اقتصاد مقاومتی: مفهوم، راهکارها و چالش های پیش رو

بصیر، یک سال پس از ابلاغ سیاست های اقتصاد مقاومتی توسط مقام معظم رهبری خطاب به سران سه قوه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت، ارزیابی اقدامات انجام شده برای نیل به اقتصاد مقاومتی ضروری است. مرور ادبیات نشان میدهد که واژه اقتصاد مقاومتی اولین بار در سال ۱۳۸۹ و در دیدار کارآفرینان با مقام معظم رهبری در شهریور ۱۳۸۹ مطرح گردید و پس از آن نیز در سخنرانی های مکرر این مقوله توسط ایشان مطرح و تبیین شده است.

 نهایتاً در ۲۹ بهمن ۱۳۹۲ مقام معظم رهبری مفاد راهبردهای اقتصاد مقاومتی را در ۲۴ ماده ابلاغ نمودند.  لازم به ذکر است که در ادبیات موجود و کلاسیک اقتصاد، واژه و اصطلاحی با این عبارت چندان رایج نیست اما در برخی منابع از واژه­هایی مثل Resistive Economy یا ٍEconomy of resistance و Resistance Economy استفاده شده است[۱]. با این وصف واژه­هایی مثل اقتصاد جنگ یا اقتصاد دوره بحران در ادبیات وارد شده­اند که شرایط بحرانی یا جنگی را توصیف می نمایند و به نظر می رسد با این واژه قرابت داشته ­باشد.
در تبیین این اصطلاح مقام معظم رهبری سخنان و نوشته های متعددی داشته اند اما چکیده مفهوم آن از دیدگاه ایشان را می توان در جمله زیر دید که: “اقتصاد مقاومتی یعنی آن اقتصادی که در شرایط فشار، در شرایط تحریم، در شرایط دشمنی ها و خصومت­های شدید می­تواند تعیین کننده رشد و شکوفایی کشور باشد”[۲].
جمع بندی مفهوم اقتصاد مقاومتی:
با توجه به مجموعه سخنان و نوشته های مقام معظم رهبری طی چند سال گذشته، اقتصاد مقاومتی را می توان به این صورت تعریف کرد: اقتصاد مقاومتی یعنی شرایطی که در آن کشور به درجه­ای از توانمندی علمی، نهادی، سازمانی، تخصصی و اعتماد به نفس رسیده باشد که قادر باشد (تأکید می کنم قادر باشد) با توجه به منابع انسانی و طبیعی خود همه کالاهای قابل تولید را تولید کند.
به عبارت دیگر، اقتصاد مقاومتی وقتی حاصل خواهد شد که کشور قادر به، به فعل درآوردن همه امکانات انسانی و طبیعی بالقوه­ی خود باشد. در اقتصاد مقاومتی دامنه انتخاب جامعه افزایش یابد. یعنی ساختارهای فکری-فلسفی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه به گونه­ای است که نیروهای انسانی موجود (با اتکاء به قدرت اندیشه و تحقیق و تدبیر) قادر باشند با بهره گیری از منابع و ثروت­های مادی و طبیعی داخلی و خارجی، همه نیازهای جامعه را تولید کنند”؛ با این توضیح که هدف از این تعریف، نیل به توانمندی تولید همه نیازهاست و نه الزاماً تولید همه نیازها (آنگونه که در دوره های پیشین با عنوان خودکفایی به غلط ترویج می شد).
به عبارت دیگر، در این تعریف، جامعه قادر خواهد بود هر آنچه نیازهای ضروری و غیر ضروری افراد جامعه است را تولید کند. وقتی جامعه به چنین توانی دست یافت دامنه و قدرت انتخاب و آزادی­اش افزایش خواهد یافت: یعنی جامعه خود تصمیم می­گیرد که چه کالاهایی را تولید کند و کدام را (به دلیل نداشتن مزیت نسبی در تولید) از خارج وارد کند. در واقع این همان شرایطی است که طی چند سال گذشته توسط مقام رهبری تبیین شده است، چون تنها در این شرایط است که کشورهای قدرتمند قادر به تحمیل خواست­های خود به دلیل ناتوانی کشور در تولید کالاهای به خصوص حیاتی، نخواهند بود. به عبارت دیگر، تنها زمانی که جامعه قادر به تولید تمام نیازهای خود باشد در روابط بین­الملل از قدرت چانه­زنی بالاتری برخوردار بوده و در نتیجه قادر خواهد بود سهم بیشتری از تعاملات سیاسی و اقتصادی بین­المللی را به دست آورد ضمن اینکه در مقابل زیاده­خواهی­های احتمالی برخی جوامع قدرتمند مقاوم خواهد بود.
این وضعیت در ادبیات امروز یعنی توسعه یافتگی؛ و بهترین شرایطی است که جامعه می تواند در آن قرار گیرد. براساس ادبیات آکادمیک و نیز ادبیات دینی، توسعه فرآیندی است که طی آن انسان توسعه نیافته (انسان با بینش غیر­توسعه­ای یا ضد توسعه­ای) به انسان توسعه یافته (انسانی با بینش توسعه یافته) ارتقاء می یابد. طبق این تعریف، انسان توسعه یافته منبع و مبدأ رشد و پیشرفت در همه ابعاد از جمله رشد اقتصادی و در نهایت نیل به شرایطی است که در این نوشتار آن را اقتصاد مقاومتی نامیده ایم. اما انسان توسعه یافته دارای چه ویژگی هائی است؟
بر این اساس انسان توسعه یافته فردی است که: برای حیات مادی اهمیت قائل است و دنیا را مزرعه آخرت می بیند، به انسان به دلیل انسان بودنش احترام می گذارد، به توانایی رشد او تا بی نهایت اعتقاد دارد، منبع این رشد را عقل می داند و تنها سرمایه و ثروت بشر را عقل او میداند، سرمایه هایی غیر از عقل (منابع طبیعی مثل نفت و طلا و …) را بالقوه میداند آگاه است که سرمایه های غیرانسانی وقتی به فعل در می آیند که از عقل استفاده شود، به ارزشمند بودن منابع اعتقاد دارد بنا بر این تلاش می کند که این منابع را هدر ندهد (حفظ سرمایه ها و محیط زیست).
اما برای نیل به اقتصاد مقاومتی با ویژگی های فوق، پیش نیازهایی وجود دارد که دست یابی به برخی از آن ها نیاز به جدّ و جهد فراوان دارد. برخی از این پیش نیازها به قرار زیر است:
تعریف مان از ثروت را کاملاً تغییر دهیم. بر اساس ادبیات علم توسعه و ادبیات دینی، برای نیل به توسعه و پیشرفت تنها یک منبع و ثروت اصلی وجود دارد و آن انسان و عقل و توانمندی او در فکر و تحقیق است. لذا، منابع غیرانسانی (منابع طبیعی و سرمایه های مادی) به خودی خود ثروت نیستند بلکه از طریق انسان به ثروت تبدیل می شوند. به عبارت دیگر، انسان منبع و ثروت اصیل و سایر منابع ثروت های عَرَضی هستند.
اگر ساختارهای فکری-فلسفی جامعه بر اساس بند فوق (محوریت انسان و قوه فکر و خلاقیت و اندیشه او) شکل گیرد، ساختارهای سیاسی، اداری، اجتماعی فرهنگی و اقتصادی نیز بر این اساس و با این جهت گیری شکل می­گیرند.
جامعه آماده پذیرش و حتی پرداخت هزینه­های این تغییر ساختارهای غیر توسعه ای و ضد توسعه ای باشد. از آنجا که ساختارهای شکل گرفته احتمالاً برای عده­ای ایجاد امتیاز (رانت) نموده، در مقابل این تغییر ساختارها مقاومت خواهند نمود. باید دید جامعه به خصوص افراد و نهادهای تأثیر گذار و تصمیم گیر، تا چه حد مصمم به انجام این تغییرات هستند و به چه میزان آماده پرداخت هزینه­های اجتناب ناپذیر آن خواهند رفت.
چالش های نیل به اقتصاد مقاومتی
پیش از بیان چالش های پیش رو، با توجه به نکات فوق الذکر باید تأکید کرد که اقتصاد مقاومتی هدفی فرا جناحی، فراقوه ­ای و فرابخشی است؛ به این معنی که نیل به هدف اقتصاد مقاومتی در کشور از عهده یک بخش و یک قوه خارج است و نیاز به تصمیم جدی و اهتمام و اتحاد همه کارگزاران کشور دارد.
با توجه به موارد فوق، و با شناختی که از ساختارهای فکری-فلسفی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وجود دارد، جهت­گیری کلی فعلی در راستای نیل به شرایطی که در آن اقتصاد مقاومتی شکل گیرد، نیست. هنوز در گفته ها و سخنرانی ها و نوشته­های بسیاری از مسئولین و تصمیم­گیران و تأثیر گذاران کشور، انسان و قوه فکر و خلاقیت او جایگاه شایسته خود را ندارد.
در مقابل، نفت و انبوه منابع خدادادی دیگر ثروت اصلی کشور تلقی می­شوند. این وضعیت نه در گفته ها و بیانات که در عمل و در برنامه­ریزها و قوانین مشاهده می شود. یعنی در بیان و شعار و به صورت جسته و گریخته، به ظاهر به انسان اهمیت داده می شود اما در طرح ها و برنامه ها و تخصیص بودجه، بر منابع غیر انسانی تمرکز می­شود. حاکمیت چنین ساختارهایی باعث شده است که نیروهای انسانی توانمند (نخبگان، صاحبان اندیشه و خلاقیت، افراد با توانمندی فکری بالا، افراد با تجربه و تخصص، و …) طی دهه­های گذشته به ندرت به کار گرفته شده اند. گواه آن عدم حساسیت نهادهای اصلی و ذیربط نسبت به هجرت انبوه جوانان، نیروهای فکری، افراد متخصص و افراد با تجربه به خارج از کشور و یا انزوا و گوشه نشینی و عدم استفاده از آنها (عمدتاً به دلیل منافع حزبی و گروهی و سیاسی) است. جوامع میزبان، به دلیل آگاهی از ارزش و نقش نیروهای انسانی در تولید ثروت و رفاه، این مهاجرین را با آغوش باز پذیرفته ­اند).
حذف عقل و خلاقیت و تدبیر و اندیشه­ی انسانی از بسیاری فرایندهای تصمیم­گیری و تولیدی کشور (که عمدتاً به دلیل منافع سیاسی و مادی صورت گرفته)، باعث شده که از منابع طبیعی و خدادادی موجود بسیار محدود استفاده شود و در مقابل بخش وسیعی از آنها تلف و تخریب گردد و بخشی دیگر نیز به دلیل به توجهی به نیروهای انسانی خود، بلااستفاده مانده اند. همین امر باعث شده که برای بهره­مندی از بسیاری از منابع خدادادی خود به نیروهای بعضاً با توانمندی به مراتب پایین­تر از کشورهای درجه دو و سه (از کشورهای هند و مالزی و چین و …) متوسل شده­ایم. به منابع عظیم گازی عسلویه سال­هاست که مورد استفاده و بهره­برداری کشور کوچک قطر قرار گرفته اما خود برای بهره­مندی از این منابع عظیم گازی به مشارکت با ناز و عشوه کشورهای نه چندان پیشرفته محتاج شده ایم. همچنین بنگرید به اخبار مکرر و متعدد رسانه های عمومی که شجاعانه اخبار مربوط به تخریب منابع خدادادی (کفران نعمت) را منتشر می کنند و هیچ واکنش قابل تأثیری را برنمی انگیزانند. به عنوان مثال به برخی اخبار تخریب منابع خدادادی مندرج در رسانه های عمومی کشور توجه کنید: حجم وسیعی از منابع نفتی و گازی کشور به دلیل ناتوانی در سرمایه گذاری مناسب و به موقع، از بین رفته یا غیر قابل استفاده شده­اند، سالانه حجم وسیعی از جنگلها و مراتع، منابع آبی (به دلیل بهره برداری های نامناسب و غیر علمی)، خاک­های حاصلخیز، انرژی و …. در کشور تخریب یا تلف می شوند. تکرار وسیع این اخبار حاکی بی توجهی به نقش نیروی های خلاق انسانی در بهره برداری مناسب از منابع و نعمت های خدادادی است: امری که در ادبیات دینی کفران نعمت نامیده می شود.
حال با توجه به ویژگی های ذکر شده برای اقتصاد مقاومتی و شرایط نیل به آن، شواهد نشان میدهد که بسیاری از ساختارهای موجود کشور (فکری-فلسفی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی) جهت گیری نیل به شرایطی که در آن اقتصاد مقاومتی (با تعریفی که در این نوشتار از بیانات رهبری استنباط شد) را ندارند و پرداختن سطحی، ظاهری و شعاری به این واژه­های پراهمیت، نه تنها جامعه را به هدف نمی رساند بلکه هزینه­های سنگینی به منابع محدود کشور نیز تحمیل می کند (بنگرید به انبوه سخنرانی ها و بیانیه­ها و انتشارات بی­حاصل یا کم­حاصل مخاطبین این امر که عمدتاً با توسل به منابع عمومی صورت می گیرد و یا برگزاری سمینارهای به اصطلاح علمی و بی فایده یا کم فایده­ای که پس از طرح اینگونه مسائل توسط بزرگان کشور، سال هاست برگزار می شود). اشاره به این نکته نیز خالی از لطف نیست که طی یک دهه گذشته شعار اغلب سال­ها توجه به پیشرفت اقتصادی ازطریق افزایش تولید و بهره­وری بود اما در همین سال­ها و در میان انبوه تعریف و تمجیدهای سطحی و شعارگونه افراد صاحب منصب دولتی و عمومی، اغلب شاخص­های اقتصادی کشور به خصوص تولید (با منفی ۵٫۶ درصد در سال ۹۱) به پائین­ ترین میزان خود در طول دهه­های گذشته رسید.
در مجموع می توان گفت که طی مدتی که بحث اقتصاد مقاومتی طرح شده همچون تمام سال هائی که پیشرفت اقتصادی در جامعه به عنوان شعار سال مطرح شد، اقدامات عمده همه قوا و تصمیم گیران ذیربط به امور تکراری و ظاهری و در حد بخشنامه و آئین نامه خلاصه شد و اقدامات زیربنائی و تحولات ساختاری لازم برای نیل به این هدف هر گز انجام نشده است. لذا، بعید است با تداوم حاکمیت ساختارهای غیر توسعه ای موجود، هر گز شرایط نیل به اقتصاد مقاومتی فراهم گردد.
پی نوشت ها
[۱]http://en.wikipedia.org/wiki/Resistive_economy
[۲]بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان، ۱۳۹۱/۵/۱۶

دکتر مرتضی افقه- عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید چمران اهواز

صدخبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا