سیـزده به در نحس است یا میـــخ در؟!

بصیر، سر سفره ی غذا هم اول به فکر شکم بچه هاست؛ از دهان خودش می گیرد که شوهر و فرزندانش سیر شوند. دعا که می کند از همه یاد می کند؛ انگار نه انگار که خودش مریض است؛ حال ندارد؛ نفسش به سختی بالا می آید!


چوب خط همسایه ها پر شده؛ همه بدهکار اویند، اما باز هم به فکر آن هاست. برایشان دعا می کند. در شهر، داستان شب عروسیش پیچید. تازه عروس از داخل حجره بعد از چند لحظه با لباس نویی که لحظاتی قبل بر تن داشت برگشت و آن را به گدا داد. لباس کهنه اش را شب اول عروسی پوشید و گفت: آنچه برای خود می پسندی برای دیگران بپسند…

مادر است دیگر؛ کاریش نمی شود کرد. انگار از روز اول که همه سوگند یاد کردند،قسم او با بقیه فرق داشته! قسم خورده فقط مادر باشد. مادر بچه ها، مادر پدر؛ مادر همه عالم.

این «مــادر» هم برای خودش عالمی دارد. همه چی دارد غیر از «من». اصلا این عبارت با «منیت» تناسبی ندارد. «ما» و «در» هم در مادر معنا پیدا می کنند.

اگر جنت اعلای خداوند دری دارد همین مادر است و «ما» برای ورود به آن باید مهر مادر داشته باشیم. از یک طرف دیگر «در» نیز جرات نزدیک شدن به مادر را ندارد اگر «مـا» باشیم! با مادر باشیم؛ کنارش باشیم؛ عصای دستش باشیم. اگر بین «ما» و «در» فاصله افتاد همه چیز خراب می شود. همان “در” مقدسی که “ما” را در کنارش نداشته باشد نحس می شود و می شکند و می سوزاند و آتش به پا می کند!

من به نحسی در و دیوار معتقدترم تا به سیزده به در! سیزده به در “ما” دارد؛ “ما” هم سیزده به در داریم؛ اما بعضی وقت ها “در”، “مـــا” ندارد. ما هم که نباشیم میخ معرکه گردان می شود؛ نحس می شود، شوم می شود…

مــــادر! دارند در می زنند؛ اما شما پا نشو، ما هستیم.

 

منبع : سجاد توکلی 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا