تاول هایی که نگاه مسئولان را جلب نمی کند!

بصیر، باخبر شدیم سال گذشته در شهریور ماه تیپ امامت لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا در چالوس که در منطقه مرزی سرپل ذهاب مستقر بود، شهیدی تقدیم انقلاب کرده است که برای مراسم سالگرد آن شهید عازم مازندران شدیم.

هدف از رفتن‌ ما شرکت در مجلس سالگرد این شهید بود که در جریان مراسم، سرهنگ مرادخانی فرمانده سابق تیپ امامت چالوس دعوت‌مان کرد تا برای عیادت از یکی از جانبازان دوران دفاع مقدس به نام علی قلی‌پور که در شهرستان تنکابن سکونت داشت به خانه‌اش برویم. در آنجا واگویه‌هایی عجیب از یک جانباز انتظارمان را می‌کشید که در این مجال بخش‌هایی از آن را تقدیم‌تان می‌کنیم.

* از شهید تا شهید زنده

بعد از مراسم سالگرد شهید قربانی از چالوس عازم تنکابن می‌شویم. در مسیر علل اصرار سرهنگ مرادخانی از عیادت این جانباز را جویا شده و در جریان صحبت‌ها متوجه بی‌مهری مسئولان به این جانباز دوران دفاع مقدس می‌شویم؛ بی‌مهری‌ای که در سطح روابط و سرزدن‌های معمول خلاصه نمی‌شود و برای این جانباز و خانواده محترم وی مشکلات بزرگ و بحران‌های جدی را به وجود آورده است. ابتدا به نوشهر رفتیم.

از آنجا حدود یک ساعت و نیم طول کشید تا به تنکابن رسیدیم. تابلویی نظرمان را به خود جلب می‌کند. روی تابلو نوشته شده است: خرم‌آباد. از خرم‌آباد و مشخصات منطقه‌ای آن سؤال می‌کنیم که سرهنگ مرادخانی در جواب سؤال‌هایمان می‌گوید: خرم‌آباد، تنکابن قدیم است. در واقع استخوان قدیم شهر تنکابن همین خرم‌آباد بوده است که به دلایلی رشد نکرده است. از مسیر اصلی منحرف می‌شویم و در کوچه‌های مخصوص خطه مازندران، با همان اشکال و معماری خاص مازندرانی، به سمت منزل جانباز قلی‌پور حرکت می‌کنیم.

مدت زمان زیادی طول کشید تا با خودروی شخصی‌مان به منزل این جانباز ‌رسیدیم. به این فکر می‌افتم اگر این جانباز به دلایل جانبازی و مریضی ناشی از مجروحیت جنگی دچار مشکل شود چقدر طول می‌کشد تا بتواند به بیمارستان یا مراکز درمانی برسد؟ به هر حال به منزل جانباز می‌رسیم.

به محض ورود، حیاط کوچک خانه نظرمان را به خود جلب می‌کند. چند پله جلوی پایمان است که بعد از پیمودن آن وارد خانه‌ای نه چندان بزرگ حدود ۷۰ الی ۸۰ متر می‌شویم. خانواده‌ای چهار نفره که به جز مادر خانواده یک فرزند پسر و دختر به ما خوشامد می‌گویند.

در حین ورودمان چهره مردی خوش‌سیما و خندان توجه‌مان را به خود جلب می‌کند. آری. جانباز علی قلی‌پور همان کسی که در حدود یک ساعت و نیم مسیر در مورد وی و مشکلات او که اگر بخواهم با صداقت طرح کنم، خیلی از مشکلات و مسائل او برای من قابل هضم نیست، روبه‌رویمان بود.

به هر حال بعد از کمی سکوت و سلام و احوالپرسی یخ جمع آب می‌شود و اولین سؤال ما سکوت را می‌شکند و بحثمان شروع می‌شود.

* تاول‌های ناخوشایند

در ابتدای بحث اولین سؤالی که از جانباز قلی‌پور پرسیدیم معرفی اجمالی خودش است.

علی قلی‌پور در جواب سؤال ما معرفی کاملی از خود می‌کند و می‌گوید: حقیر علی‌ قلی‌پور متولد سال ۱۳۴۴ هستم. ما همان نسلی هستیم که امام فرمود سربازان من در گهواره هستند. هنگام شروع جنگ تنها ۱۵ سال داشتم. اولین اعزام من به منطقه عملیاتی و جبهه‌های حق علیه باطل به اواخر سال ۶۱ برمی‌گردد.

در اسفند ماه سال ۶۱ در آخرین روزهای اسفند برای اولین بار عازم منطقه شدم که به مدت چهار ماه و ۹ روز طول کشید. اعزام بعدی در آبان ماه سال ۶۲ بود که در آن اعزام به مدت سه ماه در منطقه بودم و در نهایت اعزام آخر به مهر ماه سال ۶۵ برمی‌گردد.

اعزامی که یادگاری‌هایی همیشگی برای ما به جا گذاشت و باعث حضور ما در عملیات کربلای ۵ شد.

تحصیلات قلی‌پور و تخصص وی در رشته برق است و وی به علت مسائل جانبازی زودتر از موعد مقرر بازنشستگی گرفته است. هنگامی که با او صحبت می‌کنیم تاول‌هایی که اصلاً ظاهر خوبی ندارند نگاه و توجه ما را به خود جلب می‌کند. وقتی در مورد این تاول‌ها می‌پرسیم گویی بغض و عقده این خانواده می‌ترکد و حرف‌هایی را که در این مدت فقط در سینه خود نگه داشته‌اند، بی‌مقدمه بیرون می‌ریزند.

علی قلی‌پور در جواب سؤال ما از وضعیت جانبازی خود می‌گوید: در زمان حضورم در جبهه چندین بار مجروح شدم. آخرین مجروحیت بنده برمی‌گردد به عملیات کربلای ۵٫ همان طور که اسناد آن موجود است در زمان عملیات کربلای ۵ حقیر جمعی لشکر ویژه  ۲۵ کربلا بودم و به عنوان بسیجی در شلمچه و در عملیات حضور داشتم.

مجروحیتی که در منطقه برای بنده اتفاق افتاد، مسئله انفجار و موج انفجار بود. وقتی بیهوش شدم دیگر چیزی به خاطر ندارم تا چشم خود را در بیمارستان باز کردم. ۱۵ درصد جانبازی مبنی بر موج‌گرفتگی و اعصاب و روان به بنده داده بودند اما این ۱۵ درصد جانبازی نه برای من اهمیتی داشت و نه در حال حاضر برای درصد گلایه دارم.

یکی از مسائلی که برای اغلب کارشناسان و رزمندگان در عملیات کربلای ۵ محرز است مسئله استفاده رژیم بعث از سلاح‌های شیمیایی و غیرمتعارف و غیرقانونی علیه رزمندگان در منطقه شلمچه است.

خیلی از عوارض شیمیایی در آن زمان خود را نشان نداد و به مرور زمان با گذشت سال‌ها عوارض آن خودنمایی می‌کند. مانند خیلی از بچه‌های شیمیایی که در آن مقطع مشکل چندانی نداشتند، اما در سال‌های بعد از جنگ کم‌کم عوارض شیمیایی در آنها بیرون زد و خود را نشان داد. مانند تن قلی‌پور که تاول‌هایی به بزرگی یک یا دو بند انگشت تمام تن این جانباز را فراگرفته است.

جانباز قلی‌پور در ادامه تشریح می‌کند: چندین بار برای این عوارض شیمیایی اقدام کردیم. بنیاد ما را خدمت دکتر قانعی فرستاد و او این موضوع که این عوارض از مواد شیمیایی است را تأیید کرد که مدارک آن موجود است.

اما با اینکه نسخه داروهای مختص مجروحان شیمیایی را به من می‌دهند که آن هم موجود است، وقتی برای تأیید مراجعه کردیم، کمیسیون گفت که مصدومیت شیمیایی شما در حال حاضر محرز نیست!

اسناد و مدارک پزشکی علی قلی‌پور که همسر وی برای ما آورد در حدود ۳۰۰ الی ۴۰۰ برگه است که در آخر به این نتیجه می‌رسیم، دکترها در کمیسیون اعتقاد دارند ایشان شیمیایی نیستند.

* مگر چند علی قلی‌پور در کشور داریم؟!

در میان بحث و گفت‌وگو، همسر این جانباز که یار و پرستار وی است با ما هم‌صحبت می‌شود و از مشکلات موجود می‌گوید: مسئله اصلاً درصد نیست. علی‌آقا حقوقی حدود ۶۵۰ هزار تومان دریافت می‌کند. یک فرزند دانشجو دارد.

هنگامی که نسخه به ما می‌دهند و در نسخه داروهای مصدومان شیمیایی را تجویز می‌کنند برای تهیه آنها حداقل هر بار ۵۰۰ هزار تومان پرداخت می‌کنیم. تازه چند سالی است که بیمه جانبازان به ما تعلق گرفته که آن هم مشکلات خاص خود را دارد.

سؤال من به عنوان همسر یک جانباز از مسئولان این است مگر چند نفر مانند همسرم در کشور هستند؟! آیا پوشش اینها اینقدر سخت است که ما باید هم درد مجروحیت او را تحمل کنیم و هم دردهایی که در کنار این مشکل برای ما پیش می‌آید؟! دکترها همه اذعان دارند وی در منطقه شیمیایی بوده است. مصدوم شیمیایی می‌باشد، اما کمیسیون تأیید نمی‌کند.

وقتی همسر من در بهترین هوای ایران یک ربع نمی‌تواند از خانه بیرون برود و نفسش به خس‌خس می‌افتد و صدایش می‌گیرد و تاول‌هایش اضافه می‌شود و اکسیژن لازم می‌شود، اگر شیمیایی نیست پس چه هست؟

اگر شوهر من مریض بود می‌رفتیم به دنبال خیری می‌گشتیم و مشکل او را حل می‌کردیم اما این بنده خدا جانباز است. کسی باور نمی‌کند وضعیت جانباز این گونه باشد.از طرفی هم برای مسئولان بد است که جانباز این گونه به دنبال حل مشکلات است.

جانبازی که ۶۵۰ هزار تومان حقوق می‌گیرد، چگونه خرج زندگی ما، دوا و دکتر، فرزند دانشجو و محصل را بدهد؟ آیا کسی می‌پرسد؟ مگر روزی که قرار شد علی‌آقا برود در عملیات، وی گفت که تا ماسک ندهید نمی‌رویم؟ که حالا باید اینگونه جواب بشنویم که تا مصدومیت محرز نشود، خدمات نمی‌دهیم…

قسمت آخر، فقط سپاه مسئول است؟

صحبت‌های این خانواده ناراحت‌مان می‌کند و مدام در تلاش هستیم که رشته بحث از دستمان گم نشود. هنگامی که از وضعیت رسیدگی و سرزدن مسئولان جویا می‌شویم جواب‌های تلخی را می‌شنویم، خانواده جانباز قلی‌پور در جواب سؤال ما می‌گوید: فرماندهان سپاه پاسداران استان و شهرستان مدام به ما سر می‌زنند اما دیگر مسئولان خیر، نماینده تنکابن هم جناب شریعت‌نژاد قبل از نمایندگی در مجلس به عیادت آمدند و سرزدند اما دیگر مسئولان نه آمده‌اند و نه سراغ می‌گیرند.

اما سؤالی که برای ما به عنوان خبرنگار پیش آمد، این است که آیا فقط سپاه مسئول است؟ آیا مسئولانی که امروز به برکت حضور علی ‌قلی‌پورها در جبهه‌های حق علیه باطل به مقام و مسئولیت رسیده‌اند، نباید کمی بیشتر به فکر آنها باشند؟ مگر امام عزیز نگفته بود نگذارید پیشکسوتان جهاد و شهادت در پیچ و خم‌های زندگی گم شوند؟

چرا امروز باید این گونه با مسائل برخورد کنیم. به هر حال باز یاد اولین سخن همسر این جانباز می‌‌افتیم که در اول گفت‌وگو عنوان کرد:‌ مشکل ما این است که مسئولان چشم خود را بسته‌اند تا این تاول‌های بدجور را نبینند و چون نمی‌خواهند ببینند می‌گویند اصلاً وجود ندارد. امید است مشکل این دست جانبازان و قلی‌پورها هر چه زودتر حل شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا