مصاحبه‌ سید حسن نصرالله با روزنامه‌ الاخبار

من دبیرکل حزب‌الله‌ام ،نه رهبر حزب‌الله

به گزارش بصیر به نقل از فرهنگ نیوز ، دبیرکل حزب‌‌الله لبنان سید حسن نصرالله، در سالگرد پیروزی حزب‌‌الله در جنگ ۳۳ روزه و در روزهای پیروزی مقاومت در جنگ غزه، مصاحبه‌ای تفصیلی با روزنامه‌ی الاخبار لبنان داشت که در دو روز پنج شنبه و جمعه منتشر شد. او در این مصاحبه از موضوعات مختلفی (از جنگ ۳۳ روزه و جنگ غزه گرفته تا روابط با حماس و زندگی شخصی خود) سخن گفت. نظر به اهمیت تحلیل‌های سید حسن نصرالله و محبوبیت او، رجانیوز تصمیم به ترجمه و انتشار متن کامل این مصاحبه گرفت. با توجه به مفصل بودن این مصاحبه، خود روزنامه‌ی الاخبار این مصاحبه را (به تناسب مسائل مورد بحث) به چند بخش تقسیم کرده که ترجمه‌ی آن هم طبق همان بخش‌بندی تقدیم می‌گردد. بخش پنجم و آخر این مصاحبه که مربوط است به موضوع سخنرانی‌های دبیر کل حزب الله می‌‌خوانیم:

 
*سخنرانی کردن را دوست داری؟
-نمی‌توانم بگویم دوست ندارم سخنرانی کنم. ما روحانی هستیم و این بخشی از کار ماست. در دهه‌ی هشتاد میلادی هر شب سخنرانی داشتم و از محله‌ی السلم به الاوزاعی می‌رفتم و به بیروت و به شیاح و … . بله، دوست دارم سخنرانی کنم خصوصا اگر حرفی دشته باشم که بگویم.
 
*ولی به نظر می‌رسد که اخیرا به صورت حساب‌شده‌تری ظاهر می‌شوی و سخنرانی می‌کنی.
-بعد از سال ۲۰۰۶ [پیروزی در جنگ ۳۳ روزه] هر کلمه و هر حرف و هر سخنرانی را هزار جور تحلیل می‌کردند و بر مبنایش موضع‌گیری می‌شد و پیامدهای خودش را داشت. سخنرانی‌های[ی من] به صورت کامل مورد توجه قرار گرفته و از طرف دوست و دشمن دنبال می‌شد. فلذا من زیر بار مسئولیت خطیرتر و بزرگ‌تری قرار گرفتم. میزان توقعات، متفاوت شد. دیگر موضوع بسته به این نیست که دوست دارم سخنرانی کنم یا نه. دیگر موضوع، موضوعی شخصی نیست. الان توجهم به این است که اشتباهات را کم کنم چون بالاخره هیچ کداممان معصوم نیستیم.
 
*چه کسی زمان سخنرانی‌هایت را تعیین می‌کند؟
-در حزب الله مصوبه‌ای مبنی بر این نیست که فلانی [یعنی سید حسن] در فلان دوره‌ی معین سخنرانی بکند یا نه. این از اختیارات خود دبیرکل است. تشخیص به مصلحت بودن سخنرانی یا به مصلحت نبودنش با من است. احیانا برادران پیشنهاداتی دارند که مثلا مفید است الان سخنرانی‌ای داشته باشیم، ولی این یکی از اختیارات من است و به حس و حالم و تمایل خودم بستگی دارد.
 
*نوعی برداشت وجود دارد مبنی بر اینکه سخنرانی‌هایت نیاز به آمادگی قبلی ندارد، می‌آیی و به صورت زنده سخنرانی می‌کنی و هرچه بخواهی می‌گویی.
-نه، مسئله اینطور نیست. من نمی‌آیم هرچه بخواهم را بدون حساب و کتاب و بدون بحث و بررسی با برادران مطرح کنم، خصوصا در سخنرانی‌های حساس و آن سخنرانی‌هایی که در آنها موضع‌گیری باشد. ولی خب آخر آخرش مسئله‌ای هست که به اصل ساختار حزب الله بر می‌گردد. دبیر کل، رهبر حزب الله نیست و تصمیم‌گیر [منفرد و منحصر به فرد] در حزب الله محسوب نمی‌شود. تصمیمات سیاسی اصولا در شورای تصمیم‌گیری اتخاذ می‌شود. شوراست که مسیر را تعیین می‌کند و موضع‌های اصلی و تصمیمات اساسی را اتخاذ می‌کند. البته طبیعتا دبیرکل یک شریک مؤثر در تصمیم‌گیری است، ولی اینطور نیست که او [به تنهایی] تصمیم بگیرد. مثلا اگر قرار باشد من یک کنفرانس خبری در موضوع سیاسی برگزار کنم [و موضع حزب را اعلام کنم]، این من نیستم که تصمیم می‌گیرم که ما خواهان برگزاری انتخاب مجلس یا خواستار تمدید مجلس شورا هستیم. یا مثلا موضوع ورود به نبرد القصیر. این تصمیم را دبیر کل می‌گیرد؟ نه، این صلاحیت شورای حزب الله است. حتی تصمیم به اعلام موضوع هم با شوراست. چیزی که به عهده‌ی من گذاشته می‌شود کیفیت اعلام این موضع، استدلال، بیان منطقی، زبان و ادبیات است. در موضوعات جهادی هم همینطور است. مثلا در سابق که اسرائیل اقدام به تهدید می‌کرد، با برادران جهادی درباره‌ی چگونگی پاسخ صحبت می‌کردم و بررسی می‌کردیم که مناسب است الان فلان معادله را مطرح کنیم یا بهتر است بگذاریمش برای بعد.
 
*مثلا معادله‌ی چند ساختمان در تل آویو در مقابل هر ساختمان در ضاحیه؟
-مثلا، بله. یا مثلا معادله‌ی فرودگاه بن گوریون یا معادله‌ی دریا. من موضوع را با برادران به بحث می‌گذارم. البته درمورد معادله‌‌‌ای حرف میزنیم که ضمنا موجود باشد.
 
*یعنی چه ضمنا موجود باشد؟
-یعنی ما از چیزی که وجود نداشته باشد بحث نمی‌کنیم. خوب است در اینجا اشاره کنم که جنگ روانی در مکتب حزب‌الله مبتنی است بر راستگویی. در جنگ روانی می‌توانی اغراق کنی یا چیز خاصی را شایعه کنی ولی باید صداقت را حفظ کنی. اگر حزب الله توان اجرایش را نداشته باشد من نمی‌توانم بگویم اگر بیروت را بمباران کنید تل آویو را موشک‌باران می‌کنیم. غیر ممکن است در صورتی که قدرتش را نداشته باشیم این را بگوییم، به این دلیل که اولا این جنگ [روانی] شکست خواهد خورد ثانیا اینکه مقاومت در لبنان شدیدا بر روی راستگویی اصرار دارد و این چیزی است که توانسته آن را با تراکم تجربیات رسوخ ببخشد. حتی اسرائیلی‌ها (چه ارتش چه دولت چه احزاب چه ساکنین) می‌گویند که ما حرف فلانی [سید حسن] یا فلان طرف [حزب الله] را باور می‌کنیم ولی حرف خیلی‌های دیگر را در جهان عرب باور نمی‌کنیم.
 
*غیر از بحث معادلات نظامی، آیا بقیه سخنرانی‌ها را هم از پیش آماده می‌کنی؟ آنها را هم مورد بحث قرار می‌دهید؟
-بله، بعضی وقت‌ها اینطور است. به این شکل که برادران مرتبط با بحث‌های سیاسی جمع می‌شوند و مجموعه نظراتشان درباره‌ی چیزهایی که باید در سخنرانی مشخصی ذکر شود را ارائه می‌کنند.
 
*برداشت‌های مردم متفاوت است، حتی برخی‌ها هستند که بین شخص شما و حزب الله تفکیک قائل می‌شوند.
-مردم به داشتن پیشوا و رهبر و یک نماد عادت [و تمایل] دارند. حتی وقتی ما می‌گوییم که در حزب‌الله بخش‌های مختلف تصمیم‌گیر وجود دارد و طرف‌های مختلفی داخل آن طرح ریزی و برنامه‌ریزی می‌کنند و دبیرکل فقط بخشی از این مجموعه است بعضی از مردم باورشان نمی‌شود! چون روحیه  و حال و هوای عربی و شرقی به بودن یک پیشوا و رهبر و قهرمان عادت دارد. این نیازمند توضیح است. داخل حزب این یک چیز مشخص است و همه می‌‌دانند که سیستم تصمیم‌گیری چگونه است و کدام طرف‌ها در تصمیم‌گیری دخیل‌اند. البته وقتی از تصمیم‌گیری ححف میزنم دارم از سطوح مختلف بحث می‌کنم. داخل حزب همه این را می‌دانند. اما در خارج از حزب، و به واسطه‌ای علاقه و محبتی که در ارتباط با مردم ایجاد می‌شود، مردم متأثر می‌شوند. کمااینکه نوع سخنرانی و روشش و ادبیاتش و شکل بیانش و کلماتی که به کار گرفته می شود هم خب نقش خودش را بازی می‌کند. و شکی نیست که در تجربه‌ی حزب الله ادبیاتی ارائه شد که در کارهای مقاومت پیش از آن وجود نداشت. جنگ ۳۳ روزه هم که اتفاق افتاد این ادبیات را تعمیق و تثبیت کرد. به همین دلیل است که می‌بینیم بخش زیادی از این ادبیات الان در جنگ غزه هم دیده می‌شود، با وجود اینکه تجربه‌ی آنجا خصوصیات و ویژگی‌های خاص خودش را دارد و ادبیاتش مختص به خودش است، ولی به صورت کلی نزدیک‌اند.
 
*وقتی در مرحله‌ی آماده کردن سخنرانی هستی، آیا با خودت برای سیر سخنرانی تمرین می‌کنی؟ ولو به شکل ابتدایی. مثلا اینکه کجا صدایت را بالا ببری یا از بالابردن انگشتانت استفاده کنی (که خب این مورد آخر را خیلی‌ها تحلیل می‌کنند). یا اینکه نه، این مسائل خود به خود و با اثرگیری متقابل از مردمی که پای سخنرانی هستند رخ می‌دهد؟
-در مورد بالا بردن صدا یا پایین آوردنش، این طبیعتا عمدی است. مسئله برمی‌گردد به ماهیت مناسبت سخنرانی و حال و هوای مردم. چیزی را که باید با صدای بلند گفت نمی‌شود با صدای آرام مطرح کرد، برعکسش هم همینطور. هر جایی، نوع صحبت و حال و صدا و «انگشت بالا آوردن» خاص خودش را می‌طلبد.
 
*عمدا انگشت ها را گاهی بالا می‌آورید؟
-در گذشته مسئله طبیعی و خودبه‌خودی بود ولی وقتی بقیه شروع کردند صحبت راجع به آن، من هم حواسم به موضوع جمع شد و الان دیگر خودم مشخصا تصمیم می‌گیرم کی انگشتانم را بالا بیاورم.
 
*فیلم سخنرانی خودت را می‌بینی؟
-نه، مگر اینکه قسمت‌هایی از سخنرانی در بخش‌های خبری پخش شود. اما اینکه فیلم سخنرانی را بخواهم و بنشینم ببینم، نه اینطور نیست. ولی گروهی از برادران و دوستان هستند که پیشنهادات و انتقادات، درباره‌ی نکات مثبت و منفی مرتبط با شکل یا محتوای سخنرانی را به من می‌گویند و من هم عموما آنها را مد نظر قرار می‌دهم.
 
*آیا آموزش سخنرانی دیده‌ای؟ یا دوره‌های مرتبط با فرماندهی و رهبری را گذرانده‌ای؟
-برخی گزارش‌های اسرائیلی را می‌‌خواند که در آن نوشته بود من یا دوره‌های متعدد جنگ روانی را گذرانده‌ام یا این امکان را به صورت مادرزادی و غریزی دارم. راستش را بخواهید، من هیچ دوره‌ای در این موضوعات نگذرانده‌ام، نه دوره‌ی جنگ روانی و نه دوره‌ی مدیریت یا رهبری. این مسئله در من و برادران با توجه به انباشت تجربه و درگیرِ کار بودن رشد کرد.
 
*حتی این مسئله که اطلاعاتی که داری را چقدرش را موقع سخنرانی بگویی و چقدر را مخفی نگه داری؟
-بله، همه‌ی اینها نتیجه‌ی انباشت تجربه و بحث و بررسی است. اگر شخص، آدم پی‌گیری باشد و داخل مجموعه‌ی مدیریت و در وسط بازی حضور داشته باشد و احاطه‌ی کاملی هم بر اطلاعات داشته باشد و ضمنا بحث و بررسی های مستمری هم انجام دهد تا موضع‌گیری مناسب و غیر مناسب را تعیین کند و مشخص کند که چه چیز را باید به دشمن گفت و چه چیز را خوب است دوست بداند، چه چیز را باید مخفی کرد و چه چیز را باید آشکار نمود، آن وقت این شخص آگاهی پیدا می‌کند که چه حدی از اطلاعات را باید در سخنرانی رو کند.
 
*مضون سخنرانی را از پیش آماده می‌کنی؟
-بله در اکثر مواقع از پیش آماده  و مسائل را روی کاغذ یادداشت می‌کنم و این کاغذ را موقع سخنرانی جلوی خودم می‌گذارم. احترام گذاشتن به مردم واجب می‌کند که سخنران از پیش، خودش را آماده کند. کمااینکه من خیلی اصرار و مواظبت دارم که بحث‌هایم مرتبط با یک موضوع واحد یا اینکه با یکدیگر متناسب باشد. وقتی‌هایی‌ هم که به تناسب بحث سیاسی مجبور باشم، سخنرانی را به چند بخش تقسیم می‌کنم. اما در موضوعات دینی، فقط یک موضوع را محور سخنرانی قرار می‌دهم حتی اگر بخواهم ۴۵ دقیقه یا یک ساعت سخنرانی کنم و روی همان یک موضوع متمرکز می‌شوم. ولی به هر حال شکی نیست که موقع سخنرانی الکلام یجرّ الکلام [حرف حرف می‌آورد] و افکار به ذهن آدم می‌آید. حاضرین مقابلت هم بر روی روش سخنرانی تأثیر می‌گذارند.
 
*چطور؟
-سه حالت است که من تجربه کرده‌ام: یا با حضور بین مردم سخنرانی می‌کنم، یا در حضور مردم و از طریق ویدئو کنفرانس سخنرانی می‌کنم یا اینکه از طریق تلویزیون و بدون حضور مردم. وقتی سخنرانی تلویزیونی دارم، جلوی دوربین می‌نشینم و مردم را روبه روی خودم فرض می‌کنم. یعنی در اصل آنها نشسته‌اند پای تلویزیون و می‌بینند [ولی من آنها را موجود جلوی خودم فرض می‌نم] و خب این خیلی فرق دارد با وقتی که مردم در جایی که دارم سخنرانی می‌کنم واقعا حضور داشته باشند، در این صورت من می‌بیمشان و تأثیر و تأثر داریم، حتی اگر من خودم در بین آنها نباشم [و سخنرانی ویدئو کنفرانسی باشد].
 
*مثل سخنرانی‌ات در جشن پیروزی در ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۶، یعنی اولین سخنرانی بعد از جنگ ۳۳ روزه. جو عاطفی‌ای بود.
-درست است. من هم همین را حس کردم. شخصیت‌های سیاسی‌ای را می‌‌دیدم که تحت تأثیر قرار گرفته بودند و گریه می‌کردند، و من هم به سختی جلوی خودم را گرفتم.
 
*آن عبارت مشهورتان «یا اشرف الناس» که در آن روز گفتید، را قبل نوشته بودید؟ [اشاره به آغاز حماسی و بسیار عاطفی سخنرانی آن روز]
نه در متن نوشته نشده بود ولی خب بعضی وقت‌ها موقع سخنرانی فکرهای زیادی به ذهن سخنران می‌آید و این اهمیت سخنرانی با حضور مستقیم بین مردم را نشان می‌‌دهد. ولی تا جایی که یادم هست، پیامم به مجاهدین [پیش از این سخنرانی و در اثنای خود جنگ] بخشی داشت که خطاب به مردم بود ولی خیلی به آن پرداخته نشد و گمانم این تعبیر در آنجا هم به کار رفته بود.
 
*می‌گویند آن روز تصمیمت برای اینکه شخصا در بین مردم حاضر شوی را در لحظات آخر گفتی.
-بله درست است. بحثی بود که شخصا بیایم یا از طریق ویدئو کنفرانس سخنرانی کنم. در نهایت تصمیم‌گیری به من و حاج عماد مغنیة واگذار شد. ما دو نفری در ساختمان چسبیده به محل برگزاری مراسم بودیم. نیم ساعت مانده بود به شروع سخنرانی تصمیم قطعی‌مان را گرفتیم. حاج عماد بیشتر بحث امنیت را مدنظر داشت و بحث من و او خیلی طول کشید. راستش من خودم در آخر تصمیم گرفتم بین مردم بروم و اگر آن روز اتفاقی می‌افتاد مسئولیتش به گردن خود من بود و به حاج عماد هم گفتم تو بری‌ءالذمه‌ای. به خدای سبحان توکل کردیم [و رفتم].
 
*روی چه حسابی این تصمیم را گرفتی؟
-برای من روشن بود که سخنرانی از طریق ویدئو کنفرانس توی ذوق مردمی می‌زند که آن اجتماع عظیم [میلیونی] را تشکیل داده بودند. چون من از طریق تصاویر تلویزیون، سیر آمدن مردم را می‌دیدم. کسانی که از بقاع و جنوب با پای پیاده می‌آمدند را می‌دیدم. از طرف دیگر، هیچ شکی در اهمیت حضور علنی، در بحث جنگ روانی نیست. فلذا محاسبات من، هم سیاسی بود، هم روانی، هم عاطفی و هم مردمی. اما در بحث امنیتی، من وقتی پشت تریبون رفتم خوب این را می‌دانستم که احتمال موشک باران یا بمباران اینجا از طریق آسمان وجود دارد. البته احتمالش ۷۰ یا ۸۰ درصد نبود، ولی بالاخره احتمالش قابل توجه بود. یادم هست آن روز با حاج عماد قرار گذاشتیم که من یک ربع یا بیست دقیقه سخنرانی کنم، ولی من موقع سخنرانی از این وقت عبور کردم تا جایی که حاج عماد  در طول سخنرانی مدام و پشت سر هم برگه می‌فرستاد [و با لحن خودمانی می‌گفت:]: «بسه بیا پایین، بسه بیا پایین».
 
*کوتاه کردن سخنرانی در حد بیست دقیقه ارتباط داشت با وقتی که هواپیماهای اسرائیلی لازم داشتند تا به آسمان بیروت برسند؟
-نه، مقصود کوتاه کردن سخنرانی تا حد امکان بود. بحث اینکه آنها به ۱۵ دقیقه وقت احتیاج دارند بحث دقیقی نیست.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا