آیا آزادی ما از نقطه‌ای شروع مي‌شود كه آزادی ديگران پايان می‌يابد؟

بصیرنیوز،در اعصار باستان و نیز در غرب قرون وسطی وقتی از آزادی سخن گفته می شد غالبا به معنای عام آزادی و یا مفهوم اختیار (در مقابل مفهوم جبر) اشاره می شد اما در عصر جدید بیشتر به شئون و وجوه سیاسی و اجتماعی آزادی توجه می شود. در عصر مدرن، آزادی نوعا در پیوند با مفهوم فرد تعریف می شود به طوری که تنها قائل به فردیت شخص به عنوان محور و مرکز هستی است (این امر دستاورد فلسفه مدرن می باشد). در تمدن مدرن آزادی به معنای از بین بردن هر گونه مانع برای فعلیت یافتن تمایلات و نفسانیت فرد است.

آیا آزادي ما از نقطه‌اي شروع مي‌شود كه آزادي ديگران پايان مي‌يابد؟
از منظر حکمت و تفکر اسلامی مفهوم مدرن آزادی عین بندگی و استبداد و اسارت است زیرا عرصه ای برای ظهور و تحقق نفس اماره می باشد. باید در نظر داشت که آزادی به عنوان یک فضیلت و نیاز ضروری برای رشد انسان به سوی کمال مطرح است. در واقع بشر بدون وجود مراتبی از آزادی نمی تواند قابلیت ها و استعداد های بالقوه حیوانی و انسانی خود را فعلیت بخشد اما بر خلاف تبلیغاتی که در خصوص لزوم آزادی بی حد و حصر مطرح می گردد، آزادی ذاتا و ماهیتا نمی تواند مطلق و بی حد و حصر و نامشروط باشد. جوهر آزادی نوعا در پیوند با مفاهیمی شکل می گیرد به طوری که انسان همیشه از چیز یا چیزهایی آزاد است اما به چیز و یا چیزهایی دیگر متعلق است و لذا ادعای آزادی مطلق به نوعی نقض مفهوم آزادی است. از منظر اسلامی انسان زمانی که از بردگی نفس آزادی است در بندگی حق قرار دارد و آن زمان که از بندگی حق آزاد است در بردگی نفس قرار داد و چه کسی می توان مدعای آزادی از این دو را داشته باشد؟
تمدن مدرن در ابتدای شکل گیری خود مقام انسان را در بالاترین مرتبه هستی و اصالت بخش آن تعریف نمود این تعریف به نوعی در مقابل فلسفه سده میانه در اروپا بود که انسان را ذاتا موجودی رانده شده، گناه کار و شرور و در پست ترین مرتبه هستی می دانست اما تلقی مدرن و اومانیستی با آنکه مدعای آزادی نوع بشر را داشت مقام انسان را در جایگاه بردگی تثبیت نمود با این تفاوت که این بردگی و جبر این بار در نسبت با مفاهیمی همچون درک ابزاری و تکنیکی از جهان هستی و همچنین جبر تاریخی – اجتماعی  حاکم بر آن که محصول نظام سرمایه داری است، پدید آمد و لذا مدعای آزادی انسان را به عنوان یک شعار تبلیغاتی و عمدتا سیاسی تنزل داد.
آیا آزادي ما از نقطه‌اي شروع مي‌شود كه آزادي ديگران پايان مي‌يابد؟
آزادی واقعی آن نوع آزادی ست که مشروط به احکام و آموزه های الهی و نه در محدوده منافع و اقتضائات منفعت طلبانه فردی باشد و لذا آزادی در اقسام و صور مدرن آن در تقابل با آزادی حقیقی انسان در نهایت عین بردگی و تعلق است.
مفهوم آزادی در علوم اجتماعی و سیاسی در رابطه با مقوله های همچون آزادی اقتصادی، آزادی اجتماعی ،آزادی مدنی و… به کار برده می شود.
آیزیا برلین متفکر انگلیسی از دو مفهوم آزادی مثبت و آزادی منفی در علوم و فلسفه سیاسی نام می برد در تلقی او آزادی مثبت آن نوع آزادی ست که مشروط به عمل بر طبق مقتضیات عق عمومی که عمدتا به وسیله جامعه و دولت مطرح می گردد و آزادی منفی که حاصل رهایی از دخالت دیگری است. برلین آزادی مثبت را منشا استبداد تلقی می کند البته باید دانست که این تلقی ماهیت سیاسی خود را در راستای خط مشی جریان محافظه کاری جدید قرار داد که مدافع عدم دخالت دولت و وضع قوانین رفاهی برای حمایت از اقشار محروم جامعه بود برلین با این تلقی هر گونه قوانینی که موجب به تعدیل منافع مالی و اقتصادی طبقه حاکم می شود را گام برداشتن دولت در مسیر استبداد تلقی می کرد که این امر به نوبه خود نوعی حفاظت از منافع سرمایه داری نو محافظه کار بود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا