بازخوانی جامعه شناسانه ریشه های اشرافی گری، به مناسبت جشن سعد آبا

پروفسور رفیع‏‌پور: نمایش ثروت، بیماری فراگیری که از دوره سازندگی آغاز شد

به گزارش بصیر به نقل از بلاغ، کمتر از سه ماه قبل زمانی که هاشمی رفسنجانی در دیدار با تعدادی از همفکرانش گفت در دولت من فاصله فقر و غنی کمتر شد، رجانیوز در پاسخ به این ادعای عجیب ، بخشهایی از کتاب «توسعه و تضاد» استاد فرامرز رفیع پور را مورد بازخوانی قرار داد که چگونه طی سالهای سازندگی (۷۶-۶۸) نه تنها خلاف این ادعا عمل شد، بلکه فرهنگ مدیریتی کشور نیز به سمت «اشرافی گری» متحول شد.

 این روزها که به واسطه جشن پرحاشیه و اشرافی همسر رییس جمهور در کاخ سعد آباد، همچنان واکنش های متعدد به این موضوع ادامه دارد، جا دارد از منظر تئوریک و جامعه شناسانه به تحلیل این معضل بپردازیم و به این سوال اصلی پاسخ دهیم که تفکر اشرافی گری برای اداره کشور از چه زمانی آغاز شد و چه کسانی بعد از انقلاب «اشرافی گری را یه یک فرهنگ» مثبت و هنجار اجتماعی قابل قبول در جامعه تبدیل کردند؟

پروفسور فرامرز رفیع پور استاد تمام جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی و چهره ماندگار جامعه شناسی ایران در کتاب «توسعه و تضاد» که روایتی جامعه شناسانه از تحولات اجتماعی ایران بعد از انقلاب است، به این پرسش اساسی پاسخ می دهد که رجانیوز بخشهایی از آن را منتشر می کند:

پروفسور رفیع پور در فصل سوم این کتاب مسائل به وجود آمده ی بعد از سال ۱۳۶۸ را در ایران بررسی میکند و با بررسی سه مؤلفه ی متغیر درآمد، شغل و تحصیلات به این نتیجه می رسد که نابراری در ایران نه تنها کاهش پیدا نکرده است بلکه میزان نابرابری افزایش پیدا کرده است.
 
 او معیار کشور را ظواهر مدنیزاسیون نمی داند، بلکه ملاک پایه ای را نابرابری اجتماعی می داند که نه فقط آن را با آمار دولتی، بلکه به صورت مستقیم به صورت جمع آوری آمار و غیر مستقیم میتوان سنجید.
 
رفیع پور اشاره میکند که در جامعه یک فرایند تغییر ارزش به وجود آمد که باعث به وجود آمدن نابرابری شد و اقداماتی که در سالهای بعد از ۱۳۶۸ انجام شد (بالاخص در زمینه اقتصاد و آموزش) موجب افزایش نابرابری گشته و در نتیجه آن ( به علت گسترش فقر )، ثروت در جامعه با ارزش شده است و وقتی نابرابری در جامعه زیاد میشود، ارزشهای مادی جامعه را فرا می گیرد.
 
این  اقدامات در جهت ایجاد نیازهای جدید باعث افزایش نیازها و درآمدها کفاف ارضای نیازها را نمی دهد و یا کاهش می دهد و وقتی راههای رسیدن به اهداف مسدود باشد و کنترل های درونی و بیرونی ضعیف باشد، انواع کارهای خلاف و انحراف در جامعه روی می دهد، و سپس این انحراف در جامعه گسترش و تبدیل به هنجار می شود:
 
«از سال ۱۳۶۵ به ۱۳۷۱ (و سالهای بعد) یک تغییر ارزشی در زمینه پایبندیهای مذهبی و اعتقادی در جامعه روی داده است. از یک طرف میزان تمایل مردم به دین و روحانیت و سمبلهای مذهبی (مانند حجاب) کاهش و از طرف دیگر تمایل آنها به مادیات افزایش یافته است. بنابراین در اینجا کاملا مشهود است که در شرایط جامعه ما یک تضاد مشخص بین ارزشهای مادی و ارزشهای مذهبی وجود دارد، چنانکه ماکس وبر  نیز قبلا بر آن تأکید کرده است؛ هر چه که در یک جامعه (بالاخص با روشهائی که در ایران در پیش گرفته شده است، در چنین زمان کوتاهی) ارزشهای مادی بیشتر گسترش یابند، میزان پایبندی‌های مذهبی-اعتقادی مردم کاهش می‌یابد.»
 
رفیع پور در بخش دیگری از کتاب توسعه و تضاد با نقد رویکردهای بکار گرفته شده در دولت هاشمی رفسنجانی می نویسد:
 
«متاسفانه در ایران با نیت ( توسعه اقتصادی ) اقدامات دیگری نیز انجام گرفت، که در نتیجه ی آن فقر تاثیر تهدید آمیزی بر نظام اجتماعی می گذارد، بدین معنی که با اقداماتی، ثروت را به یک چیز خوب یعنی به یک ارزش مثبت و فقر رابه یک ارزش منفی تبدیل نمود. یعنی دارندگی و برازندگی و فقر و تنگدستی شرمندگی شد … امام خمینی (ره) در هنگام و ابتدای انقلاب ثروت و نابرابری را با نام طاغوت به ارزش منفی تبدیل کرده بودند و در بیانات خود مشخصا کوخ نشینان را بر کاخ نشینان ارجح می دانستند. با تغییر سیاست بعد از سال ۱۳۶۸ که روند به اصطلاح  توسعه اقتصادی در پیش گرفته شده، سرمایه از اهمیت زیاد برخوردار شد و ملاک و میزان ارزیابی ها، معیار های اقتصادی و مادی گشت. در این شرایط صاحبان سرمایه، یعنی ثروتمندان که تا آن موقع تا حدود زیادی مورد بی اعتنایی بودند و نمی توانستند با پول خود همه چیز و همه کس را بخرند، ناگهان با ارزش شده اند و فرصت خودنمایی یافتند.»
 
وی در ادامه تاکید می کند:
 
«وقتی نابرابری در جامعه گسترش یافت و از طرف مسولین جامعه توبیخ نشد، بلکه آزاد گذاشته و یا حتی تشویق شد، ابتدا دارندگان مقیاس های ارزشی یعنی ثروتمندان، ثروت خود را بر اساس معرفها و مقیاس های ظاهری مثل اتومبیل و وسائل منزل و لباس به نمایش دیگران می گذارند و به وسیله ی آن برتری خود را بر دیگران نشان می دهند، یعنی از این طریق کوشش بر آن دارند تا احترام کسب نمایند و فخر فروشی و خونمایی کنند … اما در شرایط، جامعه ی ما که در بین کشور های جهان سوم نیز شرایطی خاص داشته است کاربردی متمایز دارد و بدون افزایش درآمد نیز عمل می کند اما به طور مخرب، بدین معنی که افراد فقیر و کم درآمد نیزادای ثروتمندان را درمی آورند حتی اگر لازم باشد برای این کار پول قرض وگاه حتی دزدی می کنند.»
 
رفیع پور در ادامه توضیح می دهد: «در کناراین، نمایش وسایل ازجانب ثروتمندان که قشرهای پایین تر را به داشتن همان وسائل ترغیب می کند دولت نیز خود یک جریان و مکانیسم تشدید کننده دیگر را وارد نمود وآن حرکت اهرم های نیازآفرینی بود، برای مردمی که احساس فقر می کنند از هر سو کالاهای جدید و مدرن به نمایش گذاشته و در آن ها نیاز به داشتن این کالاها برانگیخته شد واین همان طور که گفته شد همان جویبار جدید است که به مسیر اصلی با ارزش شدن ثروت متصل می گردد و آن را تشدید می کند.
 
وقتی نمایش ثروت آغاز و از طرف دیگر از همه سو انواع نیازها به مردم تزریق شد، یک بیماری واگیر تمام جامعه را فرا می گیرد و همه کم و بیش آن چیزهایی را می خواهند که ثروتمندان دارند یا در جامعه به ارزش تبدیل کرده اند، زیرا از اینجا به بعد مقایسه های اجتماعی شروع می شود. افراد خود را با هم ردیفان و افرادی که وضعشان کمی بهتر از آن ها است مقایسه واگرازآن ها کمتر باشند، احساس عقب افتادگی وبی عدالتی نسبی می کنند. در این شرایط ابزارمادی مانند اتومبیل، طلا، جواهر و … که تهیه آن ها به پول نیاز دارد، ابتدا برای قشر متوسط نیز با ارزش می شود، میل به برتری جویی و کسب ارزش و احترام، فرایند مقایسه و احساس محرومیت نسبی را در آن قشر به وجود می آورد وآن ها را به تهیه برخی ازآن ابزار بر می انگیزد.
 
اگر نا برابری ثروت، نابرابری حقوق اجتماعی را نیز به همراه داشته باشد و ثروتمندان خود خواهانه به فکرخویش و استثمار ضعفا باشند، درآن صورت آسیبها و بیماری های اجتماعی به مراتب بیشتر و پایدارتر خواهند بود. این وضعیت در ایران کنونی وجود دارد و این به نظام فئودالی و استبدادی گذشته بر می گردد که همواره هر کس ثروت بیشتری داشته حقوق بیشتر نیز دارا بوده است. این به یک عنصر فرهنگی تبدیل شده و مورد قبول همه است. از اینجاست که در ایران ثروت نه فقط امکان ارضاء نیازهای جسمی را بهتر فراهم میسازد بلکه احترام حقوق نفوذ وقدرت اجتماعی بیشتر را نیز در پی دارد ولذا ثروت درایران بیش از کشورهای غربی ارزش دارد.»
 
استاد رفیع پور در نهایت می نویسد:
 
«تاثیر نمایش یا خودنمایی بر اساس ابزار ظاهری ثروت (اتومبیل- لباس- وسائل منزل) که ابتدا ازقشر بالا و ثروتمند شروع می شود و علتش نیاز به احترام است در مرحله بعد به قشر متوسط سرایت می کند. با پیروی قشر متوسط از ارزش های مادی قشربالا، حرکت هنجاری و همه گیر مقایسه اجتماعی و احساس محرومیت نسبی قشر پایین را نیز فرا می گیرد و آنها نیز ادای قشر بالا را در می آورند. بدین ترتیب مقیاسهای ارزشی و مادی قشر بالا برای اکثریت به یک ارزش هنجار یا ارزش اجتماعی تبدیل می گردد. دلیل تبعیت قشر متوسط و فقیر نیزگرچه نیاز به احترام است اما نیاز به احترام قشر بالا در برتری جوئی جستجو می شود و در دو قشر بعد بالاخص فقیر بیشتر در حفظ آبرو و عقب نماندن است. (احساس بی عدالتی و محرومیت نسبی)»
 
 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا