خلاقیت روانسری ها برای نجات یک انسان

بصیر، مردم ، آب دست شان بود زمین گذاشتند و راه افتادند. ظهر پنجشنبه هفته پیش بود. ۵ هزار نفر ، پیر و جوان، بزرگ و کوچک، با چشم های اشک بار و چهره های غمگین، مثل خونی که از مویرگ ها به رگ اصلی بپیوندند از کوچه پس کوچه های شهر روانسر کرمانشاه ، به خیابان اصلی آمدند و به هم پیوستند و شدند شاهرگی که می رسید تا قبرستان، به سنگی مرمر که روی آن نوشته بود امید، جوان ناکام ….

 
 

امید را همه می شناختند، جوانی بود که در بهمن سال ۸۷ به دست رفیقش عادل به قتل رسیده بود. دو رفیق آن روز در کبابی عادل گرم شوخی کردن بودند که عادل، در حالی که با چاقو گوشت خرد می کرد، خواست امید را ، وسط شوخی ، بترساند اما مرگ ، با هیچکدام آنها شوخی نداشت. چاقوی تیز ، گوشت و پوست امید را شکافت و قلبش را از تپش انداخت و عروس جوان، مادر و پدرش را به سوگ نشاند. عادل بعد از این ماجرا از شدت شرم و اندوه، دو بار خودکشی کرد که ناموفق بود و به هر حال کار از کار گذشته بود؛ امید دیگر زنده نمی شد.

روانسری ها که قصه امید و عادل را شنیدند متأثر شدند و به احترام دل شکسته والدین مقتول سکوت کردند تا وقتی که عادل به قصاص محکوم شد. تا اینجای داستان، همه چیز مثل خیلی از پرونده های جنایی پیش رفت و اما روانسری ها نمی خواستند باقی این قصه مثل خیلی از قصه های دیگر به طناب دار برسد.

آنها می دانستند قصاص حق والدین امید است اما برای عادل بخشایش می خواستند. این شد که در پنجشنبه هفته گذشته ، نه فقط ریش سپیدهای شهر را به نمایندگی ازهمه مردم به خانه امید فرستادند بلکه در دعوتی عمومی و حرکتی خودجوش، در جمعیتی ۵ هزار نفره، بر سر مزار امید حاضر شدند، به او ادای احترام کردند ، برایش فاتحه خواندند و سپس به سوی خانه اش رفتند و آنجا، زیر آفتاب تند و تیز اردیبهشت روانسر، در سکوت ، روی زمین چهارزانو نشستند.

مادر و پدر امید پرده را که پس زدند ، جمعیت چند هزار نفری همشهری شان را دیدند با چشم هایی ملتمس و اشکبار که خیره مانده بودند به در خانه امید تا شاید کسی آن را باز کند و مژده بدهد که عادل را بخشیده است. خانواده امید اما نیامدند. داغ نشسته بر دل شان سخت و سنگین بود و همین باعث شد آن روز حرفی از بخشایش نزنند اما فرصت بخواهند که بیشتر درباره قصاص عادل فکر کنند.

زمان اجرای قصاص عادل حالا نزدیک شده است. روانسری های مهربان دلنگرانند و خدا خدا می کنند که اشک های پنجشنبه شان پشت در خانه امید، دل والدینش را برای بخشایش نرم کند.

با این همه ، گرچه نهال عاشقانه ای که روانسری ها در پنجشنبه هفته گذشته کاشتند ، هنوز به بار ننشسته و نتوانسته اند عادل را از چنگ دار برهانند، حرکت آنها افتخاری برای همه مردم ایران است که به جهانیان گواهی دهند ایرانی ها فقط آن مردمی نیستند که وقت اعدام محکومی، با ذوق و کنجکاوی به تماشا می ایستند و با تلفن های همراه شان از طناب دار ، فیلم می گیرند بلکه ایرانیان مردمی مهربان و عاشقند که گرچه قصاص را حق صاحبان خون می دانند اما بخشایش را فراموش نمی کنند و حاضرند برای نجات جان انسانی که قتل کرده، غرورشان را بشکنند و پشت در خانه مقتول به خاک بیفتند، اشک بریزند، انتظار بکشند و از صاحبان خون بخواهند با گذشت شان، نور امیدی تازه را بر دل محکوم به اعدامی بتابانند.

 

 

صدخبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا