آینه هم از دیدن ما به وحشت می افتد/باید دردهای کارگران را شنید!

بصیر، همیشه  یادم  هست وقتی موضوع انشای مدسه‌مان «می‌خواهید چه‌کاره شوید؟» بود، همه می‌گفتند: «دکتر، مهندس، معلم و .»

اما حالا که بزرگ‌تر شده‌ایم، می بینیم کارهایی هست  که  با تمام سختی‌ها  در حبابی از فراموشی  قرار گرفته است. تا به حال  با خود فکر کرده‌ایم چه مشاغلی سخت ترین کارها به حساب  می‌آید؟

بعضی از مشاغل هستند که نه تنها خستگی جسمی را به همراه دارند بلکه  روح را نیز پیر می کند تا آنجا  که پس از چندسال فرد آنچنان در هم خمیده و فرتوت می شود و چهره اش آنچنان از پی سختی  کاری که نه تنها جسم بلکه روحش را در گیر خود کرده است، می شکند و تو پس از چند سال که آن فرد را ببینی با تعجب نظاره اش می کنی و تنها کلامت شاید از پس این تعجب این باشد که «چقدر پیر و فرتوت شده‌ای؟»

آری در جامعه‌ی ما مشاغلی هستند که با وجود سختی ها و طاقت فرسا بودن درآمد خوبی دارند و فردی تمام مشقات را تحمل می کند تا زندگی راحتی را فراهم کند اما هستند مشاغلی که نه تنها درآمد ناچیزی دارند، بلکه  آنقدر زیانبار و طاقت فرسا است که فقط مرد می خواهد تا روح و جسم خود را در این  ورطه اندازد.

و شاید یکی از این کارها، کار در معادن زغال سنگ باشد، امروز روز تجلیل از کارگر است  و ما به بهانه  این روز، از کارگرانی می گوئیم که در عمق زمین و در دهشتناک ترین  مکان ها برای به‌دست آوردن لقمه نانی حلال، بر دل سنگ خارا می کوبند.

کارگرانی که در معرض استنشاق خطرناک‌ترین گازها و گرد و غبارهای سرطان‌زا، نه تنها برای به‌دست آوردن درآمد چه پولی که  آنها در قبال کارشان می گیرند، بسیار ناچیز و اندک است که برای چرخیدن چرخ اقتصاد کشور، رنج کار را به جان خریدند و این شغل مخاطره آمیز را انتخاب کردند.

امروز در کنار کارگرانی هستیم  که چهره‌هاشان  قابل شناسایی  نیست،  از سیاهی  زغالی که  بر صورت هاشان نشسته اما لبخند مهربانی و برق امید بر لب و چشمان‌شان می درخشد.

کارگری  پیر و فرتوت با صورتی سیاه  و دستانی زمخت از کار سخت می گوید، بر اساس قانون کار، معدن‌کاری جزو مشاغل سخت به حساب می آید اما همیشه اینان در جامعه نادیده گرفته شده اند، آنقدر که این نادیده شدن ها برای معدن‌کاران سخت و طاقت فرساست که ساعت ها کار در معادن تاریک و عمیق نیست.

جوانی با سرفه های ممتد  که ناشی از استنشاق  گازهای  خطرناک داخل معادن است، می گوید: «وقتی  به خانه هایمان می رویم  آنقدر سیاه، کثیف و گرد و خاکی هستیم  که آینه هم از دیدن ما به وحشت می افتد.

و مرد مسن دیگری  داد دل خود را برای‌مان شرح می دهد، بر چهره زغالی اش هنوز هم حس زندگی  وجود دارد اما دردها و رنج ها امانش را بریده است، می گوید: «ساعت ها کار در معدنی که حتی از تابش نور گرمابخش خورشید محروم است، بسیار طاقت فرساست اما رنج‌زاتر از آن حقوقی است  که حتی  کفاف زندگی ساده ما را هم نمی دهد.»

جوانکی  دیگر تحصیلاتش را به  رخ می کشد و می گوید: «به دلیل عدم تناسب نظام آموزشی  با نظام کار و از فرط بیکاری به کار در این معدن تنگ و تاریک روی آوردم؛ ما مانند زنبوران عسل کارگری هستیم که حاصل دست رنج‌مان را دیگران می خورند… .»

و آقایی از میان جمع فریاد برمی آورد که چرا؟ چرا آنقدر بی عدالتی؟ ما که نان بازوهای‌مان را می خوریم، ما که  به سخت ترین کارها تن داده ایم و حتی جان‌مان را بر سر این کار گذاشتیم، چرا نباید یک زندگی راحت داشته باشیم؟

آخر مگر می شود با ماهی ۸۰۰هزار تومان یک عایله را خرج  داد؟ آن هم در زمانی که گرانی بیداد می کند؟! کارگرانی مانند ما هر روز باید نگران وقوع حادثه ای باشند، هر روز باید جان‌شان را بر کف دست های‌شان بگیرند و در سرما و گرما به آن گورستان سیاه و تاریک قدم بگذارند، در حالی که از کوچک‌ترین مزایای حقوقی و انسانی، محرومند.

روز کارگر این نیست که یک  روز را به نامش بگذاریم بلکه مسئولان باید دردها و رنج های یک کارگر را ببینند و درک کنند.

آری، روز کارگر تنها به اختصاص یافتن و گرامی داشت این مشاغل و افراد با ارزش در تقویم روزگار نیست، باید دردهای‌شان را شنید؛ باید فکری کرد تا اینان نیز با آسودگی خاطر به زندگی بپردازند؛ و بدانیم اینان گردانندگان چرخ اقتصاد کشورند و اگر نیروی انسانی کارگر نباشد، جامعه و چرخ اقتصاد در جامعه لنگ خواهد شد.

روزتان مبارک گردانندگان چرخ های اقتصاد و تولید کشورم و بوسه بر دستانی که پیامبر(ص) بر آن بوسه می زد، امیدوارم روزگاری دیگر که به سراغ‌تان می آییم شادی در دل هایتان موج زند و غم روزگار از زندگی‌تان رخت بر بندد.

گزارش از سارا ربیعی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا