ماجرای انحراف مجمع روحانیون مبارز

به گزارش بصیر به نقل از  فرهنگ نیوز ، “خط مشى ما از اصولى است که به طور جامع در «پیام حج» سال گذشته که بحق «منشور انقلاب» نام گرفت، مى ‏باشد. خط مشى‏اى که در نامه‏ ها و پیام هاى پس از آن بویژه در تبیین اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- و بیان مرزها و تفکیک آن از اسلام امریکایى آمده است، ترسیم فرموده‏ اید و امید و اطمینان داریم که با این میثاق الهى و در این تشکل جدید بهتر به وظیفه اسلامى خود عمل کنیم و دیْنى که به انقلاب و اسلام و ملت فداکار و مجاهد ایران و شهداى عزیز داریم، ادا نماییم.”
 
عبارات بالا، برگرفته از نامه اعضای مجمع روحانیون مبارز به حضرت امام خمینی رحمه الله علیه است که در ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۷،پس از شکل گیری مجمع، به بیت ایشان ارسال نمودند. پرسشی که با خوانش این عبارات ذهن را درگیر خود می سازد آن است که مگر خط مشی جامعه روحانیت مبارز تهران، به عنوان مهم ترین نهاد سیاسی سازمان روحانیت کشور، با اصول منتج از پیام حج حضرت امام هم‌خوانی نداشت که اعضای مجمع را مجبور به جدایی نمود؟
 
برای پاسخ به این پرسش باید نگاهی به فرایند شکلی و محتوایی ساخت مجمع روحانیون مبارز بیندازیم:
در یک نگاه کلی به روحانیون فعال در عرصه سیاسی دهه ۶۰، می توان آنان را به سه دسته تقسیم کرد:
الف) عضو در جامعه روحانیت مبارز تهران
ب) عضو در حزب جمهوری اسلامی (حزب در خرداد ۶۶ منحل شد)
ج) کسانی که نه در جامعه و نه در حزب عضو نبودند.
حزب و جامعه در زمینه اعضا با یکدیگر رابطه عموم و خصوص من وجه داشتند. یعنی برخی از اعضا میان این دو نهاد مشترک بود. در این میان، برخی از اعضای جامعه روحانیت نیز بودند که عضو حزب نبودند. 
از سوی دیگر، گروه سوم نیز بودند که به شدت خود را خط امامی معرفی کرده و در راستای نشر افکار و عقاید امام نیز تلاش هایی می کردند.این گروه سوم را برخی در آن دوره خط سوم می نامیدند. خط سوم عموما از دو دسته از افراد شکل می گرفت:
– عضو بیت و نماینده حضرت امام (ره) در نهادهای گوناگون
– مسئولان و مدیران نظام اسلامی
 
 
وجود دشمن و رقیب واحد، سپس اتحاد می شود. تا زمانی که جریان های سیاسی لیبرال، مارکسیست و التقاطی در عرصه سیاسی کشور فعال بودند نیروهای جریان سیاسی اسلام گرا در قالب سه نهاد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز با خط مشی یکسان متمرکز بودند. پس از حذف جریان های سیاسی رقیب، حضور در صحنه مدیریت کشور و برخورد با مسائل مستحدثه سبب بروز دو نوع فکر در سطح نیروهای جریان سیاسی اسلام گرا گردید.اختلاف بین این دو نوع فکر عرصه های گوناگون ذیل را در بر می گرفت:
الف) شیوه تحصیل و تحقیق در فقه
فکر اول: طرفدار سبک رایج در حوزه های علمیه، معروف به فقه سنتی و فقه جواهری، بوده و معتقد بود زمان و مکان در احکام موجب تغییر حکم نمی شود بلکه موضوع را تغییر می دهد.
فکر دوم: معتقد بود با وقوع انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی، فقه نیازمند تحولی عمیق و پویاست و بنا به مصالح زمان می توان با استفاده از احکام ثانویه، در احکام اولیه تغییراتی ایجاد کرد. این شیوه تفکر به فقه پویا معروف شده بود.
ب) حدود تبعیت از ولی فقیه
فکر اول: سخنان ولی فقیه به دو دسته مولوی و ارشادی تقسیم می شود و تنها سخنان مولوی ایشان لازم الاتباع است.
فکر دوم: باید ذوب در ولی فقیه بود. ولایت فقیه از نوع مطلقه است و نباید سخنان ایشان را به دو نوع مولوی و ارشادی تقسیم کرد. هر آنچه ایشان گفتند باید تبعیت کرد.
ج) رابطه اقتصاد و حکومت
فکر اول: دولت باید حدود مالکیت خصوصی را محترم شمارد. وظیفه دولت در اقتصاد نظارت است نه به دست گرفتن تمامی امور.
فکر دوم: اقتصاد دولتی منجر به بهره مندی عموم مردم از مواهب و نعمات خدادادی می شود و این امر منجر به تحقق عدالت اجتماعی خواهد شد
آیت الله مهدوی کنی در باب فکر دوم و رسوخ آن در بدنه دولت موسوی –به عنوان نماد اجرایی جریان چپ- می گویند: “دولت آقای موسوی، … دولت سالاری را در مسائل اقتصادی عملاً ترجیح می داد و این سیاست تنها به خاطر جنگ نبود، بلکه اصلاً سبک تفکر ایشان این طور بود. … برداشت ما این بود که آقای موسوی می خواهد کلاً دولت در تمام امور اقتصادی حضور داشته باشد و ما این را قبول نداشتیم. … در زمانی خود بنده با آقای میر حسین موسوی –نخستوزیروقت- همین بحث ها را مطرح کردم. ایشان گفت آقای مهدوی! پدر من بازاری است، چای فروش است، آدم خوبی هم هست، ولی اصلاً خصلت بازاری ها خصلت زالو صفتی است (یک چنین تعبیری کرد) و من با آنها مخالفم، اینها زالو صفت هستند، ما باید کاری کنیم که دست این زالو صفت ها، از اقتصاد کشور قطع شود.” (خاطرات آیت الله مهدوی کنی، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات ۳۲۲ و ۳۲۶)”
پس از انحلال سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی، در آستانه انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی، اواخر سال ۶۶ و در تعطیلات عید نوروز سال ۶۷ خط سوم تشکلی رسمی با محوریت فکر دوم شکل می دهد. طیفی از اعضای جامعه که عضو حزب نبوده و به لحاظ فکری متعلق به فکر دوم بودند به آنان می پیوندند. با این توصیف شکل گیری مجمع روحانیون مبارز را نمی توان انشعاب از جامعه روحانیت مبارز دانست بلکه آن را باید انشعابی فراتر از جامعه روحانیت دانسته و آن را انشعاب دو نوع فکر و دو نوع سبک اداره جامعه اسلامی از یکدیگر جریان سیاسی اسلام گرا دانست که در مدافعان روحانی فکر دوم متبلور شده بود. چون نماد نهاد روحانیت در فکر اول، جامعه روحانیت مبارز بود و اولین نهاد رسمی و مستقل فکر دوم نیز از جنس نهاد روحانیون، این انشعاب، انشعاب در بین نیروهای سیاسی سازمان روحانیت و از جامعه روحانیت مبارز تلقی شد.
 
 
مجمع معتقد بود جامعه روحانیت خود را نماد اسلام ناب در داخل کشور معرفی کرد و به طور ضمنی جناح مقابل را نماد اسلام آمریکایی. این تبلیغات چنان مؤثر افتاد که علاوه دولت، بخش عمده قوه قضائیه و دو روزنامه مهم کشور (کیهان و اطلاعات)، مجلس نیز در اختیار مجمع و طرفداران آن قرار گرفت.
حال به پرسش ابتدای متن باز می گردیم. از دید مجمع، جامعه روحانیت در خط امام قدم برنمی داشت. آقای علی اکبر آشتیانی نماینده وقت امام در ژاندارمری و از اعضای مجمع در این زمینه می گوید:
“بیان نظرات صریح امام و استفتائاتی در خصوص مسائل اقتصادی و احقاق حقوق محرومین و رنج دیدگان و بسیجیان جان بر کف، عدم توفیق مجلس دوم در وضع قوانین بنیادی مورد انتظار امام، رأی منفی ۹۹ نماینده مجلس دوره دوم به نخست وزیر وقت علی رغم قرائت نامه امام در مجلس، جلوگیری همین گروه از نمایندگان از تصویب لوایح و طرح هایی که به نفع محرومین و مستضعفین و کارگران بوده و ضرورت برداشتن گام های ارزنده برای پیشبرد اهداف و آرمان های مقدس انقلاب و تقارن همه این مسائل با انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی موجب اختلاف نظر با جامعه روحانیت مبارز شد و با اعلام استقلال این تشکل تازه پی گرفت” (دارابی، علی، سیاستمداران اهل فیضیه، ص ۲۰۱)
 
 
موضع حضرت امام خمینی رحمه الله علیه
امام چرا از شکل گیری مجمع حمایت کردند؟ 
رقابت سیاسی منجر به ثبات سیاسی می شود. ثبات سیاسی را نباید به معنای یکسویه سازی حکومت و سیاست در نظر بگیریم. یکسویه سازی سبب به بن بست رسیدن نظام سیاسی و انسداد سیاسی می شود. جناح راست با محوریت دو نهاد روحانی خود، دارای ریشه ای عمیق در سطح نخبگانی کشورو پایگاه اجتماعی سنتی در سطح توده بود ولی جناح چپ با وجود در اختیار داشتن نهادهای حکومتی امکان حذف خود را احساس می کرد. تشکیل مجمع روحانیون، جناح چپ را تقویت کرد. حضرت امام با حمایت از این تشکل جدید به دنبال دیرپاسازی نظام سیاسی و جلوگیری از انسداد سیاسی بودند. روحانیون چپ با افکار انقلابی ای که در آن دوره داشتند مناسب این حمایت تشخیص داده شدند.
انتشار منشوری برادری از سوی امام خمینی (ره) که در آن از جناح راست قدردانی شده بود مهم ترین دلیل این ادعاست که رهبر فقید انقلاب آینده نظام سیاسی کشور را مدنظر داشتند و تحت تاثیر شعارها و دعواهای سیاسی روزمره نبودند.
 
 
دگردیسی مجمع
مجمع مهم ترین نهاد روحانی جناح چپ جریان سیاسی اسلام گرا به شمار می رود. واکاوی مجمع به نوعی بررسی برخی از مهم ترین زوایای جناح چپ نیز هست.
مجمع با شعارهای زیبای حمایت از مستضعفین، ذوب شدن در ولی فقیه و وعده رفتاری انقلابی با پیروی از خط امام وارد عرصه سیاسی کشور شد اما در دو عرصه رفتار و فکر دچار دگردیسی معکوس شد که در فتنه ۸۸ این امر به اوج خود رسید.
-انحراف در رفتار سیاسی
شاید واژه انحراف برازنده این مبحث نباشد. زیرا نحوه رفتار سیاسی مجمع و طرفداران آن از تاسیس تا کنون دچار دوگانگی نشده است. با این حال علت استفاده از این واژه به سبب تناقض میان شعار پیروی از اندیشه امام و نحوه رفتار سیاسی مجمع و طرفدارانش است. 
بلافاصله پس از شکل گیری مجمع، به عنوان اولین نهاد رسمی جناح چپ، شاهد برچسب زنی به جامعه روحانیت با انگ اسلامی سرمایه داری و اسلام آمریکایی هستیم. پیش از آن نیز در فضای اجتماعی زمزمه مخالفت جناح راست با ولی فقیه از سوی طرفداران فکر دوم–به خصوص پس از تقسیم نظرات امام خمینی به مولوی و ارشادی بودن توسط آیت الله آذری قمی در جریان نخست وزیری دور دوم موسوی- پخش شده بود. تبلیغات گفتاری و نوشتاری بعضاً اهانت آمیز به خصوص در مورد اعضای شورای نگهبان، برهم زدن مراسم سخنرانی نامزدهای رقیب، نپذیرفتن اختیارات قانونی شورای نگهبان، انزوای سیاسی به هنگام حضور نداشتن رسمی در قدرت، نپذیرفتن مسئولیت اقداماتی که در کشور به هنگام در دست داشتن قدرت انجام داده بودند، شایعه پراکنی، نپذیرفتن نتیجه انتخابات در صورت رای نیاوردن وحمایت از هم فکر در هر حال و امکان از جمله رفتارهای سیاسی برخی از اعضای مجمع و هم فکرانشان است که در طول تاریخ ۳۵ ساله حیات مجمع رخ داده است.
-تغییر در فکر
مجمع و به همراه آن جناح چپ در دوره دوم ریاست جمهوری آقای رفسنجانی دچار انزوای سیاسی خود خواسته می شود. در این دوره، جناح چپ با محوریت دو نهاد مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری و حلقه کیان (روشنفکرانی که دورعبدالکریم سروش جمع شده بودند) به باتعریف فکری دست زد. نمی توان گفت که اعضای مجمع همگی از این بازتعریف حمایت کردند ولی سیر وقایع به گونه ای پیش رفت که پس از فتنه ۸۸ می توان گفت کلیت مجمع به همراهی با این بازتعریف، به سرکردگی طیف تندروی جناح چپ گردن نهاد:
مبحث پیش از انزوا پس از انزوا
ولایت فقیه اعتقاد به ولایت مطلقه مقید بودن ولایت فقیه به حدود مشخص شده در قانون اساسی
ارتباط با غرب غرب ستیزی و صدور انقلاب اسلامی تعامل و همزیستی با غرب
ارتباط با آمریکا ارتباط با آمریکا ارتباط با آمریکا
ارتباط دین و دنیا دین حداکثری دین حداقلی، عرفی شدن دین، تساهل و تسامح دینی
دولت و اقتصاد اقتصاد دولتی و تمرکز امور در دست دولت اقتصاد آزاد و مخالفت با انحصارات دولتی
عدالت اجتماعی تحقق با نظام کوپنیسم و سهمیه بندی کالایی

تحقق با خصوصی سازی

 

 
علل انحراف مجمع
– تاکید بر مصداق ولی فقیه به جای اصل ولایت فقیه
فوت حضرت امام خمینی بزرگترین ضربه را به مجمع روحانیون زد. کلیت مجمع روحانیون بیش از آن ذوب در اصل ولایت فقیه باشند، در شخصیت حضرت امام ذوب شده بودند و نمی توانستند این رفتار را با حضور آیت الله خامنه ای در کسوت ولی فقیه زمان، ادامه دهند. این امر سبب شد مجمع در مقاطع گوناگون تاریخ از سخن ولی فقیه زمانه پیروی نکند.
– عدم سنگینی وزنه فقاهتی
جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، از سابقه فقاهتی سنگین تری نسبت به مجمع روحانیون و نیز مجمع مدرسین که سال ۷۶ رسماً تشکیل شد برخوردارند. تنها نام بردن از اعضای فقیه این دو نهاد – افرادی مانند آیات عظام و حجج اسلام مهدوی کنی، امامی کاشانی، محمد یزدی، موحدی کرمانی، مجتهد شبستری، سید احمد علم الهدی، محمدعلی تسخیری، مرحوم مشکینی، مرحوم فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی، هاشمی شاهرودی، مرتضی مقتدایی،مصباح یزدی، محمدی گیلانی، جوادی آملی، احمد جنتی و صادق لاریجانی آملی- در برابر اعضای دو نهاد روحانی جناح چپ موجب اثبات این مدعاست.
نبود عمق و دقت نظر لازم در فقه، به عنوان منبع شیوه اداره حکومت اسلامی، موجب شد که مجمع به رغم داشتن افکار انقلابی در ابتدای شکل گیری نتواند در راستای پیاده نمودن خط امام از ادعا به عمل حرکت جدی ای نماید. همچنین همین امر، موجب تبعیت جریان نخبه بومی-روحانیت- از جریان نخبه غربی شده -دانشگاهی- جناح چپ گردید.
 
 
– تبعیت از طیف غیر روحانی
از وظایف اصلی روحانیت ترسیم قواعد و چارچوب هاست. این ترسیم نیازمند علم است. اعضای مجمع هنوز به سطحی از علم نرسیده اند تا بتوانند به ترسیم چارچوب ها و ارائه نسخه به مسائل مستحدثه بپردازند. این امر، همانگونه که بیان شد، سبب راهبری جریان چپ به دست طیف دانشگاهی غربی که مدعی داشتن چارچوب و نسخ آماده هستند می شود. راهبری فکری به راهبری رفتاری ختم می شود. به همین دلیل امروزه مشاهده می کنیم مجمع روحانیون تنها کارکرد جلابخشی مذهبی به رفتارهای طیف رادیکال جناح چپ را داراست تا این طیف رادیکال در مواقع لازم، ادعا نمایند فکر و رفتار ما ریشه در مذهب نیز دارد.
 
 
– شتابزدگی
مجمع و هم فکران آن در اوایل انقلاب اسلامی می خواستند ره صد ساله را در طی چند سال بروند. ساخت اقتصاد کشوری که ۵۰ سال در مدار اقتصاد سرمایه داری غرب قدم برداشته بود، بر مبنای عدالت اسلامی راهکار اجرایی می خواهد –که هنوز هم ندارد- و زمان می خواهد. مجمع روحانیون نه راهکار اجرایی داشت و نه قائل به زمان بود. شتابزدگی از همان ابتدا حتی به سیاست های روزمره مجمع روحانیون نیز رسوخ کرده بود. آیت الله مهدوی کنی در زمینه بهانه اختلاف بر سر تعیین مصادیق کاندیداها که سبب شکل گیری مجمع شد گفته اند: «واقعاً بعضی مسائل را نمی شود گفت. هرچه بود یکی اختلاف سلیقه ها بود و یکی عدم اعتماد. ما به بعضی ها اعتماد دینی نداشتیم. معنایش این نیست که آنها را بی دین می دانستیم، ولی می گفتیم هرکسی که آمد و شعار تندی داد، دلیل دینداری او نمی شود و نمی توانیم تأییدش کنیم؛ علی الخصوص با رفتارهایی که عده ای از آنها در سال های اولیه انقلاب داشتند.ما می گفتیم در جامعه روحانیت وظیفه ما این است که خطوط را حفظ کنیم و تأیید بعضی از افراد، شکستن این مرزهاست.» (مصاحبه آقای مهدوی کنی با نشریه یاد آور، شماره اول، صفحه ۲۰). مجمع برخلاف شیوه رفتار سیاسی جامعه روحانیت، در عمل هر کس را که شعار تندتر و انقلابی تری می داد، دیندارتر محسوب میکرد.
در تغییر افکار نیز مجمع شتابزده عمل کرد و به فاصله چند سال همه آنچه را که رد می کرد پذیرفت.
 
 
– بدبینی به جریان های رقیب
مجمع روحانیون در دوره اول، به جریان راست حمله می کرد و آنان را ضد ولایت فقیه و طرفدار اسلام آمریکایی و اسلام ملک فهد معرفی می کرد. به شورای نگهبان، چون اعضای آن از جناح راست بودند، اعتماد نداشت و بهانه نگرانی از سلامت انتخابات از شعارهای همیشگی آنان و جناح چپ بود.
اختلاف سلیقه در شیوه مدیریتی کشور، به معنای آن نیست که جریان رقیب، انقلابی نیست. اختلاف سلایق را نباید به اختلاف در اصول مرتبط کرد و اصول خود را اصول انقلاب و نظام اسلامی و اصول جریان رقیب را اصول جریان وادادگی و ضدانقلابی معرفی نمود. این امر بیش از آنکه نشان از انقلابی گری باشد، نشان از نداشتن روحیه صبر و تحمل نظرات مخالف است.
– حب قدرت
واقعیت آن است که مجمع روحانیون در عرصه سیاسی حالت قهر و آشتی را داشته است. هر گاه در قدرت بوده فعال است و هر گاه از قدرت دور بوده به انزوا افتاده است. انجام رفتارهایی توسط پیاده نظام جناح چپ که ثبات سیاسی را بر هم می زند و شائبه به دست گیری قدرت به هر قیمت را به ذهن متبادر می سازد و سکوت مجمع روحانیون در برابر این نوع اقدامات، این احساس را که حب قدرت به برخی از اعضای مجمع نیز رسوخ کرده را تقویت می کند.
 
 
نتیجه گیری
بیان مطالب بالا، به معنی آن نیست که همگی اعضای مجمع روحانیون به تغییر در افکار و رفتار دچار گردیده اند و یا به اعمال غیر قانونی طیف رادیکال جناح چپ راضی بودند بلکه به آن معناست که حضور در گروه و سکوت در برابر رفتارها، تایید ضمنی گروه و رفتارهاست. چه موافق باشیم و چه نباشیم.
مجمع روحانیون با اهدافی زیبا و ادعای انقلابی گری پا به عرصه وجود نهاد. واقعا هم اعضای آن پیش از تشکیل و سالهای اولیه پس از تشکیل در مسیر گسترش خط امام و رسیدن به اهداف انقلاب مستضعفین قدم هایی برداشتند ولی به دلیل نداشتن عمق فکری لازم، تسری دادن اختلافات مدیریتی به اختلاف در اصول و مبانی و پیروی از طیف غیر روحانی، اکنون در مسیری کاملاً مخالف با خط مشی ترسیم شده در پیام حج امام گام برمی دارند. برای انقلابی بودن شعار به تنهایی کافی نیست.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا