تقویم تاریخ – ۱۳ اسفند

بصیر، ۵۳۰پیش ازمیلاد:كوروش بزرگ بنيادگذار كشور ايران، مردي كه عموم تاريخ نگاران او را «انديشمند، انساندوست ، دادگستر و مهربان» توصيف کرده اند در مارس سال ۵۳۰ پيش از ميلاد ــ ۹ سال پس اعلام امپراتوري ايران فوت شد. وي يازده سال پس از ايجاد دولت واحدي از سه طايفه مهاجر قوم آرين – پارس، ماد و پارت – شهر بابل (در جنوب غربی بغداد امروز و پايتخت يک امپراتوري به همان نام) را تصرف و در آنجا در اكتبر سال ۵۳۹ پيش از ميلاد ايجاد امپراتوري مشترك المنافع ايران را اعلام كرده بود.

امپراتوري ايران در زمان كوروش كه نام او در غرب با قلب تلفظ حروف يوناني، سيروس و سايرس، گفته مي شود از هند تا مرمره و از سيردريا (رود سیحون) تا درياي سرخ امتداد داشت که پسر او کامبیر (کامبوزيا = کامبوجیا = کمبوجیه) بر وسعت آن افزود و داریوش بزرگ پدر ناسیونالیسم ایرانی و پسرش خشایارشا قلمرو ایران را گسترش بیشتری دادند که بیش از دو قرن بزرگترین قدرت و تنها ابرقدرت جهان بود با فرهنگ و تمدنی درخشان و بیمانند. كوروش براي اخراج طوايف آرال که از سیردریا گذشته وارد سغدیانا و سرزمين پارسیان در فرارود (تاجيكستان امروز و …) شده بودند به اين منطقه رفته بود كه به سوي او كه سوار بر ارّابه بود و سربازانش را در ميدان نبرد هدايت مي كرد زوبيني پرتاب شد و عمر وي پايان يافت. با وجود درگذشت كوروش، سربازان او جنگ را بردند و مهاجمان را به آن سوی سیردریا عقب راندند. [سغد اینک یک ایالت تاجیکستان و فرماندارنشین آن، شهر باستانی خجند است]. برخي از مورخان درگذشت کوروش بزرگ را در منطقه فرارود نتيجه بيماري نوشته اند، نه اصابت زوبين. آرالي ها تمدني عقب مانده و غير قابل قبول براي ايرانيان داشتند و كوروش مايل به آلوده شدن ايرانيان به اين تمدن [از جمله همبستر شدن علنی با زنانشان] نبود. موسس و پدر كشور ايران كه مادرش ماد و پدرش پارس بود در ميدانهاي جنگ، هميشه در ميان سربازان بود و از آنان جدا نمي شد و (اگر نوشته مورخان يوناني درست باشد) جان خود را بر سر همين روش گذارد. او بارها گفته بود كه نبايد سرباز جان بركف نهد و بجنگد و افتخار پيروزي نصيب شاه شود كه دور از ميدان جنگ در چادر خود درميان نيروهاي محافظ و اسبان آماده براي فرار مي آسايد.

جنازه كوروش همچنان كه وصيت كرده بود به پاسارگاد منتقل و مدفون شد که آرامگاه او تا به امروز باقي مانده و هموطنان پس از ۲۵ قرن همچنان برای ادای احترام نسبت به او به پاسادگاد می روند. كوروش در بابل و پس از صدور اعلامیه ای که امروز نحستین منشور اتحاد ملل و حقوق بشر نام برده می شود وصیت کرده بود صرف نظر از محل مرگ او، باید در پاسارگاد دفن شود. کوروش هنگام تعيين محل دفن خود از اين كه براي مدتي بسيار طولاني، جسد او قطعه زميني را از ثمر دادن باز مي دارد از مردم ايران (قبلا) پوزش خواسته بود.

كوروش جهاني فكر مي كرد و همه ملتها را متساوي الحقوق مي دانست و عقيده به ايجاد يك دولت جهاني مجهز به اخلاقیات داشت تا جنگها و خونريزي ها پايان يابد و يک قانون واحد حاكم بر روابط ملتها باشد.

اعلاميه او پس از فتح بابل كه سلطانش به آزار دادن ساير ملل و نيز اتباع خود شهرت داشت، نخستين منشور ملل متحد و اعلاميه حقوق بشر شناخته شده و نگهداري مي شود. كوروش دين ايرانيان (آيين زرتشت) را به ملل ديگر تحميل نكرد. وي شورائي از سران ملل تابعه به رياست خود تشكيل داده بود و امپراتوري او در حقيقت يك جامعه مشترك المنافع بود و شرط عضويت در اين جامعه دادن آزادي به مردم محل، بر قراري حكومت قانون، منع بردگي و قطع ظلم و تعدي بود. ارتش كوروش سربازان اسير را به بردگي نمي فروخت و اموال ملت مغلوب را مصادره و غارت نمي كرد. يهوديان در كتاب مقدس خود كوروش را “آزاديبخش” و او را يك مسيح خوانده اند. كوروش اسيران يهودي دولت بابل را آزاد كرد و به وطن خود بازگردانيد و با پول ايران شهرهايشان را كه به دست سلطان بابل ويران شده بود مرمت و نوسازي كرد.

آرامگاه كوروش بزرگ در پاسارگاد ــــــــ مراسم 2500 ساله ايجاد امپراتوري ايران دربرابرآرامگاه كوروش ــــ كوروش

 

۱۹۷۹م:در جریان اعدام مقامات نظام سلطنتی ایران که از زمان پیروزی انقلاب (بهمن ۱۳۵۷ = فوریه ۱۹۷۹) آغاز شده بود، پنجم مارس ۱۹۷۹ (۱۴ اسفند۱۳۵۷) سپهبد فخر مدرّس (رئيس پيشين دادرسي ارتش)، سرلشكر عبد الله خواجه نوري (رئيس سابق محكمه نظامي)، سرلشكر احمد بيدآبادي (فرماندار نظامي سابق تبريز)، سرتيب علي اكبر يزدجردي (فرماندار نظامي سابق مشهد)، سرهنگ منصور زماني (رئيس سابق زندان قصر) و سالار جاف (نماينده سابق مجلس از پاوه و اورامان كه از سوی قاضی شرع دادگاه انقلاب مفسد في الارض و محارب [باخدا] شناحته شده بودند تيرباران شدند. موضوع «اتهام محارب» که از زمان اعتراضات به نتایج انتخابات ژوئن ۲۰۰۹ ایران دوباره به میان آمده و به دستگیرشدگان ناآرامی های ضد دولتی وارد می شود، در سطح جهان صدای انتقاد حقوقدانان، دولتمردان و سیاستمداران را بلند کرده و دولت آمریکا یکی از این منتقدین بوده است. منتقدین در اظهارات و اعلامیه های خود از ایجاد ارتباط میان اعتراض سیاسی به دولت و حرب [جنگ] با خدا ابراز تعجب کرده اند.

۱۹۱۵م:پرفسور «رابرت دال R. Dahl» متولد ۱۹۱۵ و از دمكراسي نويسان بنام قرن ۲۰ كتاب معروف خود «مقدمه فرضيه دمكراسي» را چهارم مارس سال ۱۹۵۶ منتشر ساخت. كتابهاي مهم ديگر او عبارتند از: «چه كسي بايد حكومت كند منتشره در ۱۹۶۱»، «دمكراسي و انتقادهايي كه به آن وارد آمده است منتشره در سال ۱۹۸۹» و «درباره دمكراسي منتشره در سال ۱۹۹۸». «پالي راكي»، «دمكراتيك پاليتيكز» دو اثر ديگراين انديشمند آمريكايي هستند.

پرفسور دال كه كار تدريس دمكراسي را از ۱۹۴۶ آغاز كرد عقيده دارد كه ميان واقعيت هاي دمكراسي و ايده آلهاي آن فرسنگها فاصله است. او مي گويد كه دمكراسي پس از نزديك به ۲۵ قرن هنوز ــ جز در چند كشور كوچك در اروپاي شمالي و غربي و احتمالا كاستاريكا ــ فرضيه است و تا مسئله مشاركت در آن به طور كامل حل نشود به صورت فرضيه باقي خواهد ماند. حتي دولتهايي كه خود را پاسداردمكراسي معرفي مي كنند برنامه جامعي براي آموزش دمكراسي به مردم ندارند. دمكراسي بايد تدريس و تجربه شود تا مردم آن را از ضروريات زندگاني به حساب آورند.

به عقيده دال، دمكراسي از تعديل توزيع درآمد نمي تواند جدا باشد و از مردمي كه همه حواسشان معطوف به تامين حداقل معيشت است و يا مردمي كه رسانه هاي عمومي مستقل (حرفه اي) ندارند نمي توان انتظار مشاركت واقعي در دمكراسي را داشت. نامزد انتخابات، هرچند شايسته، مردمدوست و مناسب، وقتي كه وسيله تبليغ در اختيار نداشته باشد و مردم او وانديشه ها و كارهايش را نشناسند شكست مي خورد. گذشته نشان داد نظامهاي سوسياليستي هم كه واژه دمكراتيك را يدك مي كشيدند به قدري گرفتار بورو كراسي پيچيده خود و فاصله هيات حاكمه از مردم شده بودند كه در اين جوامع شنيدن كلمه دمكراسي براي مردم مشمئز كننده شده بود.

به زعم دال، كشوري را كه در آن اكثريت به عقايد و نظرات اقليت توجه نكند نمي توان دمكراتيك ناميد. جامعه اي مي تواند خود را دمكراتيك بنامد كه فرهنگ دمكراسي در آن عموميت يافته و قسمتي از زندگي روزمره مردم شده باشد.

دال مي گويد كه نبايد گفت كاپيتاليسم مترادف با دمكراسي است، زيرا كاپيتاليسم اگر كنترل نشود در جامعه ايجاد نابرابري عميق مي كند و مردم را از دمكراسي متنفر و دست كم نسبت به آن بي اعتنا مي كند و در اينجاست كه آمادگي براي قبول ديكتاتوري زياد مي شود زيرا كه اكثريت مردم ذاتا خواهان ثبات و نظم هستند.

رابرت دال

 

۱۸۵۲م:نیکلای گوگول N. Gogol نویسنده روس سوم مارس ۱۸۵۲ در ۴۳ سالگی درگذشت. وی در مارس ۱۸۰۹ متولد شده بود. گوگول که واقعی نگاری را وارد کار قصه نویسی روسیه کرد درعین حال یک طنزنگار و درام نویس بود. در تاريخ عمومي ادبيات از گوگول به عنون يكي از پدران «واقع نويسي» يادشده است. سه داستان او؛ تاراس بولبا Taras Bulba، خاطرات یک زن و داستان Dead Soils معروفترند. وی سرف ها (کشاورزان وابسته به زمین زراعی که هر دو متعلق به مالک بودند) و اشخاص مشابه (بی اختیار) را Soil نوشته است. معروفترین داستانهای کوتاه او “پالتو” و “بینی” هستند.

N. Gogol

 

۱۹۱۷م:ژانت رانکین Jeannette Pickering Rankin چهارم مارس ۱۹۱۷ به عنوان نماینده ایالت مونتانا وارد کنگره آمریکا شد. او نخستین زنی است که به عضویت قوه مقننه آمریکا درآمده بود. در آن زمان زنان هنوز در همه ایالات آمریکا حق مشارکت در انتخابات را به دست نیاورده بودند. ایالت مونتانا (واقع در شمال غربی ایالت متحده و دیوار به دیوار کانادا) حق رای دادن و رای گرفتن را به زنان این ایالت داده بود. بانو رانکین (رنکین) یک فعال سیاسی، مبارز تامین حقوق مدنی شهروندان و مخالف هرگونه جنگ و جدال بود. وی در اغاز کار نمایندگی کنگره با اینکه عضو حزب جمهوریخواه بود با درخواست «وودرو ویلسون» رئیس جمهور وقت برای ورود آمریکا به جنگ جهانی اول مخالفت کرد. پیرامون رای مخالف او تبلیغ فراوان شد و نظر رای دهندگان مونتانا را نسبت به وی تغییر داد به گونه ایکه در دور بعد به او رای ندادند. بانو رانکین (متولد ۱۸۸۰ و متوفا در ۱۹۷۳) ۲۰ سال بعد دوباره به نمایندگی از ایالت مونتانا به کنگره رفت و این بار تنها عضو قوه مقننه آمریکا بود که با درخواست روزولت برای ورود به جنگ جهانی دوم مخالفت کرد و لایحه دولت تنها با همین یک رای مخالف تصویب شد. بانو رانکین تا پایان عمر از مبارزه برای تامین حقوق مدنی و آزادی ها و نیز مخالفت با جنگ و خونریزی دست نکشید و از راه اندازان بنام تظاهرات ضد جنگ ویتنام بود. وی پیش از ورود به سیاست، مددکار اجتماعی بود و در همین رشته تحصیل کرده بود.

Jeannette سالخورده -------- Jeannette جوان

۱۹۳۶م:يك سال پس از برقراري مجدد نظام وظيفه اجباري در آلمان، هيتلر در اين روز از مارس سال ۱۹۳۶ به واحدهاي يك لشكر پياده آلماني دستور داد كه وارد منطقه غير نظامي «راينلند» شوند و نشان دهند كه آلماني ها حاكم بر وطن خود هستند و قراردادهاي تحميلي «ورساي» و «لوكارنو» را دير زماني است كه پاره كرده اند.

هيتلر هفتم مارس (سه روز بعد) به پارلمان رايش (آلمان) رفت و نمايندگان را كه عموما از اعضاي حزب ناسيونال سوسياليست کارگران آلمان (نازي) به رهبري او بودند در مورد دستوري که داده بود توجيه كرد و گفت كه همسايگان آلمان بارديگر باهم برضد المان نزديك مي شوند و ما نمي توانيم ساكت بنشينيم. ما بايد حقوق و شئون برابر با قدرتهاي ديگر داشته باشيم و اين را كسي به ما نمي دهد بايد خودمان آن را به دست آوريم.

هيتلر گفت كه از اين لحظه آلمان را مقيّد به رعايت هيچ يك از قراردادهاي منعقده بعد از جنگ جهاني اول نمي داند.

همان روز و پس از انتشار اين اظهارات هيتلر در رسانه ها، دولت فرانسه باا نگلستان تماس گرفت، ولي انتوني ايدن وزير امور خارجه انگلستان تنها به محكوم كردن لفظي حرف و عمل هيتلر بسنده كرد و اين کار بر جرات هيتلر افزود. از تماس نخست وزير فرانسه با استالين هم چيزي عايد نشد.

نهم مارس ۱۹۳۶ دولت انگلستان اعلام داشت كه در شرايط موجود نمي تواند به فرانسه كمك نظامي برساند تا هيتلر را با زور وادار به رعايت قراداد «لوكارنو» و خروج واحدهاي آلماني از راينلند كند و به اين ترتيب فرانسه را كاملا مايوس كرد. در همين روز هيتلر در يك اجتماع سيصد هزارنفري در مونيخ گفت كه «تاريخ» بعدا درباره اين اقدام او (ناديده گرفتن قراردادهاي پاياني جنگ جهاني اول) قضاوت خواهد كرد.

۱۹۵۰م:چهارم مارس سال ۱۹۵۰ كارگران اعتصابي زغال سنگ آمريكا پس از دو ماه به اعتصاب خود كه در فصل سرما صورت گرفته بود پايان دادند. در طول اعتصاب، مداخله ارتش و تهديدهاي ديگر نتوانست اين كارگران و اتحاديه هاي آنان را كه خواهان دستمزد بالاتر و مزاياي رفاهي بيشتر بودند وادار به شكستن اعتصاب كند. اين اعتصاب به صنايع آمريكا زيان فراوان وارد ساخت.

اين كارگران پس از موافقت با قسمتي از درخواستهايشان از پنجم مارس ۱۹۵۰ به کار در معادن بازگشتند . عكس بالا، گروهي از كارگران معادن زغال سنگ آمريكا را در پنجم مارس در حال رفتن به سوي معادن محل کارشان نشان مي دهد.

 اعتصاب دو ماهه كارگران معادن زغال سنگ آمريكا

 

۲۰۰۳م:«جورج ويل» مفسر قديمي و محافظه كار (جمهوريخواه ) آمريكايي در تفسير هفتگي خود كه يكشنبه دوم مارس ۲۰۰۳ در روزنامه ها انتشار و از شبكه «اي بي سي» پخش شد نوشته بود: تظاهرات جاري ضد تعرض احتمالي به عراق داراي شعار ضمني واحدي است و آن اين است كه نبايد به خاطر نفت، خون ريخته شود. هزينه جنگ باعراق و مرمت خرابي هاي ناشي از جنگ به نفت عراق نمي ارزد. نفت اين کشور و آن کشور تفاوت ندارد و اگر ما بخواهيم به خاطر نفت بجنگيم، آسانتر و ارزانتر است كه كانادا و مكزيك ــ دو همسايه نفتخيزمان را به جاي عراق مورد حمله نظامي قرار دهيم و يا اين كه ونزوئلا را كه تامين كننده بخشي از نفت مصرفي ماست اشغال نظامي كنيم. اگر هدف، از اين مقدمه چيني ها براي توجيه تعرض به عراق، “نفت” نيست و چيز ديگري است مي توان بدون جنگ و از راه سازش با دولت بغداد به آن نائل شد. شروع جنگ بمراتب آسانتر از پايان دادن به آن است. جنگ دگرگوني هاي غير قابل پيش بيني بوجود مي آورد و ….

به اين ترتيب «جورج ويل» هم كه صداي محافظه كاران آمريكا خوانده مي شود به صف مخالفان جنگ با عراق پيوست كه بزعم او به مثابه لانه زنبورهاست كه نبايد بدون احتياط به آن نزديك شد.

۲۰۰۹م:يكشنبه يكم مارس ۲۰۰۹ رابرت گيتس وزير دفاع ايالات متحده، مايك مولن رئيس ستاد مشترك نيروهاي مسلح اين کشور، و نيز سخنگوي وزارت امورخارجه دولت واشنگتن به ترتيب و هريك جداگانه درباره گزارش وقت آژانس جهاني نيروي هسته اي اظهار نظر كرده بودند.

درياسالار مايك مولن Adm. Mike Mullen رئيس ستاد مشترك گفت و شنود با شبكه فاكس نيوز |داراي روش محافظه كارانه| گفته بود كه طبق برآورد او، ايران براي ساخت يك بمب اتمي مواد لازم را دراختيار دارد و به نظر او بهتر است كه دست به اين كار نزند (بمب را نسازد). مولن در همين روز در مصاحبه با «سي ان ان» مطالب مشابهي بيان کرده بود.

از آنجا كه شبكه هاي تلويزيوني آمريكا از دهها سال پيش در يكشنبه ها با مقامات ارشد و اصحاب نظر ميز گرد و «تاك شو» دارند، چند ساعت بعد در چنين برنامه اي در شبكه «ان بي سي» نظر رابرت گيتس درباره اظهارات مولن و گزارش آژانس سئوال شده بود. وي كه عادت به رعايت احتياط در سخن گفتن دارد اگفته بود كه تا ايرانيان صاحب بمب اتمي شوند هنوز فرصت باقي است و به مساعي ديپلماتيك ادامه خواهيم داد. از سخنگوي وزارت امورخارجه آمريكا كه با هيلري كلينتون به مصر رفته بود در اين زمينه سئوال شده بود. وي برآورد درياسالار مولن را رد نكرد و تنها گفت كه دولت آمريكا نمي داند ايرانيان تا چه ميزان مواد لازم براي ساخت يك كلاهك اتمي در اختيار دارند. وي افزوده بود كه برآوردهاي دستگاههاي اطلاعاتي آمريكا و سازمانهاي اطلاعاتي ديگران در اين زمينه متفاوت است. اين سخنگو گفته بود كه نگراني آمريكا از نزديك بودن ايرانيان به ساخت سلاح اتمي افزايش يافته است.

گزارش آژانس جهاني نيروي اتمي كه اين بحث ها را به ميان كشيده بود حكايت از آن داشت كه ايران داراي بيش از يك تن (۲۲۲۲ پاوند) اورانيوم از نوع «كم غني شده» است. آژانس توضيح بيشتري نداده بود ولي غني سازي اين نوع اورانيوم تا حد ساخت بمب اتمي چندان دشوار نيست.

طبق يك معاهده بين المللي، دولت هاي امضا كننده اين معاهده مي توانند براي مصارف صنعتي، اورانيوم مورد نيازرا تهيه كنند. بسياري از انديشمندان از همان آغاز كار هدف از تدوين چنين معاهده اي را مانع شدن ملل ديگر از «قدرت شدن» و در نتيجه در جهت منافع جهاني قدرت هايي که ابتکار تدوين اين معاهده را به دست داشتند خوانده بودند.

Adm. Mike Mullen

 

۲۰۰۸م:كمتر شنيده شده بود كه يك دختر ۱۶ ساله با دوست پسرش نقشه قتل عام خانواده خود را كه با ادامه رفت و آمد آندو موافقت نداشتند طرح كند و سپس هر دو با كمك دو همشاگردي دختر و پسر خود، اين طرح را به اجرا درآورند. چنين رويداد كم سابقه اي سحرگاه شنبه يكم مارس ۲۰۰۸ در يك خانه مزرعه مانند (رنچ) در اموريEmory واقع در شهرستان رينزRains از ايالت تكزاس آمريكا رويداد و وسيعا در رسانه ها انتشار يافت تا عبرت آموز شود كه لازم است از جنبه هاي انسانشناسي و جامعه شناسي دقيقا مورد پژوهش قرارگيرد تا روشن شود كه مسئله دركجاست كه تمدن بشري تا اين حد رو به انحطاط گذارده است.

طبق گزارش كلانتر «رينز كاونتي»، دختر ۱۶ ساله خانواده «كافيCaffey» در دبيرستان با پسري ۱۹ ساله به نام Charlie Wilkinson چارلي ويكينسون دوست مي شود و چارلي را به خانه مي برد و به پدرش «تري كافيTerry Caffey» و مادر ۳۷ ساله اش «پنيPenny» معرفي مي كند. اين خانواده كه دو فرزند پسر به نام هاي ماتيو ۱۳ ساله و تايلر ۸ ساله داشتند ادامه معاشرت دخترانشان را با چارلي كه كلاه «كاوبوي» بر سر مي گذارد به مصلحت ندانستند و دختر را كه پليس به دليل كمي سن حاضر به افشاء نام او نشده بود از ادامه رفت و آمد منع مي كنند.

«دختر» موضوع را با چارلي در ميان مي گذارد و طرفين ادامه معاشرت به هر بها را انتخاب مي كنند و چون تري پدر دختر دست به سختگيري كردن مي زند؛ موقتا مناسباتشان را اينترنتي مي كنند و به گپ زدن اينترنتي مي پردازند كه تري پدر دختر متوجه قضيه مي شود و وارد اين گپ زدن مي شود و به اصطلاح اخلال اينترنتي مي كند. «دختر» و چارلي براي مقابله، خيلي آسان و سريع تصميم به طرح نقشه قتل عام خانواده كافي و براندازي آنان مي گيرند؛ طرح را تهيه مي كنند و موضوع را با دو دوست خود «Bobbi Gale Johnson بابي گيل جانسون» كه دختري ۱۸ ساله است و چارلز آلنCharles Allen 20 ساله در ميان مي گذارند و اين دو هم قول كمك مي دهند. سپس يك تفنگ و يك چاقو تهيه مي كنند و سحرگاه يكم مارس وارد خانه «تري كافي» مي شوند. اين خانواده در آن هنگام در دو اطاق در خواب بودند كه با گلوله و چاقو مورد حمله قرار مي گيرند. پني (مادر خانواده) و دو پسر او كشته مي شوند و «تري» با اينكه هدف پنج گلوله قرار مي گيرد و از ناحيه سر و پشت و شكم مجروح مي شود در تاريكي شب و خون چكان خود را به ميان درختان مي اندازد و پنهان مي شود (كه بعدا در بيمارستان زير عمل جراحي قرار مي گيرد) و مهاجمان فرار مي كنند كه بعدا دستگير و بازداشت مي شوند و ….

Charlie Wilkinson

 

۱۵۱۹: هرناندو کوتز Hernando Cortez اسپانیایی با چندصد نظامی و تعدادی توپ گام به مکزیک نهاد تا این سرزمین را که دارای تمدنی درخشان و تاسیسات اداری و سلطان بود تصرف و برخزاین سلطان آزتک Aztec که شنیده بود پر از طلا است دست یابد. در آن زمان آزتکها در بخش شمالی و قوم مایا Maya در جنوب مکزیک زندگی می کردند و دارای نظام حکومتی جداگانه بودند. مشکل آنان این بود که توپ و تفنگ نداشتند. مزیت اروپاییان همین سلاحهای آتشین بود.

۱۷۵۴: دكتر بنژامين واتر هاوس سازنده واكسن آبله به دنيا آمد.

۱۹۱۶: در پي كناره گيري فرمانفرما از رياست وزراء، محمد وليخان تنكابني (سپهسالار) مامور تشكيل كابينه شد. علت كناره گيري فرمانفرما اختلاف نظراو با روسها بود که نيروي نظامي وارد ايران کرده بودند.

۱۹۳۲: ضرابخانه ايران پس از تعمير اساسي، با ماشين هاي تازه در جاده قديم شميران كار خود را از سرگرفت و كار دادن سفارش ضرب سكه به كشورهاي ديگر پايان يافت.

۱۹۵۴: نخستین عمل پیوند کلیه در جهان در یک بیمارستان ایالت ماساچوست آمریکا انجام شد.

۱۹۶۰: بيش از يكصد هزار افغاني در كابل از خروشچف رهبر وقت شوروي كه به كشورشان رفته بود استقبال كردند. شوروي سيصد ميليون دلار اسلحه به عنوان کمک “بلاعوض” به افغانستان داده بود تا سياست عدم تعهد (بيطرفي) خودرا حفظ و احيانا از آن دفاع كند.

۱۹۶۵: سوريه ۹ شركت نفتي فعال در آن كشور از جمله دو شركت آمريكايي را ملي اعلام كرد.

۱۹۷۲: شوروي با ليبي پيمان دوستي و همكاري متقابل امضاء كرد.

۱۹۷۷: كارت اعتباري پلاستيكي موسوم به «ويزا كارت» براي نخستين بار در تاريخ بانكداري به جريان گذارده شد.

۱۹۷۷: زلزله در بوخارست پایتخت رومانی و حومه آن بیش از ۱۵۰۰ تن را کشت.

۱۹۸۰: رابرت موگابه از مبارزان کسب استقلال زیمبابوه (رودزیای شمالی) معروف به ناسیونالیست چپ (بعدا مارکسیست) نخست وزیر این کشور شد. وی هفت سال بعد به ریاست جمهوری زیمبابوه انتخاب شد و هنوز (در مارس سال ۲۰۱۰) این سمت را برغم دشمنی شدید و تبلیغات منفی غرب از دست نداده است.

بیتوته

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا