماشین و یا دارایی دیگری باشد.

رقابت به قدری بالاست که صدا به صدا نمی‌رسد. هر لحظه قیمت‌­ها شکسته شده و تخفیفات بیشتر می‌شود. موسی پسر ۲۲ ساله اهوازی که شش سال است در اینجا دست فروشی می­‌کند، می­‌گوید: «برای حضور در اینجا باید روزی ۱۵ تا ۲۰ هزار تومان حق غرفه پرداخت کنیم.

در حالیکه در بهترین حالت ۲۰ تا ۳۰ هزار تومان فروش داریم. بیشتر اجناس این محل چینی و دست چندم هستند و مسافران به اجبار و از روی ناچاری وادار به خرید می‌شوند.

اما به صورت عادی مشتری به سراغ ما نمی‌آید. بیشترین سود در تهیه غذا و فروش انواع ساندویچ‌ها است. دست فروشی به خصوص فروش لوازم آقایان درآمد چندانی ندارد.»

مرد سن بالایی در گوشه دیگری دمپایی پلاستیکی بساط کرده و هیچ واکنشی نسبت به اتفاقات اطراف خود ندارد. تمامی اجناس با قیمت ۵ هزار تومان به فروش می‌رسد.

با همان آرامش می­‌گوید: «درآمد دستفروشی همان حقوق بخور و نمیری است. شما هیچ دستفروشی در اینجا پیدا نمی‌کنید که صاحب خانه، ماشین و یا دارایی دیگری باشد.

اکثر این افراد از ادامه تحصیل فرزندان خود هم جلوگیری می­‌کنند. یک دستفروش در بهترین حالت ۵۰۰ تا ۷۰۰ هزار تومان درآمد دارد. خبری از درآمدهای نجومی که گفته می­‌شود نیست.»

دود ماشین­‌ها تمام پارک سوار آزادی را گرفته و پیرمردی با صدای آرام می‌­گوید: «برای رضای خدا چند تا باطری از من بخر.»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا