چرا ظریف را با محمد مصدق مقایسه می کنند؟

بصیر، ملی شدن صنعت نفت با پایان مذاکرات هسته ای مقایسه شد تا دو نفر دخیل در این پرونده ها نیز در قیاس با یکدیگر قرار بگیرند. محمد مصدق، نماینده چند دوره مجلس ملی ایران و نخست وزیر در سال های ۳۰ تا ۳۲، به کمک برخی از مبارزان سیاسی توانست ملی شدن نفت را اعلام کند و ظریف نیز به مدت دو سال سکان هدایت تیم مذاکره کننده هسته ای را برعهده گرفت و توانست مذاکرات ۱۲ ساله هسته ای را به نقطه پایانی برساند.

برخی برای تبین یا ترویج دیدگاه یا رویکردی دست به نمونه برداری از تاریخ می پردازند تا پیش زمینه دیدگاه خود را قوی سازند ولی در صورت عدم آگاهی از تاریخ و شرایط آن زمان ممکن است باعث خطا در تحلیل شوند. همانگونه که صلح حدیبه، صلح امام حسن (ع) و معاویه و قیام امام حسین (ع) علیه یزید در چند وقت اخیر، در باب مذاکرات هسته ای و رابطه با آمریکا بارها از سوی مقامات سیاسی و مفسران دینی مورد مثال و تفسیر قرار گرفت. حال برخی نیز با انتخاب گزینشی از تاریخ، به توجیه عملکرد خود می پردازند و عده ای نیز، رویداد و حادثه ای را به یک تاریخ در گذشته آدرس می دهند و در نتیجه اقدامات خود یا جریان یا گروه مورد حمایت خود را با افتخارات تاریخی در گذشته ایران، مقایسه می کنند.

کاری که با ظریف و فعالیت های دو ساله اش شد در مقایسه با محمد مصدق، امیرکبیر و بزرگان دیگر همراستا شد. اما با کنکاش در تاریخ، مقایسه های صورت گرفته تا حد زیادی با واقعیت ها فاصله دارد و می توان آن را قیاس مع الفارق دانست. محمد مصدق، در دوران خود یکی از شخصیت های بزرگ سیاسی بود که علاوه بر فعالیت در دربار قاجاریه و ازدواج با نوادگان او، در دوران پهلوی نیز، به پست نخست وزیر رسید. او توانست با مانیفستی که آن را تبلیغ می کرد، جنبشی را در ایران به راه اندازد که در جهان سوم، الگوی جنبش های ملی برای ملی کردن صنایع در مبارزه با استعمار قرار گرفت.

مصدق در مبارزات خود در ابتدا و پیش از بروز برخی از اشتباهات، پشتیبانی علماء و مردم را پشت سر خود داشت و با همین پشتوانه بود که توانست در مقابل محمدرضا شاه ایستادگی کند و در شورای امنیت و دادگاه لاهه از حق ملی شدن صنعت نفت در مقابل انگلستان دفاع کند. درست زمانی که می بایست با همان پشتوانه مردمی به راه خود ادامه می داد، دچار خطای محاسباتی در سنجش اوضاع داخلی و بین المللی شد و با کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ زمین گیر شد.

لیکن در برداشت های تاریخی از مصدق عده ای او را قهرمان ملی لقب می دهند و عده ای اقدامات وی را ایجاد کننده شرایط بازگشت و دیکتاتوری محمدرضا شاه می دانند. با وجود این، مقایسه کردن محمدجواد ظریف با مصدق در همان ابتدای امر، تقلیل سیاست ها به کنش های تاریخی در بستر زمانه ای است که شرایط حدوث واقعه می تواند در برهه های زمانی متفاوت باشد و در نتیجه نتایج متفاوتی را رقم بزند. از لحاظ شخصیتی، رفتاری و محتوایی، ظریف با مصدق تفاوت های بسیاری دارند که خود جای بحث مجزایی دارد.

اما ملی کردن صنعت نفت در بستر تاریخی خود در زمانی روی داد که کشورهای اروپایی پس از جنگ جهانی دوم، دچار خسارت های فراوان شده بودند و جهان در حال تقسیم میان دو قطب شرق و غرب بود. جناح بندی های جهانی حول دو محور شوروی و ایالات متحده در حال شکل گیری بود. به جای قدرت های اروپایی که دنیا را در سیطره خود داشتند، دامنه نفوذ آنها کاهش و به همان میزان بر نفوذ آمریکا و شوروی در جهان افزوده شده بود. انگلستان دراین فضا در پی آن بود تا همچنان در کشورهای تحت استعمار خود، منافع اش را حفظ کند و با استفاده از این منابع در جهان سوم، کشورش را بازسازی کند.

ایران در زمانی که رضا شاه از کشور اخراج شد و پسرش جانشین وی گشت در یک دوره بیش از یک دهه، تحت تاثیر جنگ جهانی فرصتی برای گروه های داخلی فراهم شد تا فارغ از قدرت پادشاه خودکامه، به کنش گری بپردازند. یکی از مطالبات عمده مردم، سیاستمدران و علماء مذهبی، روشن شدن تکلیف نفت بود که تحت اداره شرکت نفت ایران- انگلستان قرار داشت و انگلیس از قَبَل آن، بخش اصلی نفت خام خود را تامین می کرد. در نهایت نیز مبارزات مردمی برای ملی کردن نفت به تصویب مجلس رسید و انگلیس مدعی حقوقش در سازمان ملل و دادگاه لاهه شد که در هر دو جا راه به جایی نبرد. بنابراین، برای سرنگونی، محمد مصدق، نخست وزیر آن زمان، عوامل داخلی و خارجی دست در دست هم دادند و کودتای ۲۸ مرداد رقم خورد.

اما این کودتا در تاریخ کشور ایران، حرف ها و درس عبرت های فراوانی را به همراه داشت که اگر اشتباهات تاریخی در داخل صورت نمی گرفت، کودتا نمی توانست شکل گیرد چه آنکه بخواهد موفق نیز باشد. مصدق در مبارزات خود با انگلیس و نظام پادشاهی محمدرضا شاه، در دامی افتاد که خود نیز در به وجود آوردن آن سهم داشت. در زمان ملی کردن نفت به کشوری اعتماد کرد که همین اعتماد، به نقطه ضعف قیام ملی کردن تبدیل شد. در آن زمان، ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، از انزوای خودخواسته خارج شده بود و به کنش گر اصلی جهان در کنار شوروی بدل شده بود. آمریکا تا پیش از کودتای ۲۸ مرداد، فعالیت چندانی در ایران نداشت و این قطعه از زمین در دامنه نفوذ انگلیس تعریف شده بود اما کودتا شرایطی را رقم زد که آمریکا، به قدرتمندترین بازیگر خارجی عرصه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران تبدیل شد.

محمد مصدق در مبارزات خود در مقابل انگلستان و محمدرضا پهلوی، آمریکا را به عنوان نیروی سوم، تکیه گاه مناسبی دید که تصور آن بود در بزنگاه ها به دادش برسد اما همین تکیه گاه، طراح اصلی کودتا علیه مصدق بود و در همپیمانی با دشمن مصدق، او را از نخست وزیر به زیر کشید و راهی انفرادی و سپس تبعیدگاه احمد آباد کرد.

رهبر معظم انقلاب در روز سه شنبه و پیش از ۱۳ آبان روز استکبارستیزی، این نکته ظریف را یادآور شدند:  حادثه‌ای در کشور ما در سال ۱۳۳۲ اتّفاق افتاد -حادثه‌ی بیست‌وهشتم مرداد- که یکی از حوادثی است که ملّت ایران را با تجربه‌ها آمیخته میکند، مانع از خطا و اشتباه دیدِ او میشود؛ در این حادثه یک تجربه‌ی بزرگ برای ملّت ایران به وجود آمد، این تجربه را هرگز نباید فراموش کرد؛ بله، از سال ۳۲ تا حالا شصت سال میگذرد. اوّلاً در خلال این شصت سال این قبیل حوادث تکرار شده است، ثانیاً حادثه‌ی تاریخی وقتی حامل درس است، گذشت زمان تأثیری ندارد و باید از آن درس گرفت. حادثه از این قرار بود که دولت مصدّق که نفت را، منبع ثروت ملّی کشور را از چنگ انگلیسی‌ها و از دست انگلیسی‌ها با کمک افرادی که بودند -مرحوم آیت‌الله کاشانی و دیگران- توانست خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیه‌ی به آمریکا بود. در مقابلِ دشمنی انگلیس‌ها، فکر کرد باید یک پشتیبانی در عرصه‌ی بین‌المللی داشته باشد، این پشتیبان آن روز از نظر او آمریکا بود؛ به آمریکایی‌ها اعتماد کرد؛ امید او به آمریکایی‌ها بود. از این خوش‌بینی و ساده‌اندیشی، آمریکایی‌ها استفاده کردند، [کودتای‌] بیست‌وهشتم مرداد را به راه انداختند. یک مأمور آمریکایی با نام و نشان مشخّص که کاملاً مضبوط [است] و ما می‌شناسیم، میدانیم -اسمش هم در تاریخ هست- بلند شد آمد اینجا؛ آمریکایی بود، رفت در سفارت انگلیس یا در سفارت یک کشور غربی یا شاید هم کانادا مستقر شد و پولی را که آورده بود تقسیم کرد، افرادی را با خودش همراه کرد؛ عناصر و عوامل داخلی خائن هم وجود داشتند؛ کودتای بیست‌وهشتم مرداد را راه انداخت و همه‌ی زحماتی را که ملّت ایران در ظرف دو سه سال -دوران ملّی شدن صنعت نفت- کشیده بودند، بر باد داد. مصدّق را هم گرفتند، بردند زندانی کردند و محمّدرضای پهلوی را که از ایران فرار کرده بود، برگرداندند، به سلطنت نشاندند…در داخل کشور چه سیاستهای خائنانه‌ای علیه ملّت ایران انجام گرفت که همه در سایه‌ی حضور آمریکایی‌ها و حضور دولت دست‌نشانده‌ی آمریکایی‌ها در ایران [بود] و به‌خاطر اعتمادی که آن روز، آن آقا از روی ساده‌اندیشی به آمریکا کرد.

مصدق و هری ترومن، رئیس جمهور آمریکا

اعتمادی که نه تنها به قیمت طرد مصدق بلکه به قیمت سال ها دیکتاتوری شاه و جولان آمریکا در ایران تمام شد. اعتماد صورت گرفته را در خوشینانه ترین حالت می توان به جهل مصدق به مقاصد و نیات آمریکا نسبت داد. آمریکا در آن زمان تا حدودی سیاست هایش برای ایرانی ها ناشناخته بود و قدرت استعماری آن که به مراتب سختر و بدتر از انگلیس بود، در ایران مشخص نشده بود. مصدق می تواند به این بهانه به خاطر تبعات بعدی حضور آمریکا و نفوذش در ایران از سوی دوست دارانش تبرئه شود.  اما در زمانی که بیش از نیم قرن از خیانت ها و جنایت های آمریکا در ایران، نمونه برداری شده و ثابت گردیده که یکی از عوامل اصلی خسران و زیان ایران، امریکا بوده، اعتماد مجدد آیا قابل قبول خواهد بود.

پس از کودتای سال ۳۲، حمایت آمریکا از خودکامگی شاه و تحمیل استعمار اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود بر ایران، کمک برای جلوگیری از سقوط شاه، کودتای نوژه، حمایت از صدام در جنگ تحمیلی، تحریم و سیاست های ضد ایرانی آمریکا در جهان، کافی است که هر سیاستمداری در تحلیل های خود، جای چنین رویدادهای تاریخی را جای دهد تا در رفتارها و سیاست های خویش در قبال برخورد با آمریکا آن را لحاظ کند.

بنابراین محمد مصدق و محمدجواد ظریف با یکدیگر زمانی می توانند مورد مقایسه قرار گیرند که در برخورد با عامل خارجی، واکنش های مشابه ای را بروز داده باشند در غیراینصورت بسیار سخت بتوان تشابه ای میان آن دو یافت. ظریف به عنوان نماد دستگاه سیاست خارجی کشور در دولت یازدهم، برای بار نخست دست در دست رئیس جمهور آمریکا داد و نشانه های از تمایل دولت به برقراری ارتباط با آمریکا را نشان داد. بر کسی پوشیده نیست، دولت یازدهم، راه توسعه و رونق کشور را در ارتباط با کشورهای غربی و به ویژه آمریکا می داند و هر ازگاهی این تمایل در اظهارات و رفتارها بروز پیدا می کند. ظریف نیز به عنوان وزیر خارجه این دولت، پیشقراول عادی سازی روابط در نظر گرفته می شود.

حال در این شرایط و در موقعیت پسابرجام، رهبر معظم انقلاب، مذاکره با آمریکا را به دلیل سیاست های این کشور ممنوع اعلام کرد، مذاکره ای که به عقیده رهبر انقلاب، جزء ضرر و زیان، هیچ چیزی ندارد. این پیام و هشدار نه برای مردم عادی و کوچه و بازار، بلکه برای دولتی است که عامل سیاست خارجی و ارتباط با دنیای خارج است. مقام معظم رهبری، به عنوان فردی که سابقه مبارزات انقلابی و مطالعات تاریخی و مذهبی فراوانی دارند، به خوبی اعتماد به آمریکا را در زمانیکه مصدق بر سر قدرت بود را تبیین کردند. اعتمادی که به خیانت و دیکتاتوری انجامید. چنین مصداق تاریخی در تاریخ معاصر ایران می تواند چراغ راهنمای دستگاه سیاست خارجی باشد که تکرار اشتباه ۶۰ سال پیش دیگر قابل بخشش در افکار عمومی نخواهد بود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا