مشکل فرهنگی کشور بودجه نیست

بصیر:مسائل فرهنگی همواره از دغدغه‌های مهم رهبر معظم انقلاب بوده است؛ تا حدی که ایشان در طول سال‌های گذشته، همواره در دیدار مقامات و مسئولین، جدی‌ترین تذکرات خود را به این حوزه اختصاص داده‌اند. امسال نیز مقام معظم رهبری با نام‌گذاری سال با عنوان «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی» بر اهمیت فرهنگ به‌عنوان زیربنای سایر حوزه‌ها، از جمله حوزه‌ی اقتصاد، بیش از پیش تأکید کرده‌اند. مهم‌ترین برنامه‌ریزی‌ها و تصمیمات فرهنگی همواره در ذیل مسائل سیاسی و اقتصادی تعریف می‌شود. به همین جهت، به نتیجه‌ی قابل قبول نمی‌رسد. در حالی که رهبری بارها به این مهم اشاره داشته‌اند که مسائل سیاسی و اقتصادی باید در ذیل فرهنگ تعریف شود.

به نظر می‌رسد مبانی دینی و ارزشی به‌نوعی در مسیر استحاله قرار گرفته است و یک جریان خزنده در حوزه‌ی فرهنگ سعی دارد با نوعی نسبی‌گرایی فرهنگی حساسیت‌های مذهبی را کاهش دهد. این شیوه‌ی اتخاذشده چه دغدغه‌هایی را ایجاد می‌کند؟ این موضوع تحت مواردی چون فیسبوک، ممیزی کتاب و امثال آن بیشتر خودنمایی می‌کند.
 
در این مسئله که شک نیست! این یک کانال است. اگر این پیش‌فرض درست باشد که یک جریان خزنده سازمان‌یافته‌ای می‌خواهد مسیر انتقال تهاجم فرهنگی و مسیر آثار مخرب فرآیند جهانی‌سازی را به صورت آگاهانه تسهیل کند که این اسمش خیانت است. چون پیش‌فرض داریم که این کار آگاهانه است، باید دستگاه‌های مسئول، مأموریت خودشان را در فضای اطلاعاتی و امنیتی ادا کنند و با موضوع برخورد کنند. اما گاهی بخش کوچکی از مسئله تحت تأثیر آن است و بخش بزرگش محصول بی‌توجهی‌های خودمان به آموزش و پرورش، دانشگاه‌ها، مساجد و… است که آن بستر بزرگ آماده می‌شود. آن بخش کوچک آگاهانه بستری را برای اقدام خودش آماده می‌بیند و می‌بیند الآن طیف وسیعی طرفدار دارد که می‌تواند این بحث را مطرح کند و مورد استقبال هم قرار بگیرد.
 
یادمان هم باشد که ما وقتی مردم‌سالاری را می‌پذیریم، نسبت به فرهنگ موجود جامعه منفعل هستیم. حالا اگر این فرهنگ را ساخته باشیم، این انفعالمان به ما آسیب نمی‌زند، اما اگر فرهنگ را نساخته باشیم، این انفعال ما در مقابل فرهنگی که ساخته نشده است آرام‌آرام انقلاب را از درون می‌پوساند. یعنی افراد برای جمع‌آوری آرای مردم می‌آیند و در واقع امتیاز می‌دهند، از ارزش‌ها می‌کاهند و… تا رأی جمع کنند. این اتفاق در حال وقوع است و در انتخابات هم شما ردپای آن را می‌بینید که افراد می‌آیند بسیاری از شعارها را مطرح می‌کنند که با روح اسلام ناسازگار است. چون ما یک‌سری از آدم‌ها را تربیت دینی نکرده‌ایم، این شعارها برای آن‌ها رأی جمع می‌کند.
 
چون نسل اول انقلاب آرام‌آرام از صحنه بیرون رفتند، برخی از اهداف انقلاب کم‌کم به دست فراموشی سپرده می‌شود. بعضاً فراموش می‌شود که ما انقلاب کرده‌ایم تا اعتقادات دینی مردم را احیا کنیم. برای این فراموشی، بخشی از عزیزانی که در آن مقصر هستند، باید در پیشگاه خداوند پاسخ‌گو باشند.
 
من باز هم دارم ذهن‌ها را مدام می‌برم روی این مسئله که حل مسائل فرهنگی کشور باید از مسیر منطقی خود طی شود. اگر ما بی‌توجه باشیم به اینکه کارکرد فرهنگی مساجدمان حفظ شود، روزبه‌روز تعداد مراجعه‌کنندگان به مساجدمان محدودتر می‌شود و اوقاتی که درب مساجد باز است کمتر می‌شود. ارتباط روحانی با مردم کمتر شده است. جمعیت در حال رشد است و شهرنشینی گسترش می‌یابد، ولی حوزه‌ی علمیه متناسب با آن گسترش پیدا نمی‌کند. منبری توانمند نداریم. یک روحانی که با جوان در تعامل باشد و بتواند پاسخ شبهات او را بدهد نداریم. طبیعی است که آثار این نابرابری نیرو، شروع می‌کند به ظاهر شدن. به هر حال، اگر جریانی آگاهانه دارد این امر را تسریع می‌کند، اسمش خیانت است. اما آن قسمت که ناآگاهانه است باید اعتراف کنیم که محصول کارکردهای خودمان است. مثلاً هشت سال دولت گذشته یک فرصت طلایی بود برای کار عمیق فرهنگی که از این فرصت‌ها استفاده نشد. بعضاً ضدخودش انجام شد و الآن آثار آن هشت سال، هشت سال قبل آن و هشت سال قبل‌تر را می‌توانید ببینید.
 
ما بعد از جنگ دچار نوعی بی‌توجهی عمیق به فرهنگ شدیم و چون نسل اول انقلاب آرام‌آرام از صحنه بیرون رفتند، برخی از اهداف انقلاب کم‌کم به دست فراموشی سپرده می‌شود. بعضاً فراموش می‌شود که اصلاً ما انقلاب کرده‌ایم برای اینکه اعتقادات دینی مردم را احیا کنیم. این حرف دارد فراموش می‌شود. برای این فراموشی، بخشی از عزیزانی که در آن مقصر هستند یک روز باید جواب خدا را بدهند.
 
مثلاً ائمه‌ی محترم جمعه و جماعات، در دهه‌ی مبارک فجر، وقتی می‌خواهند عملکرد انقلاب را ارزیابی کنند، می‌گویند این انقلاب منجر شد که ما این‌قدر جاده داشته باشیم، این‌قدر فولاد داشتیم و… یعنی ثمره‌ی انقلاب را خلاصه می‌کنند در سخت‌افزارهای فیزیکی! در حالی که ما از بدو پیروزی انقلاب باید هر سال گزارش عملکرد دهه‌ی فجر را می‌گذاشتیم برای ارزیابی کارکرد فرهنگی خودمان تا هر وقت می‌دیدیم حرفی برای گزارش به مردم نداریم، بدانیم که عملکرد ضعیفی داشتیم و باید بیاییم کار فرهنگی کنیم.
 
خوب بود به‌عنوان یک اصل مثلاً همیشه هفته‌ی دولت را بگذاریم برای گزارش عملکرد اقتصادی و سخت‌افزاری، دهه‌ی مبارک فجر را هم بگذاریم برای گزارش عملکرد فرهنگی نظام و هیچ‌کس هم حق نداشته باشد راجع به عملکرد سخت‌افزاری حرف بزند. خود این تقسیم کار اگر نهادینه شده بود، عامل توجه به مسائل فرهنگی می‌شد و خودش تقاضایی را سامان می‌داد که افراد بروند دغدغه‌های مقام معظم رهبری را بفهمند و پیگیری و عمل کنند. اول هم بفهمند که ایشان نگران چه مسائلی هستند و تذکراتشان کجا معنا می‌دهد.
 
مگر رهبر انقلاب کم به روحانیون، مداحان، عالمان و استادان دانشگاه و به همه‌ی بازیگران عرصه‌ی فرهنگ تذکرات دقیق و کارشناسی و ریز داده‌اند؟ اگر پنجاه درصد آن‌ها عملیاتی شده بود، الآن ما در موقعیتی بودیم که یک آدم مسئله‌دار هم اگر می‌خواست حرفی بزند، حرفش را می‌گفت و پاسخی نمی‌گرفت، مأیوس می‌شد و می‌رفت دنبال کار خودش. می‌خواهم عرض کنم بسیاری از معضلات سیاسی ما ریشه‌هایش در فرهنگ است، آنجا شکل می‌گیرد و بعد در عالم سیاست بیرون می‌زند. الآن ما اگر در تحلیل‌های فرهنگی خود پی شخص بگردیم و بخواهیم شخصی را پیدا کنیم که تقصیرها بر گردن او باشد، دچار یک انحراف در ارزیابی می‌شویم. ممکن است تک‌تک این اشخاص به سهم خودشان مقصر باشند، اما این جریان محصول یک فرآیند است. آن فرآیند باید شناسایی شود.
 
این تعداد هنرمند متعهدی که ما داریم، بخشی از آن حاصل حضور آنان در جنگ است، بخشی از آن حاصل حضور آنان در صحنه‌های انقلاب است و یا حاصل رشد فردی آن‌هاست. متأسفانه بخش ناچیزی از آن حاصل تربیت رسمی و سازمانی دستگاه‌های دولتی است.
 
تصور کنید روح تربیت در آموزش و پرورش محور شود. این رویکردی که در سند تحول بنیادین محور قرار گرفته که مدرسه کانون تربیتی محله شود معنایش این است که مثلاً ساعت چهار تا شش بعدازظهر در همه مدرسه‌های محله‌ها، آثار هنری برای جوانان عرضه شود.‌ حالا آثار هنری که قرار است بیاید در مدرسه برای جوان عرضه شود اگر در چارچوب انقلاب اسلامی نباشد که نمی‌تواند در آنجا عرضه بشود. در نتیجه، تقاضای گسترده‌ای برای هنرمندی که کارش در خدمت اصلاح فرهنگ جامعه است ایجاد می‌شود و نسل وسیعی از هنرمندان می‌آیند در صحنه که اولین کارشان به درد دبیرستان می‌خورد. بعد مثلاً صداوسیما می‌بیند ایده‌اش چقدر قشنگ است و دعوت می‌کند بیاید آنجا و می‌گوید همین ایده را با امکانات ما بازسازی کن و یک تئاتر یا یک نمایش بساز و می‌بینید یک فیلم بسیار زیبا درمی‌آید.
 
تصور بفرمایید که ما در کشور مثلاً پانصد هزار مسجد داشتیم؛ یعنی بخش زیادی از مردم با چند دقیقه پیاده‌روی بتوانند به نماز جماعت برسند. اگر در صد هزار از این پانصد هزار مسجد، دو یا سه سالن کوچک داشتیم که در آن‌ها فیلم دینی نمایش می‌دادیم یا نمایش دینی عرضه می‌کردیم یا قصه‌ی دینی تعریف می‌کردیم، بچه‌ها با همدیگر می‌نشستند و در کنار مسجد، از هنر دینی هم استفاده می‌کردند. اگر این بستر صد هزار مسجدی آرام‌آرام می‌آمد در عرصه‌ی هنری کشور و بعد منتقل می‌شد در دنیای اسلام، چه اتفاق عظیمی رخ می‌داد!
 
این تعداد هنرمند متعهدی که ما داریم، بخشی از آن حاصل حضور آنان در جنگ است، بخشی از آن حاصل حضور آنان در صحنه‌های انقلاب است یا حاصل رشد فردی خود آن‌هاست. متأسفانه بخش ناچیزی از آن حاصل تربیت رسمی و سازمانی دستگاه‌های دولتی است. در حال حاضر تعداد بسیار کمی از هنرمندان متعهدی که ما نیاز داریم در بستر طبیعی مردم متولد می‌شوند؛ یعنی مثلاً در مسجد محل، فیلمی تولید می‌کنند یا مثلاً پنج شش نفر دختر خانم برای تقویت حجاب، تئاتری در مسجد محل درست می‌کنند، بعد دیگران می‌بینند عجب تئاتر زیبایی است، خواهش می‌کنند که بیایید در دبیرستان ما، پولش را می‌دهیم، بعد یکی می‌بیند و می‌گوید این به درد دانشگاه ما می‌خورد، کمی سطح کیفی لباس‌ها و دکورهایتان را بالا ببرید و بیایید در دانشگاه ما، بعد صداوسیما می‌رود این‌ها را پیدا می‌کند و یک شب چیزی که از مسجد محل شروع شده بود می‌آید در تلویزیون و نمایش داده می‌شود. این مسیر این‌گونه خودش راه را باز می‌کرد و ما یک نسل بزرگی از هنرمندان را به دست می‌آوردیم. من می‌خواهم بگویم که ضمن اینکه نقدهایی دارم، راه‌حل هم ارائه می‌دهم که چگونه می‌شود این مسئله را گسترش داد.
 
به‌طور کلی در سه دهه‌ی گذشته، شاهد بودیم که دولت‌ها معمولاً احساس تعهد ویژه‌ای در زمینه مسائل فرهنگی نداشتند و اشتغالشان بیشتر روی مسائل اقتصادی و سیاسی و امنیتی بوده است. گاهی اوقات هم به صراحت گفته‌اند که مسائل فرهنگی را باید به خود مردم بسپاریم. به نظر شما، اصلاً دلیل این نوع رویکرد چیست و چه پیامدهایی دارد و اساساً رابطه‌ی دولت و فرهنگ چگونه باید تعریف شود؟
 
دلیل این رویکردها این است که ما هنوز به بلوغ علمی نرسیده‌ایم، تعاریف‌مان مشترک نیست، فهم‌مان از فرهنگ مشترک نیست. اگر به این بلوغ فکری برسیم، می‌فهمیم که هرجا انسان هست، این انسان با لباس پوشیدن خود، با حرف زدن خود، با سیاست‌گذاری خود و با تصمیم‌گیری خود، در فرهنگ مداخله می‌کند. همان موقع تحت تأثیر فرهنگ است و با آن اقدام خود هم در حال تأثیرگذاری و مداخله در فرهنگ است. هرچقدر موقعیت افراد ارتقا پیدا می‌کند یا سازمان‌ها عرصه‌ی حضورشان گسترده‌ می‌شود، تأثیر آن‌ها بر فرهنگ به‌طور طبیعی گسترده‌تر می‌شود.
 
بنابراین این جمله‌ی دولت‌ها غلط است که ما در فرهنگ دخالت نمی‌کنیم! نمی‌شود دخالت نکرد. دست خودتان نیست که دخالت کنید یا نکنید. اما اینکه دولت‌ها در کنار تأثیرات خودشان که در فرهنگ هست، توجه داشته باشند که بخش خصوصی هم در فرهنگ نقش ایفا می‌کند و علاوه بر اینکه نقش خودشان را باید اصلاح کنند، باید به بخش خصوصی هم کمک کنند که آن‌ها هم نقش خودشان را اصلاح کنند، این بحث درستی است.
 
شما همان وقت که پذیرفتید ما به‌عنوان دولت با سیاست‌گذاری‌هایمان در فرهنگ مداخله می‌کنیم، پذیرفتید که لاجرم در فرهنگ مداخله دارید. از طرفی همان وقت که این جمله را می‌گویید که فرهنگ را باید به مردم واگذار کرد، نقش مردم را می‌پذیرید. حالا به‌عنوان حاکمیت که صد درصد در فرهنگ مداخله دارد، می‌خواهید به این مردم کمک کنید که نقش خودشان را درست انجام بدهند. اگر خواستید این کار را انجام دهید، کل دولت شما باید بیاید در این کمک ایفای نقش کند. چرا؟ چون کمک فقط ظاهری نیست که مثلاً مسکن و شهرسازی به هنرمند کمک کند که مسکن‌دار شود، بلکه مسکن و شهرسازی با یک مدل معماری و نظام توسعه‌ی شهرها دارد برای کار فرهنگی مردمی، یا جایی را می‌سازد یا جایی را پیش‌بینی می‌کند یا حمایت می‌کند که یک جایی فراهم شود و یا برعکس، حمایت نمی‌کند. در مثالی دیگر، نحوه‌ی حمل‌ونقل شما در تحولات فرهنگی جامعه مداخله می‌کند. آیا می‌خواهید وزیر راه، که در حوزه‌ی‌ راهداری دارد سیاست‌گذاری می‌کند، وظیفه‌ی خودش را در کمک کردن به مردم در ایفای نقش فرهنگی‌شان انجام دهد یا نمی‌خواهید؟
 
از نظر حضرت‌عالی، دلیل این نوع موضع‌گیری‌ها چیست؟
 
ببینید وقتی نگاه به فرهنگ حداقلی می‌شود، این جملات ناقص شروع می‌شود به تکرار کردن. آن بخش تأثیرات ناخودآگاه که بعضاً هشتاد درصد تغییرات فرهنگی را رقم می‌زند به حاشیه می‌رود و ما متمرکز می‌شویم بر بیست درصدی که از طریق آموزش و پرورش و ارشاد و سازمان تبلیغات در مداخله‌ی مستقیم و آگاهانه می‌بینید. در عمل چون کارگزاران این عرصه‌ها آن هشتاد درصد را قطعی و لایتغیر می‌بینند و نمی‌توانند توضیح بدهند که چرا این شرایط حاکم شده، همگی ناامید و مأیوس هستند از اینکه بتوانند کاری بکنند.
 
شما الآن اگر با مدیر مدرسه مصاحبه کنید و بپرسید که چرا کار فرهنگی را در مدرسه تعطیل کردید، بلافاصله جواب شما را می‌دهد که این شرایط عمومی که در فضای جامعه حاکم است، اعم از ماهواره، اینترنت و رادیو و تلویزیون، اجازه نمی‌دهد که ما کاری کنیم و ما در این شرایط، چه کار می‌توانیم بکنیم. خودش را قانع کرده که من کاری نمی‌توانم بکنم. اولین دلیلی که می‌آورد فضای کوچه‌وبازار است که شما در این فضای کوچه و بازار می‌خواهید من به دختر مردم بگویم چادر سر کن یا حجابت را درست کن؟ بنابراین شما باید اول آنجا را درست کنید. برای اینکه این‌ها کاملاً با هم مرتبط است. فرهنگ مثل هوا در همه‌جا هست. نمی‌توانی دور خودت یک شیشه بکشی و بگویی من این مقدار از هوا را مخصوص خودم درست می‌کنم.
 
بنابراین اولین ریشه‌ی این نوع جمله‌بندی‌ها، عدم آگاهی عالمانه نسبت به ماهیت فرهنگ است. مسئله‌ی دوم این است که ما خودمان با شکل سازمان‌دهی امور جامعه، به دولت‌ها القا می‌کنیم که شما در فرهنگ دخالت نکن؛ یعنی دستگاه‌های فرهنگی ما هم تلقی درستی از فرهنگ ندارند. مثلاً یک روحانی ممکن است برود در دانشگاه جوری رفتار کند که رئیس دانشگاه شما دیگر کاری به مسائل فرهنگی نداشته باشد. یعنی با عمل خود بگوید آن‌ها را به ما واگذار کن.
 
اما آیا استاد سر کلاس می‌تواند وظیفه‌ی خودش را به کسی واگذار کند؟ آیا رئیس دانشگاه مشی مدیریتی خود را، نحوه‌ی حرف زدن با دانشجو را یا نحوه‌ی حرف زدن با استاد را می‌تواند به کس دیگری واگذار کند؟ نمی‌تواند که هر طور خواست حرف بزند و سپس استادان سر کلاس انگیزه‌دار ‌شوند و فرضاً به انقلاب علاقه‌مند‌تر ‌شوند یا از انقلاب دور ‌شوند. پس آن روحانی که می‌رود در دانشگاه‌ها، چنین مسئله‌ای را القا می‌کند. در حقیقت دارد در تخریب فرهنگ دانشگاه نقش ایفا می‌کند. اما یک جای دیگر یک روحانی بزرگواری که درک عمیق فرهنگی دارد می‌رود به رئیس دانشگاه می‌گوید که مسئول تحولات فرهنگی دانشگاه شما هستید، حالا بگویید از من چه کمکی ساخته است؟ بعد متعهدانه تلاش می‌کند به رئیس دانشگاه کمک کند که نقش فرهنگی خودش را درست انجام دهد.
 
عین این مثال را شما می‌توانید بیاورید در کارخانه، با حضور یک روحانی در نماز جماعت که این روحانی فهم عمیق فرهنگی داشته باشد. برود سراغ رئیس کارخانه و بگوید شما اینجاها در اعتقادات کارگران دارید مداخله می‌کنید، مهندس‌ها این‌گونه مداخله می‌کنند، فضای روابط کارگرها این نوع فرهنگ را دارد، خانواده‌ی کارگرها این نوع معضلات را دارند و… من به عنوان یک روحانی چه کمکی می‌توانم به شما بکنم؟ شما منابع آن را تأمین کنید، من هم مثلاً تیمی را تشکیل می‌دهم به شما کمک کند. اما ممکن است به مدیر کارخانه بگوید که بحمدالله قبلاً نماز جماعت راه انداخته شده، من هم یک برنامه‌های خوبی دارم و مثلاً یک زیارت عاشورا راه انداختیم، مراسم هم داریم، شما دیگر خیالت راحت باشد، برو به کار اقتصادی خود برس!
 
بنابراین این تفکر پنهان سکولار ممکن است خدایی‌ناکرده در روحانی هم باشد؛ یعنی نفهمد وقتی حکومت دینی شد، این مدیر کارخانه است که باید احساس مسئولیت کند و متقاضی حضور شما باشد و منابع در اختیار شما بگذارد برای انجام وظیفه. مثلاً در استان‌ها، این استاندار است که مسئول تحولات فرهنگ عمومی این استان است، زیرا همه‌ی منابع و امکانات سازمان‌های اجرایی کشور از ایشان اطاعت‌پذیری دارند و ایشان می‌تواند در کنار استانداری خودش، یک مدل علمی برای ارزیابی عملکرد این ۱۴۰ دستگاهی که در استان هست درست کند و وقتی که مثلاً مدیرکل آموزش و پرورش می‌آید در اتاقش، قبل از اینکه او حرف بزند، سیستم کامپیوتر را نشان دهد و بگوید شما در این دو سال که اینجا مدیرکل شدید، کارکرد تربیتی آموزش و پرورش فرضاً بهبود پیدا کرده و من می‌خواستم از شما تشکر کنم. می‌توانید توضیح دهید که در مناطق مختلف چه اتفاقی افتاده؟ و بعد مدیرکل بگوید که ما سیستمی داریم که در مناطق مختلف می‌توانیم بگوییم کدام مدرسه خوب بوده و کدام‌یک خراب بوده و دلیل این خراب بودن چیست. بعد تا می‌روید در منطقه می‌بینید آن هم در حد مدرسه‌ها کار کرده و مثلاً گفته ما ۳۵ مدرسه داریم که ۲۸ مدرسه عملکرد خوبی داشته‌اند و ۷ مدرسه خراب بوده‌اند.
 
ما باید این کارکردهای علمی را رایج کنیم تا ردپای توجه به فرهنگ را در گستره‌ی همه‌ی بازیگران کشور بتوانید ببینید و این جمله‌ی مقام معظم رهبری که اقتصاد و سیاست باید ذیل فرهنگ باشند، معنی عملیاتی و عینی پیدا کند. آن‌وقت هیچ‌کس از مسئله فرهنگ استثنا نیست. در رأس همه هم دولت است که استثنا نیست. دولت کار اقتصادی و سیاسی که می‌کند، باید ذیل فرهنگ انجام دهد. دانش مربوط به فرهنگ در کشور ما فوق‌العاده محدود و کم است و اختلاف‌نظر بین عناصر فرهنگی خیلی زیاد است. براساس همین اختلاف‌نظر، هنوز ساختارهای علمی لازم شکل نگرفته است.
 
وقتی می‌گوییم ساختارهای علمی لازم، شما یک لحظه بروید در فضای پزشکی کشور و ببینید چقدر استعداد درخشان و چقدر منابع این کشور خرج سلامت بدن ما می‌شود. شما یک شب می‌روید دکتر می‌بینید یک فرد تیزهوش دارد شما را معاینه می‌کند، بعد می‌گوید برو سونوگرافی کن، یک فرد تیزهوش مهندس آن دستگاه را مدیریت می‌کند، می‌روید در آزمایشگاه یک تیزهوش دیگری که دکترای آزمایشگاه است از شما آزمایش می‌گیرد تا بالأخره مراحل معاینه تمام می‌شود. بعد دست آخر، برای شما یک نسخه می‌نویسند. سپس یک فرد تیزهوشی در فرآیند دارو به شما کمک می‌کند. همه‌ی این مراحل انجام می‌شود تا این جسم را سالم کنید. این حلقه را دنبال کنید و ببینید که ده‌ها تیزهوش ظرفیت علمی‌شان را به هم پیوند می‌دهند تا یک سرماخوردگی را برای شما مداوا کنند.
 
حال بیایید در حوزه‌ی فرهنگ. ببینید اگر یک مدیر مدرسه‌ای خواست کارکرد تربیتی مدرسه‌ی خودش را اولاً بشناسد که من کارشناس مدرسه‌ام چگونه است، ثانیاً کجایش عیب دارد و ثالثاً چگونه باید آن را اصلاح کند، یک نهاد در این کشور نمی‌توانید معرفی کنید که ایشان برود آنجا و آن نهاد بیاید بگوید من ظرف مثلاً یک ماه، این تقاضای تو را برآورده می‌کنم و این میزان هم پول می‌گیرم.
 
می‌خواهم عمق عقب‌افتادگی در فرهنگ را یادآوری کنم. اگر این‌ها را امروز بفهمیم، می‌پذیریم که ما حتی اگر می‌خواهیم محور را بر بخش خصوصی بگذاریم، برای اینکه بخش خصوصی بتواند مسئولیت خود را نسبت به فرهنگ ادا کند، باید یک‌سری اتفاقات در بخش خصوصی بیفتد. مثلاً دیگر فقط با کارکرد سنتی هیئت‌ها نمی‌توانیم در مقابل تهاجم فرهنگی غرب بایستیم. امروزه آخرین اطلاعات کشور با آخرین تکنیک‌های هنری و تکنیک‌های فنی با اطلاعات چهارصدساله‌ای که دشمن از کشورهای جهان سوم و کشورهایی مثل ما تهیه کرده، اعم از آن‌هایی که انگلیس‌ها یا فرانسوی‌ها یا هلندی‌ها در طول تاریخ گردآوری کرده‌اند، این‌ها همه به هم پیوند خورده و از طریق مثلاً بیش از ۱۵۰ کانال تلویزیونی که علیه ما دارند کار می‌کنند، در ذهن مخاطب ریخته می‌شود.
 
حال شما آن جریان سنگین شیطنت‌آمیز را می‌خواهید با فعالیت‌های ساده‌ی چند جوان حزب‌اللهی در مسجد محل جواب بدهید؟ روشن است که این‌ها با همدیگر تعادل و تناسب ندارد! شما باید به همین جوانان مسجد محل کمک می‌کردید و می‌رفتید می‌گفتید که شما چرا در تئاتر کار نمی‌کنید، می‌گفتند سالن نداریم، می‌گفتید سالنش را من شهرداری می‌سازم، شما شروع می‌کردید به کار کردن. آقایان شورای شهر! شما نماینده‌ی همین مردم هستید، مسائل همین مردم را حل‌وفصل کنید، چرا امکانات شهرداری را برمی‌دارید یک‌ جا متمرکز می‌کنید و سالن مثلاً صد هزار نفری می‌سازید، بعد در طول سال خالی است؟ چرا نمی‌آیید این را در محله‌ها به شکل چندین سالن کوچک بسازید که مثلاً تا پیش از ظهر در اختیار زنان خانه‌دار محل قرار بگیرد و بعدازظهر یک جلسه کاسب‌های محل بگذارند و غروب نسل جوان بیایند از آن استفاده کنند و شب هم بچه‌ها به جای اینکه در پارک بنشینند و قلیان بکشند، در آنجا شاهد یک برنامه‌ی فرهنگی باشند؟
 
دلیلش این است که ما با رویکرد فرهنگی نگاه نمی‌کنیم، بلکه می‌خواهیم یک گزارش کار برای خودمان درست کنیم و در حقیقت درد فرهنگ نداریم.
 
در دهه‌ی فجر که مسئولین می‌خواهند عملکرد انقلاب را ارزیابی کنند، می‌گویند این انقلاب منجر شد که ما این‌قدر جاده داشته باشیم یا این‌قدر فولاد داشته باشیم. یعنی ثمره‌ی انقلاب را خلاصه می‌کنند در سخت‌افزارهای فیزیکی. در حالی که ما از بدو پیروزی انقلاب، باید هر سال عملکرد و کارکرد فرهنگی خودمان را مورد ارزیابی قرار می‌دادیم.
 
رئیس‌جمهور در صحبت‌های اخیر خود، با ناکافی دانستن بودجه‌ی فرهنگی دولت، به‌نوعی سعی در توجیه کم‌کاری در عرصه‌ی فرهنگ را داشته‌اند. این ادعا که کمبود بودجه باعث کم‌کاری در حوزه‌ی فرهنگ است تا چه اندازه صحیح است؟
 
من معاون سازمان برنامه و بودجه بودم. این حرفی که می‌زنم قابل اثبات است که در قدم اول، مشکل فرهنگی کشور، بودجه نیست. مشکل فرهنگی کشور بی‌توجهی به فرهنگ و عدم درک فرهنگ است. این کار که اجازه بدهید هر مدیر کارخانه‌ی صنعتی خودش با سلیقه و تفسیر خودش از فرهنگ، بخشی از منابع خود را خرج فرهنگ کند و در انتها بروید این پول‌هایی که خرج شده حساب کنید و جمع بزنید و بگویید ما این‌قدر در فرهنگ سرمایه‌گذاری کرده‌ایم بسیار خطرناک است. اینکه از بالا بودجه تزریق کنید در حوزه‌ی فرهنگ خطرناک است. باید یک تقاضا و یک توجهی ایجاد شود.
 
قوانین را اصلاح کنید که مثلاً وزیر مسکن و شهرسازی برای ارتقای دانش و بینش مهندس‌هایش در عرصه‌ی فرهنگ و نقش‌شان در تحولات فرهنگی، از منابع داخلی خودش هزینه کند. وقتی هزینه کرد، بروید بگویید چقدر هزینه‌ کردید و می‌خواهم در حساب‌های ملی ببینیم چقدر خرج فرهنگ کرده‌ایم. هم به بخش دولتی این اجازه را بدهید و هم به بخش خصوصی بگویید که هرچقدر در بخش فرهنگی هزینه کردید ما مثلاً از این پولی که اینجا هزینه کردید مالیات نخواهیم گرفت. یعنی سیاست‌های تشویقی صحیح در نظر بگیرید. مثلاً شما آقای کارخانه‌دار، اگر رفتید برای مسجد محلتان، مسجد کارخانه‌تان، کمک عمرانی کردی، ما از آن مالیات نمی‌گیریم. یک قدم بالاتر این است که مثلاً بگویید اگر مسجد ساختی، جزء مالیاتت از شما قبول می‌کنیم. البته حالا زود است که ما به آن مرحله برسیم، ولی در خیلی از کشورها از این کارها کرده‌اند و برای افراد انگیزه ایجاد می‌کنند که خودشان کار فرهنگی بکنند. بعد برآورد می‌کنند و مثلاً پنجاه درصد یا چهل درصد از آن را می‌پذیرند و آن‌ها هم تشویق می‌شوند که برای همین بهره‌برداری چهل‌درصدی کار فرهنگی را متناسب با نیازهای خودشان انجام بدهند.
 

ما قبول نداریم که مشکل فرهنگ در قدم اول بودجه باشد. البته ممکن است وقتی یک کار بزرگی آغاز می‌شود، لازم باشد یک جاهایی بودجه تزریق کنیم. اما نقطه‌ی شروع آن در حوزه‌ی فرهنگ، بودجه نیست.

مبع:بلاغ

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا