مخاطبان كارهاي ده‌نمكي شهرستاني و بي‌سوادند!

به گزارش بصیر:مسعود ده‌نمكي و سيروس مقدم اگرچه از نظر سبك كاري و افكار و عقايد اجتماعي با هم تفاوت‌هاي بسياري دارند، اما يك نقطه اشتراك مهم در كارنامه آنها وجود دارد و آن، اقبال مردمي به آثار اين دو كارگردان است. نوروز مردم در بين فيلم‌هاي در حال اكران بيشتر سراغ «معراجي‌ها»ي ده‌نمكي رفتند و در بين سريال‌ها هم «پايتخت ۳» سيروس مقدم بيشتر از بقيه مشتري داشت. اينكه چرا بايد ده‌نمكي و مقدم در جذب مخاطب از سايرين جلوتر باشند، باعث شده تا به حال چندين نقد و گزارش در رسانه‌ها منتشر شود.

سوا از اينكه ده‌نمكي را شيفته آثارش بدانيم يا ندانيم آيا واقعاً مسئله اين طايفه روشنفكري فيلم‌هاي ده‌نمكي است؟ اين اظهارات «يكي از نويسندگان سايت خبر آنلاين» را بخوانيد: «آيا مي‌دانيد كه فروش «معراجي‌ها»، بردن بچه‌هاي مدارس ابتدايي براي ديدن «معراجي‌ها» و تبليغات شبانه‌روزي تلويزيون براي «معراجي‌ها»، به معناي رأي مثبت شما به نگرفتن يارانه است؟ هموطن! اگر يارانه نگيري تلويزيون به سينماي ايران هم در حد اطلس مال و پريل احترام مي‌گذارد و تبليغات «طبقه حساس» را درست مثل «معراجي‌ها» پخش مي‌كند. شاعر مي‌فرمايد: من نمي‌گم تموم دنيا ميگن!» حالا اين يادداشت را كه در سايت «پارسينه» نوشته شده است، بخوانيد: «حدود ۱۰ سال بعد اين جوان بعد از ساختن چندمستند به اصطلاح جنجالي تصميم به ورود به عرصه‌ سينماي داستاني گرفت. هجو ماجرا آنجا بود كه اين جوان (كه به قول خود در دهه‌ ۸۰ احساس كرده بود تكليف در ورود به جبهه‌ سينماست) براي يكي از اصلي‌ترين شخصيت‌هاي پروژه‌ سينمايي خود از همان بازيگري استفاده كردكه ۱۰ سال پيش فيلمش را از پرده پايين مي‌كشيد!»
 
نويسنده اين يادداشت مي‌كوشد ده‌نمكي را آدمي نشان دهد كه با «اكبر عبدي» مشكل داشته و استفاده از وي در چهار فيلم ساخته خودش «هجو ماجراست!» و البته طرفداران استاد سينما (وقتي در فيلم‌هاي روشنفكري بازي مي‌كرد) به خاطر نمي‌آورند كه اگر مسعود ده‌نمكي نبود و اكبر عبدي را «احيا» نمي‌كرد، احتمالاً شاهد حضور اين بازيگر در سريال‌هاي طنز رو حوضي‌اي مانند «زير آسمان شهر ۳» بوديم وگرنه چه كسي است كه نداند عبدي تقريباً از سينما كنار گذاشته شده بود.
 
باز نويسنده انگار دلش خنك نشده، بالاخره درد اصلي جريان روشنفكري را كه تحت لواي كوبيدن ده‌نمكي صورت مي‌گيرد، عيان مي‌كند و ياد زخم رأي روشنفكرشكن تيرماه ۸۴ افتاده و مي‌نويسد: «امثال خانواده نقي معمولي در جامعه ما فراوانند! آنها كه حسب تقدير به «پايتخت»كشيده شدند و به‌رغم شهرستاني بودن‌شان در نهادهاي قدرتمند اقتصادي (اطلس مال) مورد حمايت قرار گرفته‌اند. مخاطبان سينماي ده‌نمكي را مي‌توان همان كساني دانست كه به مديريت امام زماني احمدي‌نژاد باور داشتند. بخشي از طبقات كم‌درآمد و اقشار ضعيف جامعه. اين طيف مخاطب هدف ده‌نمكي هستند. كساني كه مي‌توانند با سينماي ده‌نمكي و امثال وي ساعاتي خوش باشند و ملال فقر و اختلاف طبقاتي را فراموش كنند.»
 
نكته ماجرا مشخص شد؟ روشنفكران(!) معتقدند: رأي‌دهندگان به احمدي‌نژاد يعني ۱۷ ميليون نفر دوره اول و ۶۳ درصد دوره دوم همگي افرادي «شهرستاني»‌اند (آلمان شهرستاني كه بر حسب اتفاق پايش به شهر رسيده، ناشي از همان تفاخر مضحك شهري و دهاتي دوران طاغوت است) كه خيلي هم معمولي‌اند! و مورد حمايت سرمايه‌داري در شهر مستقر شده‌اند. تفريح اين افراد ديدن فيلم ده‌نمكي است. اگر به خاطر داشته باشيم، نشريه «محمد قوچاني» نيز فردا روز انتخاب احمدي‌نژاد در دور نخست تيتر زد: «قيام فرودستان» اين تعريف چرك از رأي‌دهندگان را گوشه ذهن نگه داريد.
 
مخاطبان ده‌نمكي علاوه بر شهرستاني بودن، بي‌سواد، بي‌تخصص و بي‌درك از هنرند كه اگر جز اين بود، طبعاً به تماشاي آثار روشنفكري مي‌رفتند!
 
مخاطبان ده‌نمكي و تمام رأي‌دهندگان به احمدي‌نژاد آدم‌هاي فقير و بيچاره‌اي هستند كه با ديدن كارهاي ده‌نمكي قدري از درد فقر خود را فراموش مي‌كنند. نتيجه گيري: بيش از ۲۲ ميليون نفر از جمعيت رأي‌دهنده كشور بي‌سواد، بي‌فرهنگ، فقير، حاشيه‌نشين، معمولي، شهرستاني و فرودست!هستند. يعني همان‌هايي كه بخش اندكي‌شان مخاطب ده‌نمكي‌هايند! اما ناقض اين يادداشت چيست؟ قطعاً رأي ۵۱ درصدي رئيس محترم جمهور رأيي نيست كه بشود همه‌اش را به روشنفكري نسبت داد اما به فرض چنين هم باشد رأي ۲۱ ميليوني خاتمي چطور قابل تعريف است؟ براساس آمار چند درصد از آراي خاتمي و آراي احمدي‌نژاد مشترك بوده‌اند؟ در اين صورت دقيقاً چه اتفاقي افتاده است؟ مطابق اين تحليل مضحك كه حقيقت محض طرز تفكر روشنفكري است بايد بپذيريم پس تمام رأي دهندگان به خاتمي كساني هستند كه (روشنفكر، فرهيخته، قشر متوسط شهري و غير شهرستاني! خيلي ويژه- و نه معمولي- بالادستي، با فرهنگ و… ) بودند كه ماحصل رأي آنها خاتمي را بر كرسي رياست جمهور ايران نشاند. در اين صورت چگونه است كه ده‌نمكي يا احمدي‌نژاد و امثالهم توانسته‌اند تنها بعد از هشت سال از رياست جمهوري خاتمي بر فرهيختگان، بخش بزرگي از اين آرا را جذب نمايند؟ در اينجا تنها و تنها چنين احتمالاتي قابل بررسي است:
 
كليه رأي‌دهندگان فرهيخته و فرهنگي بودند اما بخش بزرگي از آن بر اثر مديريت دولت تبديل به رأي‌دهندگاني غير معمولي و بي‌سواد شدند. كليه افراد رأي‌دهنده به خاتمي، افرادي اهل سينماي روشنفكري بودند كه بر اثر وزارت فرهنگ دولت تبديل به طرفداران فيلم‌هاي امثال ده‌نمكي شدند.
 
واقعيت ده‌نمكي اينهاست. مسعود خان برعكس آنكه فكر مي‌كند چهار موتورش روشن است الحمدلله هنوز در همان موتور غريزه باقي است و به طور غريزي، آثار ده‌نمكي گرمند و اثر مقطعي دارند. اينها دقيقاً چيزي است كه جريان روشنفكري را مي‌آزارد. روشنفكري عقب‌مانده ايراني، درد بزرگش ده‌نمكي نيست. بلكه ورود جريان مسلمان و انقلابي به پيكره سينماست. آنقدر كه حتي ده‌نمكي را كه با عموم همين بدنه سينما كار مي‌كند، بر نمي‌تابد. حال فكر كنيد سينمايي كه از نويسنده تا تدوينگرش متعهد باشند. دست برقضا فيلم‌ها هم بفروشد…
 
روشنفكري عقب‌مانده ايراني، درد بزرگش احمدي‌نژاد نيست. هراس از هشياري و بيداري توده مردم مستضعفي دارد كه به ضرب و زور واژه «فرودست» و «آسيب‌پذير» در زير چرخ‌هاي اقتصاد مريض مبتني بر سوداگري‌شان له مي‌شدند. هراس روشنفكري از «نه دي»هاست وخواهيد پرسيد وزارت ارشادي كه نه دي را توقيف كرد، كوچك‌ترين برخوردي با چنين هتاكاني به ساحت ملت شريف خواهد كرد؟
 
روشنفكري عقب‌مانده ايراني، درد بزرگش انتخابات است! اين حق رأي لعنتي كه باعث مي‌شود شهرستاني و دهاتي و حاشيه‌نشين و كلاً «نقي‌هاي معمولي» همانقدر در سرنوشت كشور دخالت داشته باشند كه اين هنرشناسان! اگزوتيست و اين با هر تعريفي يعني «ديكتاتوري»؛ يعني حقي كه او دارد و من ندارم! حق برتري، حق توحش. حق تعيين تكليف بدون پاسخگويي؛ حق زير سؤال بردن همه مقدسات بدون زير سؤال رفتن؛ حق كثيف احياي «اربابي و رعيتي». حالا روشن شد روشنفكري ما سر در كدام آخور دارد و چقدر واپسگراست؟ پس از كدام مدرنيسم حرف مي‌زند؟ به هر تقدير شاكريم به درگاه احديت كه عواميم و هنوز لباس روحمان به چرك حسادت و مرض ديكتاتوري آغشته نشده و به قول جناب مولانا نصيحت‌شان مي‌كنيم به بازگشت به دامن مردم پيش از آنكه همين «نقي‌هاي معمولي» قي‌كنندشان بر سر و صورت برلين و لندن و كن.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا