“جانم فدای رهبر” شعار یا عمل!؟

بصیر،  رهبر انقلاب با بيان اين‌كه ارتش زمان شاه مدعي بود كه «براي حفظ شخص طاغوت» شكل گرفته و فعاليت مي‌كند افزودند «ارتش جمهوري اسلامي ايران تنها ارتشي است كه در خدمت مردم و منافع ملي است و اعتقادات و احساسات بدنه و فرماندهان آن نيز همانند آحاد مردم است.»

فرمانده كل قوا در ادامه خاطر نشان كردند اين كه نيروهاي نظامي اظهار كنند كه جان خود را فداي يك شخص مي‌كنند درست و «شرعي» نيست بلكه همه‌ي نيروهاي نظامي بايد جان خود را فداي اسلام كنند و خود آن شخص نيز جان خود را فداي اسلام كند.

گفتني است كه شعار «جانم فداي رهبر» از شعارهاي مرسوم نيروهاي نظامي ارتش و سپاه و نيروي مقاومت بسيج است كه جزء هميشگي تبليغات مناسبتي واحد فرهنگي اين نيروها و هم‌چنين شعار ثابت صبح‌گاه‌‌‌هاي نظامي است. در مراسم فارغ‌التحصيلي نظاميان با حضور رهبري نيز، فارغ‌التحصيلان به هنگام دريافت سردوشي از دست ايشان به همراه اداي احترام نظامي شعار «الله اكبر، خامنه‌اي رهبر، جانم فداي رهبر» سر مي‌دهند.
 
 اشاره
بحث ولايت محوري يا شخص محوري همواره يکي از مهم ترين و چالش برانگيزترين بحث هاي مربوط به ولايت فقيه در ۳۵ سال گذشته از انقلاب اسلامي بوده است. در نظام اسلامي شخص ولي فقيه- هر چند داراي نقش بسيار مهمي است- اما اين نقش فرعي است و نهاد ولايت، اصالت دارد و شخص ولي فقيه نيز مثل ديگر اعضاي جامعه در برابر قانون مساوي است و حتي مقدم از بقيه بايستي آماده دفاع از اسلام و شهادت در راه خدا باشد. بر اين اساس در اين نوشتار ابتدا به شرايط حاکم اسلامي پرداخته و سپس نتايج عدم توجه به ولايت محوري را مورد توجه قرار مي دهيم.  
 
شرايط حاکم اسلامي
 
در نظام اسلامي بين ولي فقيه و مردم رابطه و نسبت «محبت» برقرار است و اين محبت دوطرفه است که، باعث اطاعت مردم از ولي فقيه مي شود؛ اين محبت آنچنان هم که در نگاه اول به نظر مي رسد، چندان بي معيار و بي قانون نيست. در اسلام «شرايطى كه براى زمامدار ضرورى است، مستقيماً ناشى از طبيعت طرز حكومت اسلامى است. پس از شرايط عامه، مثل عقل و تدبير، دو شرط اساسى وجود دارد كه عبارتند از:
 
۱٫ علم به قانون؛
 
چنانكه پس از رسول اكرم (ص) وقتى در آن كس كه بايد عهده‏دار خلافت شود اختلاف پيدا شد، باز در اينكه مسئول امر خلافت بايد فاضل باشد هيچ گونه اختلاف نظرى ميان مسلمانان بروز نكرد. اختلاف فقط در موضوع بود.
 
چون حكومت اسلام حكومت قانون است، براى زمامدار علم به قوانين لازم مى‏باشد. چنانكه در روايت آمده است. نه فقط براى زمامدار، بلكه براى همه افراد، هر شغل يا وظيفه و مقامى داشته باشند، چنين علمى ضرورت دارد. منتها حاكم بايد افضليت علمى داشته باشد. ائمه ما براى امامت خودشان به همين مطلب استدلال كردند كه امام بايد فضل بر ديگران داشته باشد. و ….
 
 «قانوندانى» و «عدالت» از نظر مسلمانان شرط و ركن اساسى است. چيزهاى ديگر در آن [زمامداري] دخالت و ضرورت ندارد. مثلًا علم به چگونگى ملائكه، علم به اينكه صانع تبارك و تعالى داراى چه اوصافى است هيچ يك در موضوع امامت دخالت ندارد. چنانكه اگر كسى همه علوم طبيعى را بداند و تمام قواى طبيعت را كشف كند، يا موسيقى را خوب بلد باشد، شايستگى خلافت را پيدا نمى‏كند. و نه به اين وسيله بر كسانى كه قانون اسلام را مى‏دانند و عادلند نسبت به تصدى حكومتْ اولويت پيدا مى‏كند. آنچه مربوط به خلافت است و در زمان رسول اكرم (ص) و ائمه ما (ع) درباره آن صحبت و بحث شده و بين مسلمانان هم مسلّم بوده، اين است كه حاكم و خليفه اولًا بايد احكام اسلام را بداند، يعنى قانوندان باشد؛ و ثانياً عدالت داشته از كمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار باشد.
 
عقل همين اقتضا را دارد؛ زيرا حكومت اسلامى حكومت قانون است، نه خودسرى و نه حكومت اشخاص بر مردم. اگر زمامدار مطالب قانونى را نداند، لايق حكومت نيست: چون اگر تقليد كند، قدرت حكومت شكسته مى‏شود. و اگر نكند، نمى‏تواند حاكم و مجرى قانون اسلام باشد…
 
۲٫ عدالت؛
 
زمامدار بايستى از كمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار و عادل باشد؛ و دامنش به معاصى آلوده نباشد. كسى كه مى‏خواهد «حدود» جارى كند، يعنى قانون جزاى اسلام را به مورد اجرا گذارد، متصدى بيت المال و خرج و دخل مملكت شود، و خداوند اختيار اداره بندگانش را به او بدهد، بايد معصيت‏كار نباشد: «قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمينَ».
 
خداوند تبارك و تعالى به جائر چنين اختيارى نمى‏دهد. زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمين، اخذ مالياتها و صرف صحيح آن، و اجراى قانون جزا، عادلانه رفتار نخواهد كرد؛ و ممكن است اعوان و انصار و نزديكان خود را بر جامعه تحميل نمايد، و بيت المال مسلمين را صرف اغراض شخصى و هوسرانى خويش كند».
 
بر اين اساس مي توان گفت که حاکم اسلامي نمي تواند بر اساس ميل و اراده شخصي خود عمل کند و علاوه بر آگاهي که نسبت به قوانين اسلامي دارد، يعني مجتهد بودن، بايستي داراي عدالت و تقوا نيز باشد. اين عدالت و تقوا، ضامن بقاي نظام اسلامي است و هرگاه که ولي فقيه از دايره اين عدالت خارج شد، خود به خود از ولايت عزل مي شود.
 
مساله مهم ديگري که بايد مورد توجه قرار بگيرد، مساوي بودن شخص ولي فقيه با ديگران در برابر مقاصد و اهداف اسلامي است. اين بدان معناست که هدف اساسي در نظام اسلامي، حفظ اسلام و نظام اسلامي است و در اين راه هر فردي بايد آماده جان فشاني باشد و نمي توان قشر خاصي را براي حفاظت از اسلام در نظر گرفت و بقيه را از اين وظيفه خطير مبرا دانست. «ارتش براى ملت و ملت براى ارتش، و هر دو فداى اسلام. همه ما فداى اسلام هستيم و همه ما براى هم هستيم، پشتيبان هم هستيم و فدايى اسلام هستيم».حتي مي توان بالاتر از اين را نيز در نظر گرفت و نقش علماي اسلامي را در حفظ اصل اسلام، مهم تر و بنيادي از ديگر قشرها دانست. حضرت امام خميني (ره) در اين باره مي فرمايند: «اسلام را ما بايد همه‏مان فدايش بشويم. پيغمبر هم فداى اسلام شد. سيد الشهدا هم فداى اسلام شد. اسلام بزرگترين چيزى است كه وديعه خداست در بشر. ما بايد عزممان را مصمم كنيم كه در اين راه شهيد بشويم و علما بيشتر».
    
مقايسه دو نوع شعار (گفتني است علاوه بر رسالت ديني و اسلامي در رعايت چارچوب شعارها،
بايد فضاي برداشت اجتماعي و سياسي نيز در قالب بندي شعارها لحاظ گردد.
شعارهايي که تذکر جدي رهبر معظم انقلاب را برانگيخته است ممکن است از سوي ساير مخاطبان مورد برداشت نادرست قرار گيرد.) 
 
نتايج شخص محوري
 
۱٫ انحراف از خط ولايت
 
وقتي عميق تر به رابطه مردم با حجت الهي مي نگريم و ابعاد و عمق اين محبت را بررسي مي کنيم متوجه اين نکته مي شويم که عموما اين محبت ها بر محور شخص پيامبر نه به عنوان پيامبر و حجت الهي، بلکه محبت به شخص محمد امين صلي الله عليه و آله و سلم است. همين امر باعث شد که بسياري از ياران پيامبر بعد از رحلت ايشان به مخالفت با حضرت علي عليه السلام بپردازند و واقعه غدير را به راحتي فراموش کنند.
 
۲٫ تبعيت کورکورانه از ولايت
 
هنگامي که شخص، در نظام اسلامي معيار اطاعت و عدم اطاعت قرار گيرد، باعث به وجود آمدن نظامي شخص محور مي شود که مبناي اين نظام، نه تنها اطاعت از دستورات اسلامي نيست، بلکه تنها منافع و اميال شخص حاکم است؛ در اين نوع نظام، هر گونه اطاعت از فرامين حاکم، مساوي با اطاعت از اسلام در نظر گرفته مي شود و اطاعت کنندگان لزومي بر عدالت و تقواي حاکم نمي بينند.
 
۳٫ سست شدن رابطه حاکم با مردم
 
اگر نسبت و رابطه بين مردم و ولي فقيه، بر اساس مبناي صحيح و اسلامي باشد و شخص به تنهايي معيار نباشد، اين رابطه بسيار وثيق و محکم خواهد بود و به راحتي گسسته نخواهد شد، در صورتي که هنگامي که شخص، معيار همه چيز باشد اين رابطه به نسيمي بند است و مي تواند به مرور زمان کم رنگ شود و يا در تعارض با منافع ديگر به بعض تبديل شود.

 

منبع: بلاغ

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا