سقف آرزوی کارگران در پیچ کارگری

دنیا شور و شیرین کارگران سر چهارراه

بصیر ،آنچه که در ادامه می‎خوانید، درددل‌های یک کارگر روزمزد ساروی است: من یک کارگرم، صبح‌ها باید کله صبح بلند شم برم سر چهارراه تا شاید بتوانم برای خانواده‌ام رزق و روزی به خانه بیاورم.

محل کارم چهار راه سرمحله است، برای اینکه از بقیه کارگرها جانمانم بعضی صبح‌ها باید حتی زودتر از ساعت ۶ صبح سرچهارراه حاضر باشم.

گاهی وقت‌ها شده از خود خروس‌خوان هم سر چهارراه حاضر شدم ولی از کار خبری نبود، بستگی به شانست داره چه طوری بری سرکار، آخه برای اینکه کارفرماها موقتی قبولت کنند، باید هیکلتم کمی درشت باشه!

از طرفی هر ماشینی که آمد و کارگر می‌خاد، باید سریع‌تر از بقیه کارگرها بپری بالای ماشین، اگه این کار و نکنی ممکن چهار نفر چابک‌تر از تو زودتر سوار ماشین شوند و از کار بیکار بمونی.

اول‌ها کمی خجالتی بودم، به همین دلیل بود که مدتی نمی‎توانستم کار گیر بیارم، البته گاهی با اینکه سریع سوار ماشین می‎شوم ولی برخی‌ها چابک‎تر از من هم هستند و سریع‌تر سوار ماشین می‌شوند، اونوقت کارفرما مجبور میشه ما را از ماشین پیاده کنه!

اول‌ها خیلی به من از نظر روحی فشار می‌آمد که کارفرما منو از ماشینش پرت کرد، پایین ولی یواش یواش برایم عادی شد، چون بنده خدا احتیاج ندارد، کارگر بیشتر چه کار کنه؟ برخی مواقع هم پیش می‌آد کار کم بشه، از روزی که این مسکن مهر تعطیل شد کار بنایی هم کم شد!

الان فصل زمستان مجبور هستیم که برای برداشت مرکبات عازم چهارراه بشیم، امسال نتوانستیم با یک کارفرمای که دائم کارگر می‌خاد قرار داد ببندم به همین دلیل مجبورم هر روز بیام سرچهارراه اگه نیام زندگی‌ام نمی‌چرخه، چه کار کنم دو تا بچه دارم و مستأجر هم هستم، تازه مهلت قرار دادم داره تموم میشه مجبورم کرایه خانه بیشتری بدم تا صاحب‌خانه مجبور نباشه اسباب و لوازم را بندازه بیرون!

پسرم یک کمی شیطونه چند بار به هم تذکر داده که بچه‌ات شیطونه باید یه فکری براش بکنی، بنده خدا سه ساله‌شه منو زنم همه تلاش منو می‌کنیم که بچه‌ها صداشون در نیاید ولی واقعاً دیگه دست خودمون نیست، بچه هست و کاریش نمی‌شه کرد.

فردا که هوا بارونه کار کم میشه حتی بعضی‌ها برای برداشت مرکبات هم کارگر نمی‌خان با بارش تگرگ و بادی که زده وضع مرکبات هم خوب نیست، خدا به ما رحم کنه، من شنیدم اخبار اعلام کرده زمستان سختی در پیش داریم با سرمای زمستان بازار کار کساد میشه، خدا کنه حداقل در ماه ۲۰ روز بتونم برم سرکار؛ آخه پول پیش خونه و کرایه خونه و هزینه تحصیل دخترم را چه کار کنم.

با این اوضاع نامناسب هوا بدبختی اینکه بیمه هم نداریم اگه خدای ناکرده مریض بشیم چه کار کنیم، دفترچه‌ام بیمه ایرانیان هست ولی فقط ویزیتش اگه بری بیمارستان ارزونه ولی مطب‌های خصوصی و داروخانه‌ها اصلاً نگاه به دفترچه‌ات نمی‌کنند، اصل پول رو ازت می‌گیرند.

تنها پول قُلمبه‌ای که دست ما را میگرفت  یارانه بود که این همه یه روز بیستم می دن، یه روز بیست و پنجم و این ماه هم که معلوم نیست، باید گوش تیز کنیم موقع اخبار که یارانه کی پرداخت می‌شه، بدختی اینکه تلویزیون ما هم لعنتی مشکل داره با وجود اینکه براش آنتن خوب اتوبوسی خریدم ولی باز مشکل داره با این پول کارگری و بخور نمیر و در ماه بیست روز بیکاری مگه میشه خرج زندگی را داد.

دو سه شب پیش اخبار می گفت که وام خرید کالا می‌دن؛ چی هست این وام؟ نمی دونم ولی مال ما کارگرها نیست، ما که نه ضامن داریم و نه حساب خوب بانکی تازه این کالاها را کجا ببریم گیرم که نیاز به کالا داشته باشیم ضامن از کجا گیر بیاریم با این سود بالای بانک‌ها و این بگیر و ببندی که بانک‌ها دارن این وام واسه از ما بهترون هست.

ساعت هشت شد امروز کسی ظاهراً کارگر نمی خاد الان خونه برم چه کار کنم، تا غروب آخه دو روزه که سرکار نرفتم دو روز دیگه سررسید وام قرض الحسنه‌ای که با بچه محل‌ها داشتیم می‌رسه ولی چند روزه که نتونستم برم سرکار، از کی بگیریم؟

خدایا کمک کن اینا به درک، دخترم سفارش داد واسه مدرسه اش چند قلم وسیله احتیاج داره، مدرسه هم شد واسه ما قوز بالا قوز؛ ما مدرسه می‌رفتیم از این خبرها نبود، یک کیف جاجیمی و کتاب و چند تا دفتر داشتیم، یک تیکه نون هم تو بساط ما بود، الان هزار جور گرفتاری واسه ما در میارن، زیاد حرف زدم باران هوا هم شروع به باریدن کرد.

صدای اذان میاد ولی امروز هم مانند دیروز نتوانستم کاری پیدا کنم، توکلت علی‌الله میرم مسجد سر راه نماز می‌خونم دو تا نون می‌گیرم برای شام تا فردا خدا بزرگه.

بلاغ

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا