واسطه خوبي براي ازدواج جوانان باشيم

بصیر، ازدواج امری مقدس و یکی از آیات خداشناسی، انسان‌شناسی و جهان‌شناسی به شمار می‌رود و هدف اصلی آن رشد و تربیت انسان است.

هرچند ازدواج، فی‌نفسه امری مستحب است اما در موقعیت‌های خاصی برای انسان به امری ضروری و واجب مبدل می‌شود. بنابراین والدینی که احساس می‌کنند فرزندشان زودتر از قبل به بلوغ رسید، بهتر است برای آنها شرایط لازم جهت تشکیل خانواده را فراهم کنند.

طبق احادیث و روایات اسلامی، خداوند سبحان، تأمین مسائل اقتصادی و مالی زوج‌ها را تضمین کرده است و پیشوایان دینی نیز همواره به آسان‌گیری و دوری از تجملات در تشکیل بنیان خانواده توصیه می‌کنند.

امروز جوانان برای ازدواج به واسطه نیاز دارند

بر اساس گزارش معاون ساماندهی امور جوانان وزارت ورزش و جوانان؛ بیش از ۱۰ میلیون جوان مجرد آماده ازدواج در کشور داریم و با بالا رفتن سن ازدواج، شاهد افزایش بی‌رغبتی به تشکیل خانواده و نگاه فرهنگی منفی به خانواده هستیم.

ازدواج درست، از موضوعاتی است كه به عنوان چالش خانواده در کشور مطرح است که مهمترین عوامل  آن بی‌رغبتی بخشی از جوانان به خانواده، سخت شدن همسان گزینی و همسریابی و پیدا نشدن فرد مناسب برای دختر و پسر با انگیزه نسبت به ازدواج است.

در گذشته، ریش سفیدان محل و افراد مورد اطمینان برای امر مقدس ازدواج واسطه می‌شدند و این در حالی است كه امروزه این موضوع كمرنگ و خود موجب ایجاد پدیده تجرد ناخواسته در میان جمعیت دختران و پسران شد.

متأسفانه تعداد زیادی از دختران با سطح تحصیلات بالا و دارای صلاحیت لازم فرصتی برای ازدواج ندارند. همچنین گسترش شهرنشینی و ضعیف شدن پیوندهای خانوادگی و نبود ارتباط خانوادگی افراد با یکدیگر باعث شده تا جوانان به خوبی همدیگر را نشناسند و از سوی دیگر میزان حضور سطحی در جامعه افزایش یافته که این موضوع انتخاب اطمینان بخش را برای جوانان دشوار می‌کند.

از طرفی ۳۰۰ سایت غیرقانونی و غیراخلاقی همسریابی در فضای مجازی فعال هستند که در سال‌های قبل تعداد این سایت ها کمتر بود اما چون راه مناسبی عرضه نشد تعداد سایت‌های همسریابی غیرقانونی علی‌رغم فیلتر بودنشان رو به افزایش است.

این موضوع به درستی نشان می‌دهد كه چقدر جامعه جوان و مجرد، تشنه ازدواج است.

جهیزیه سنگین، خواست عروس یا داماد؟!

تهیه جهیزیه سنگین و مخارج برگزاری مراسم عروسی یکی از موانع بزرگ در تأخیر ازدواج جوانان در شرایط کنونی است و این در حالی است که با کمترین امکانات، آن هم به حد ضرورت می‌توان سنت پیامبر (ص) را احیاء کرد.

برخی از علماء می‌گویند؛ تهیه جهیزیه توسط والدین زوجه یک واجب شرعی نیست، و باید از چشم و هم چشمی‌ها و اِعمال فشار بر خانواده دختر و پسر پرهیز شود و تهیه جهیزیه با توافق طرفین آن هم در حّدِ وسع مالی و بهره گیری از تسهیلات دولتی صورت پذیرد.

سفارش رسول اکرم(ص) به پدر عروس

ابوحمزه ثمالى مى‌گوید: در خدمت امام باقر(ع) نشسته بودم که خادم حضرت آمد و براى مردى اجازه ورود خواست و امام نیز اجازه داد وارد شود.

مرد تازه وارد سلام کرد و حضرت جواب داد و خوش آمد گفت و او را نزدیک خود جاى داد و از حالش جویا شد.

مرد تازه وارد گفت: فدایت شوم، من دختر فلانى را خواستگارى کردم ولى او به علت چهره زشت من و فقر و غربتم، دست رد به سینه‌ام زده و مرا شایسته دامادى خود نمى‌داند، به طورى یأس از زندگى و غصه و اندوه قلبم را فشرده است که مرگ خود را از خداوند خواسته‌ام.

حضرت فرمودند: خودت به عنوان فرستاده من مى‌روى نزد او و مى‌گویى: محمدبن‌على‌بن‌الحسین‌بن‌على‌بن‌ابیطالب(ع) مى‌گوید: دخترت را به منجح‌بن‌رباح تزویج کن و جواب رد به او مده!

منجح یعنى همان مرد شادمان شد و با شتاب به عنوان فرستاده حضرت امام باقر (ع) براى خواستگارى مجدد روانه خانه پدر دختر گشت.

بعد از رفتن او امام محمد باقر (ع) رو کرد به حضار و فرمود: مردى از اهل یمامه به نام جویبر به منظور جستجوى آئین اسلام به حضور پیغمبر (ص) شتافت و با اشتیاق اسلام آورد و دیرى نپائید که از خوبان اصحاب پیغمبر به شمار آمد.

جویبر مردى سیاه پوست و فقیر بود، قامتى کوتاه و چهره اى زشت داشت. پیغمبر به ملاحظه اینکه وى مردى غریب و برهنه بود، او را مورد تفقد قرار داد و فرمود دو پیراهن به طرز پوشش آن روز به وى بپوشانند و روزانه یک من خوراک برایش مقرر دارند؛ و در مسجد سکونت کند، ولى شب‌ها را بیدار بماند.

کم کم افراد غریب و حاجتمند که مانند او به شرف اسلام فائز مى‌شدند و از روى ناچارى در مدینه مى‌ماندند، رو به فزونى گذاشت و مسجد پیغمبر براى سکونت آنها تنگ شد.

در این هنگام خداوند به پیغمبر (ص) وحى فرستاد که آنها را از مسجد خارج سازد، و آن مکان مقدس را همچنان براى عبادت پاک و پاکیزه نگاهدارد.

همچنین پیغمبر (ص) مأمور شد تمام درهاى خانه‌هائى را که به مسجد باز مى‌شد و ساکنان آن از مسجد آمد و رفت مى‌کردند، جز در خانه على(ع) و دخترش فاطمه زهرا(س) را ببندد و کارى کند که نه شخص جنب از آنجا بگذرد و نه غریبى در آن به سر برد.

پیغمبر هم دستور داد صفه‌اى (سکوئى) در جنب مسجد براى اسکان این عده ساختند و آنها را در آن محل جاى دادند. به همین جهت این عده از فقرا و غرباى تهى دست که در صدر اسلام و روزگار تنگدستى مسلمین با این وضع رقت‌بار و شرائط طاقت فرسا مى‌سوختند و مى‌ساختند به اصحاب صفه یعنى (ساکنان سکو) معروف شدند.

چون پیغمبر(ص) از مشاهده آنان متأثر مى‌شد، شخصاً از آنها دلجوئى مى‌كرد و فردفرد آنها را مورد تفقد قرار مى‌داد، و هر قدر میسور بود نان و خرما و مویز به آنها مى‌رسانید.

مسلمانان متمکن هم از آن حضرت پیروى كرده به مقدارى که توانائى داشتند از آنها دستگیرى مى‌کردند.

روزى پیغمبر در آن جمع با کمال رأفت و حالى رقت‌بار به جویبر نگریست و فرمود: جویبر! چه خوب بود که همسرى اختیار مى‌کردى تا شریک زندگیت شد و در امور دنیا و آخرت با تو همکارى کند!

جویبر عرض کرد: اى پیغمبر خدا پدر و مادرم فدایت شوند، کدام زن حاضر است به همسرى من تن در دهد؟

من که نه حسب و نسب و نه مال و نه جمال دارم چه زنى رغبت مى‌کند با من ازدواج نماید؟ پیغمبر فرمود: اى جویبر! خداوند جهان به برکت دین حنیف اسلام آن‌کس را که در جاهلیت شرافت داشت، پست كرد و کسانى را که پست بودند، شرافت داد؛ آنها را که سابقاً ذلیل بودند عزیز كرد و آن همه نخوت جاهلیت و تفاخر و بالیدن به قبیله و نسب را که میان آنها مرسوم بود، به کلى برانداخت.

امروز دیگر همه مردم سفید، سیاه، قریش، عرب و عجم برابرند. همه فرزندان آدم هستند و آدم را هم خداوند از خاک آفرید. در روز قیامت محبوب ترین مردم در پیشگاه خداوند فقط پارسایان و پرهیزکارانند.

من امروز کسى را نمى‌بینم که نسبت به تو فضیلتى داشته باشد، مگر این که پرهیزکارى و تقواى او در پیشگاه خداوند از تو بیشتر باشد.

سپس پیغمبر (ص) فرمود: اى جویبر! هم اکنون بى درنگ مى‌روى نزد زیادبن‌لبید که شریفترین مردم قبیله بنى بیاضه است و مى‌گوئى رسول خدا(ص) مرا فرستاده و دستور داده است که دخترت ذلفا را بعقد همسرى جویبر در آورى!

وقتى جویبر وارد خانه زیاد بن لبید شد زیاد با گروهى از بستگان خود نشسته و سرگرم گفتگو بود، جویبر اجازه ورود خواست و بعد از آنکه به مجلس درآمد سلام کرد، آنگاه زیاد را مخاطب قرار داد و گفت: من از جانب رسول خدا آمده‌ام و براى انجام کارى حامل پیامى مى‌باشم، آنرا به طور آشکار بگویم یا خصوصى و پنهانى؟

زیادگفت: نه! چرا پنهانى! آشکار بگو! من پیام رسول خدا را موجب فخر و شرافت خود مى‌دانم!

جویبر گفت: پیغمبر (ص) پیغام داده که دخترت ذلفا را به عقد همسرى من در آورى!!

زیاد عنوان كرد: پیغمبر تو را فقط براى ابلاغ این پیام فرستاده؟

جویبر با طمأنینه گفت: آرى! من سخن دروغ به رسول خدا نسبت نمى‌دهم .

زیاد گفت: ما مردم مدینه، دختران خود را به اشخاصى که هم‌شأن ما نیستند تزویج نمى‌کنیم! برگرد و عذر مرا به سمع مبارک پیغمبر(ص) برسان.

جویبر ناراحت شد و در حالیکه مى‌گفت: به خدا قسم این دستور قرآن مجید و گفته پیغمبر اکرم (ص) نیست ، مراجعت کرد.

ذلفا دختر زیاد سخنان جویبر را شنید. کسى فرستاد و پدرش را به اندرون خواست و پرسید: پدر جان! چه گفتگوئى با جویبر داشتى؟

زیاد به دخترش گفت: جویبر مى‌گفت كه پیغمبر مرا فرستاده تا دخترت ذلفا را به من تزویج كنى.

ذلفا گفت: به خدا جویبر دروغ نمى‌گوید، بفرست تا پیش از آنکه او به نزد پیغمبر (ص) مراجعت کند برگردد.

زیاد فرستاد جویبر را از میان راه برگردانیده و مورد تفقد و احترام قرار داد، سپس گفت: اینجا باش تا من برگردم.

آنگاه خود به حضور پیغمبر شرفیاب شد و گفت : پدر و مادرم فدایت شود، جویبر پیامى از جانب شما آورده ولى من پاسخ او را به نرمی ندادم. اینک شخصاً به حضور مبارکت شرفیاب شده و عرض مى‌کنم که ما طایفه انصار دختران خود را جز به افراد همشأن خود تزویج نمى‌کنیم .

یغمبر(ص) فرمود: اى زیاد! جویبر مردى باایمان است. مرد مؤمن همشأن زن مؤمنه و مرد مسلمان همشأن زن مسلمان است، دخترت را به همسرى جویبر در آور و از دامادى او ننگ مدار!

زیاد برگشت به خانه و آنچه پیغمبر فرموده بود به اطلاع دخترش رسانید.

دختر گفت: پدر جان این را بدان که اگر از فرمان پیغمبر (ص) سرپیچى کنى کافر خواهى شد، با صلاحدید پیغمبر خدا جویبر را به دامادى خود بپذیر.

زیاد هم بیرون آمد و دست جویبر را گرفت و به میان بزرگان قوم خود آورد و ذلفا دخترش را به وى تزویج كرد، مهریه و جهیزیه عروس را نیز شخصا به عهده گرفت!

از جویبر پرسیدند: خانه‌اى دارى که عروس را به خانه‌ات بیاوریم؟ گفت: نه!

به دستور زیاد خانه‌اى با وسائل و لوازم زندگى تهیه دیدند و به وى اختصاص دادند. عروس را نیز آرایش کرده و خوشبو نمودند و به جویبر نیز لباس دامادى پوشانیدند.

بدین گونه ذلفا دختر زیباى یکى از بزرگترین اشراف مدینه و قبیله معروف خزرج به همسرى مرد سیاه پوست از نظر افتاده‌اى که فقط به زیور ایمان و معرفت آراسته بود، در آمد.

لحظه اى بعد جویبر را به حجله آوردند. وقتى اتاق خلوت شد و نگاهش به رخسار زیباى عروس افتاد و خود را در خانه‌اى دید که همه چیز دارد و غرق در زینت و عطر است، برخاست به گوشه اى رفت و تا سپیده‌دم مشغول قرائت قرآن و نماز و عبادت شد.

وقتى صداى اذان شنید برخاست و براى اداى نماز در پشت سر پیغمبر (ص) از خانه بیرون رفت . ذلفا نیز وضو گرفت و نماز گزارد.

روز بعد که ماجراى شب را از ذلفا پرسیدند گفت؛ از سر شب تا بامداد یا قرآن مى‌خواند، یا در رکوع بود و یا سجده مى‌كرد! شب بعد نیز همین طور گذشت، ولى چون شب سوم بدین گونه سپرى شد و زیاد هم از موضوع اطلاع یافت، به حضور پیغمبر (ص) رسید و عرض کرد: یا رسول الله! امر فرمودى جویبر را به دامادى انتخاب کنم، با وجودى که همشأن ما نبود، به فرمان مبارکت گردن نهادم و دخترم را به همسرى او در آوردم.

پیغمبر (ص) فرمود: خوب مگر چه شده؟ زیاد ماجراى سه شب گذشته را به عرض رسانید و اضافه کرد که جویبر تاکنون با عروس سخن نگفته و اصولا شاید میلى به جنس زن نداشته باشد! سپس گفت اکنون هر طور صلاح مى‌دانید اطاعت مى‌کنم. این را گفت و از حضور پیغمبر مرخص شد.

بعد از رفتن او پیغمبر (ص) جویبر را احضار نمود و فرمود: جویبر! مگر تو میل به زن ندارى؟

جویبر عرض کرد: یا رسول الله! براى چه ؟ اتفاقا علاقه من به جنس ‍زن بیش از دیگران است!

پیغمبر (ص) فرمود: من عکس این را شنیده‌ام. مى‌گویند: خانه وسیعى با تمام اثاث و لوازم زندگى برایت فراهم كرده و تو را به آنجا بردند، ولى تو اصلاً به عروس زیبا و خوشبوى خود توجه نکرده و تاکنون با او سخن نگفته و به وى نزدیک نشدى، علت این بى اعتنائى چیست؟

جویبر عرض کرد یا رسول الله! من چون خود را در خانه‌اى وسیع و فرش کرده و پر از لوازم زندگى و عطر و زینت دیدم، به وضعى که سابقاً داشتم اندیشیدم و بی‌کسى و نیازمندى و تنگدستى خود را با غریبان و بیچارگان به یاد آوردم!

از اینرو خواستم قبل از هر چیز شکر نعمت را به جاى آورده و بدین گونه به ذات مقدس باریتعالى تقرب جویم، شبها را تا صبح به عبادت و قرائت قرآن پرداختم و روزها را به همین منظور روزه گرفتم . در عین حال آن را در مقابل آنچه خداوند به من ارزانى داشته ناچیز مى‌بینم!

ولى قول مى‌دهم که امشب را با عروس خود به سر برم و رضایت کسان او را جلب کنم!

پیغمبر (ص) فرستاد و جریان را به اطلاع زیاد بن لبید پدر عروس رسانید، و آنها هم خشنود شدند. جویبر نیز در شب چهارم همان طور که گفته بود عمل کرد.

چیزى نگذشت که جویبر در رکاب پیغمبر (ص) به‌عزم جنگى از مدینه خارج شد و در آن جنگ شربت شهادت نوشید.

بعد از شهادت او ذلفا خواستگاران زیادى پیدا کرد، به طورى که هیچ زنى در مدینه نبود که مانند او آن همه خواستگار داشته باشد و در راهش آن اندازه اموال فراوان صرف کنند.

 

 

بلاغ

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا