واکاوی یک خصومت تاریخی؛

اولین دو قطبی سیاسی در انقلاب اسلامی

بصیر، از ابوالحسن بنی صدر به عنوان اولین رئیس جمهور منتخب مردم ایران در نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی نام برده می شود. کارنامه ۱۷ ماهه ی ابوالحسن بنی صدر در سال ۶۰ و در چنین ماهی (تیرماه) به پایان کار خود رسیده و در حکمی از سوی امام خمینی (ره) و سپس از نظر مجلس مبنی بر عدم کفایت وی به پایان می رسد. تاریخ زمامداری بنی صدر را می توان یکی از حساس ترین دوران های تاریخ جمهوری اسلامی ایران دانست، مقطعی که نظام اسلامی نه تنها از سوی دشمن بعثی مورد هجوم قرار گفته، بلکه بواسطه بحران های داخلی و ترورهای شوم مدام مورد تهدید قرار گرفته است.

درست و در کمتر از یک هفته پس از برکناری ابوالحسن بنی صدر، نظام اسلامی شاهد چالشی بزرگ تر می گردد، چالش فوق با انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت  شمار کثیری از رهبران انقلاب و در راس آن ها آیت الله دکتر بهشتی صورت می گیرد. نکته حائز اهمیت آن که در خلال هفده ماه ریاست ابوالحسن بنی صدر، او و شهید بهشتی را می توان دو نقطه ی مقابل و متضاد یک دیگر دانست که در مقطعی یکسان، هر یک به نحوی با صحنه ی سیاسی ایران خداحافظی نموده اند.

تاریخ سیاسی ایران چه پیش از انقلاب و چه پس از آن شاهد چنین دو قطبی ها و ناسازگاری های گسترده بوده است، امروزه نیز جامعه ی سیاسی کشورمان چنین اختلاف دیدگاه با تفاوت بالا را لمس می نماید. در آن مقطع نیز شهید بهشتی و ابوالحسن بنی صدر هر یک نماینده یک تفکر و جریان تلقی می شدند، جریاناتی که آن ها رهبری آن را عهده دار بوده و بعدتر نیز زیرشاخه های آن را در تحولات اجتماعی-سیاسی ایران می توان مشاهده نمود. اهمیت این مسئله و همزمانی برکناری رسمی بنی صدر با شهادت دکتر بهشتی ما را بر آن داشت در این نوشتار ضمن بررسی کارنامه هر یک از طرفین در خلال ماه های ابتدایی پس از انقلاب به بررسی اختلافات آنان بپردازیم.

سید ابوالحسن بنی صدر در دوم فروردین ۱۳۱۲ در روستای باغچه از توابع بخش شیرین سو همدان به دنیا آمد. از خانواده ابوالحسن بنی صدر به عنوان خانواده ای مذهبی نام برده می شود. پدر وی سید نصرالله بنی صدر از روحانیون برجسته همدان و از دوستان نزدیک حضرت امام خمینی (ره) محسوب شده که سابقه مبارزه بر علیه رژیم شاهنشاهی را در کارنامه خود دارد. با این حال بنی صدر در خاطرات گذشته خود از عدم تمایل و بدبینی اش نسبت به روحانیت خبر می دهد. بنی صدر تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته های اقتصاد و حقوق در دانشگاه تهران ادامه می دهد و سپس به مدت چهار سال در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی که پژوهشگاهی وابسته به دانشگاه تهران است مشغول به فعالیت می شود. بنابر آن چه بنی صدر در کتاب خاطراتش آورده است وی در دوران دانشجویی ابتدا به حزب «زحمتکشان» مظفر بقایی تمایل یافته، اما در جریان کودتای ۲۸ مرداد، جذب جبهه ملی می شود. بنی صدر جوان پس از تحولات سال ۴۲ و سرکوب نیروهای مذهبی و انقلابی و انحلال جبهه ملی دوم عازم فرانسه شده و در آن جا جبهه ملی سوم را بنا می نماید امری که زمان زیادی دوام نیاورده و به انحلال مجدد جبهه ملی منجر می شود. بر خلاف برخی اظهار نظرها بنی صدر در طول اقامتش در فرانسه موفق به اخذ مدرک دکتری نمی شود، با این حال او به دو زبان فرانسوی و عربی تسلط داشته است. تشدید فعالیت های انجمن های اسلامی در اروپا و آمریکا به ویژه در فرانسه موجب حضور پر رنگ تر ابوالحسن بنی صدر در صحنه مبارزاتی بر علیه رژیم شاهنشاهی شد. اعلام خبر ورود امام خمینی به پاریس زمینه حضور تمامی مخالفین رژیم پهلوی را در پاریس و محل اقامت امام خمینی فراهم آورد. ابوالحسن بنی صدر که در فرانسه به سر میبرد به استقبال امام در فرودگاه رفته و در طول زمان حضور ایشان در نوفل لوشاتو در کنار ایشان می ماند. اگرچه برخی اسناد نشان می دهد که بنی صدر در ابتدای امر مخالف حضور امام در پاریس بوده و مدعی بوده است که حضور یک مرجع تقلید در کشوری غربی به صلاح امام نبوده و ایشان بهتر می بود به کشوری اسلامی نقل مکان می کرد.
سید محمد حسینی بهشتی زاده ی دوم آبان ۱۳۰۷ در اصفهان است. او نیز هم چون ابوالحسن بنی صدر در یک خانواده مذهبی و روحانی متولد شد و پس از طی مراحلی به ادامه تحصیل در حوزه ی علمیه قم و سپس یادگیری همزمان زبان انگلیسی مبادرت ورزید. علی رغم فعالیت های سیاسی گذشته ایشان، آغاز تحرکات شان به سال های آغازین نهضت باز می گردد. به گفته ی ایشان : «در سال ۱۳۴۱ انقلاب اسلامی با رهبری امام و روحانیت نهادینه شد. شرکت فعال روحانیت نقطه عطفی در تلاشهای انقلابی مردم مسلمان ایران به وجود آورده بود. من نیز در این جریان ها حضور داشتم تا این که در همان سال ها ما در قم به مناسبت تقویت پیوند دانش‌آموز و فرهنگی و دانشجو و طلبه به ایجاد کانون دانش‌آموزان قم دست زدیم و مسئولیت مستقیم این کار را برادر و همکار و دوست عزیزم مرحوم شهید دکتر مفتح به دست گرفتند[وحدت حوزه و دانشگاه]. »با شرکت فعال در مبارزات سال های ۴۱ و ۴۲ از سوی ساواک مجبور به عزیمت از شهر قم به تهران گردید. سرانجام ایشان به پیشنهاد و درخواست آیت الله حائری رحمه الله و آیت الله میلانی رحمه الله به هامبورگ آلمان عزیمت و سرپرستی مسجد و تشکل مذهبی جوانان آن شهر را عهده دار و به فعالیت های عمیق دینی و فرهنگی می پردازند. در طی این مدت سفرهایی به عربستان، سوریه، لبنان، ترکیه و عراق(به منظور دیدار امام رحمه الله) انجام داد. نهایتا در سال ۱۳۴۹، به ایران بازگشته و به فعالیت های علمی، فرهنگی و سیاسی روی آورد. در این مدت، چندین بار توسط ساواک دستگیر و روانه زندان شد.
بنی صدر در طول دهه هفتاد میلادی با ایراد سخنرانی های آتشین، خود را بسان یک ناسیونالیست  اسلامی و اقتصاددان ضد شاه نشان می داد. وی مبادرت به چاپ و انتشار کتب و مقالاتی نیز در این راستا نمود. بالاخره و با وجود تمام کارشکنی های صورت پذیرفته از سوی دولت بختیار، امام در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ وارد تهران می شود. بنی صدر نیز به همراه شماری اندک جزو هیات همراهی امام راحل بودند. نکته حائز اهمیت در رابطه با وقوع انقلاب اسلامی آن که نقش کلیدی در پیروزی را تنها به دو عنصر پشتیبانی عموم مردم و هدایت داهیانه امام خمینی می توان اختصاص داد. عموم مخالفین سیاسی شاه در آن مقطع یا در زندان ها به سر می بردند و یا در خارج از کشور. حضور امثال بنی صدر در کنار امام نیز به جهت نقش حیاتی وی نبوده چرا که بودند کسانی که با اهداف و اغراض مختلف که در آن ماه ها خود را به پاریس رسانده و در پی مقاصد خویش گام بر می داشتند، مقاصدی که پس از پیروزی انقلاب امام راحل بارها به آن اشاره کرده و از جدا بودن خط انقلابیون واقعی و صادق از این افراد تاکید می نمودند. بنی صدر در گفتگویی که در سال ۲۰۱۳ با عادل الطریفی داشته صراحتا هر گونه کمکش به وقوع انقلاب اسلامی را رد کرده و در پاسخ به این خبرنگار می گوید: «این هم صحت ندارد که من در به قدرت رسیدن (امام) خمینی به او کمک کردم، چرا که این مردم بودند که انقلاب کردند. شاید (علت)، آن گفتمان اسلامی اش بود.». سلسله سخنرانی های ابوالحسن بنی صدر در دانشگاه شریف به تدریج به معروف شدن او در سطح جامعه کمک می نمود. از اين پس بسياری او را در لباس يک روشنفكر دينی كه سعی دارد با استفاده از مفاهيم و مضامين قرآنی و اسلامی پيوندی با دنيای متمدن غرب برقرار كند، می شناختند. عضویت در شورای انقلاب از ابتدای تاسیس این شورا در بهار ۱۳۵۸ تا خاتمه این شورا در تیر ۱۳۵۹ از دیگر مسئولیت هایی بود که  بنی صدر در ابتدای انقلاب عهده دار شده بود. بنی صدر در طول فعالیت نه ماهه دولت موقت بارها و بارها به انتقاد از این دولت پرداخته و به مرور خود را به عنوان شخصیتی سرشناس که برای حل معضلات راه کار ایدئولوژیک دارد شناساند. تاکید بر حکومت اسلامی و  ارائه راهکار از سوی اسلام از بنی صدر به عنوان شخصیتی کارآمد که می تواند بر مشکلات فائق آید ساخته بود. انتشار کتب و مقالات وی مانند اقتصاد توحید، کیش شخصیت، صد مقاله پیرامون جمهوری اسلامی و… به تبلیغ چهره ای عمل گرا از او کمک شایانی نمود. ناتوانی دولت موقت در دستیابی به اهداف انقلاب نیز عامل دیگری بود که بنی صدر با استفاده از آن بر افکار عمومی موج سواری می نمود. استعفای دولت موقت در پی تصرف لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام شرایط را برای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری مهیا نمود. عدم تمایل امام به نامزد شدن روحانیون، فضایی بی بدیل برای بنی صدر مهیا ساخت تا در نبود رقیبی قدرتمند با اعلام نامزدی در انتخابات یکه تازی کند.
آیت الله محمد حسین بهشتی در در فروردین ۱۳۵۴ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی بازداشت شد و چند روزی را در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری گذراند. پس از آن دیگر جلسات تفسیر قرآن ایشان ادامه نیافت. از سال ۱۳۵۵ در تلاش‌هایی برای ایجاد هسته‌های تشکیلاتی شرکت داشت که به ایجاد جامعه روحانیت مبارز انجامید. از سال ۱۳۵۶ با اوج‌گیری انقلاب بر دامنه ی فعالیت‌هایش افزود. در بهار ۱۳۵۷ سفری به اروپا و آمریکا داشت. هدف او در این سفر دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه و هماهنگی حرکت‌های سیاسی گروه‌های معتقد به رهبری امام خمینی (ره) بود. بعد از هجرت امام خمینی (ره) به فرانسه نیز برای دیدار با ایشان به پاریس رفت. در عاشورای ۱۳۵۷ بعد از سخنرانیش بازداشت شد و مدت کوتاهی را در زندان اوین و کمیته ی مرکزی بود. شهيد بهشتی  پس از پیروزی انقلاب، در ۲۹ اسفند ۱۳۵۷ حزب جمهوری اسلامی را به همراه سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی، آیت الله خامنه‌ای و محمد جواد باهنر تأسیس کرد. سپس توسط مردم برای عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد. به واقع یکی از بزنگاه‌های بزرگ و سرنوشت ساز تاریخ انقلاب اسلامی، تصویب قانون اسلامی جمهوری اسلامی بود که شهید بهشتی با عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی در مهمترین بند آن ورود کرد و یکی از ریشه ای ترین اصول اسلام ناب را در قانون اساسی وارد نمود و از هر گونه گزند و تحریف پاسداری نمود. مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یا همان مجلس خبرگان قانون اساسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پی انتخابات تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۵۸، در روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ با ۷۵ نماینده تشکیل شد. ریاست آن بر عهده مرحوم آیت الله منتظری بود. وظیفه این مجلس، بررسی نهایی قانون اساسی، برای تصویب توسط مردم بود. در ابتدا قرار نبود مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل شود و قرار بر این شده بود که تکلیف قانون اساسی با همه‌پرسی مشخص شود، اما پس از صحبت‌های فراوان تصمیم بر این شد که این قانون در مجلسی با نام خبرگان قانون اساسی و به نایب رئیسی آیت الله بهشتی بر پا شود. شاید یکی از بزنگاه‌های قانون نویسی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی اصل ولایت فقیه بود که در این مجلس با تاکیدات مرحوم منتظری، آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی ، شهید حسن آیت و صد البته بصیرت افزایی و آگاهی بخشی شهید بهشتی این اصل انتظام بخش در پیش نویس و قانون اساسی آورده شد. در زیر اصل ۵ قانون اساسی آمده است که بیان می دارد: «در زمان غیبت حضرت ولی عصر ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که اصل یکصد و هفتم عهده دار آن می گردد.» حال با بررسی فضای آن روز مجلس خبرگان و نقش تاثیر گذار شهید بهشتی در تصویب این اصل پی می بریم که ایشان به عنوان یکی از  سربازان مکتب اسلام تا چه حد بر اسلام ناب محمدی(ص) تاکید داشته و از آن پاسداری می‌کردند. سخنان شهید بهشتی در خصوص ولایت فقیه  چه در نطق ها و چه در کتب و مقالات منتشره از جانب ایشان بیان می دارد که ایشان تا چه اندازه بر حوزه ولایت و ولایت فقیه تسلط داشته و در خصوص نظام جمهوری  اسلامی با چه دید عمیق و ژرفی در پی دفاع همه جانبه از این گوهر ناب بوده برخاسته است. آیت الله بهشتی، در تدوین قانون اساسی اسلامی بویژه اصول مربوط به ولایت فقیه نقشی مهم داشت.
آیت الله محمد حسین بهشتی در خصوص این سؤال که از چه زمانی و با چه کسانی به فکر ایجاد حزب افتادند؟ می گوید: «من از سال ها پیش در فکر ایجاد یک حزب و جمعیت سیاسی اسلامی بودم به خصوص پس از سال ۱۳۳۲ ه.ش و کودتای ۲۸ مرداد و تجربه ای که از نهضت ملی ایران در سال های ۱۳۲۹ تا ۱۳۲۲ به دست آوردم. وقتی نهضت آزادی تشکیل شد با خوشحالی از این خبر استقبال کردم و در این که در اساس نامه از اسلام به عنوان یک مکتب و از نهضت به عنوان یک حزب اسلامی تمام عیار یاد نشده بود به بنیان گذاران نهضت انتقاد کردم. در همان سال ها به فکر یک مجموعه ی فعال برای شناخت ایدئولوژی اسلام در شکل یک مکتب تمام عیار افتادم… تابستان سال ۵۶ با چند تن از دوستان به فکر ایجاد یک هسته ی روحانی متشکل بر اساس تأکید روی تقوی و ایمان، مبارز بودن و بینش مترقی اسلامی داشتن و در عین حال خالق اندیشیدن و اسلامی عمل کردن و مبرا از هر گونه گرایش غیر اسلامی و تفکر التقاطی افتادیم و در نظر داشتیم که این هسته ی مبارز متعهد، شاخه ی سیاسی و اجتماعی به وجود بیاورد و آن شاخه بتواند یک حزب و تشکیلات نیرومند سیاسی در خلاء اجتماعی ما پایه گذاری بکند. در اوایل سال ۵۷ پایه ی این حزب محکم شد… با تأکید امام ۷ یا ۸ روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حزب را اعلام کردیم و چون ما به جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی می اندیشیدیم نام آن را گذاشتیم حزب جمهوری اسلامی.» به گفته ی ایشان پس از انقلاب ما ۵ نفر (بهشتی، خامنه ای، رفسنجانی، باهنر و موسوی اردبیلی) موجودیت حزب را اعلام کردیم. البته به آقای مهدوی کنی هم گفته بودیم ولیکن استقبال نکرد. مؤسسین طی بیانیه ای اهداف خود را از تشکیل حزب، «پاسداری از دستاوردهای انقلاب، مبارزه با ضد انقلاب، ایجاد امید در مردم و بهره گیری از مبارزات ضد استبدادی مردم» اعلام کردند. بالا بردن آگاهی های سیاسی و اسلامی مردم، پاکسازی کشور از آثار استبداد و استعمار، برقراری آزادی های اساسی، پایان دادن به سلطه ی اقتصادی بیگانگان، ریشه کن کردن فقر و محرومیت، ایجاد ارتش با ایمان و مستقل، تنظیم سیاست خارجی بر اساس دو اصل تولی و تبری در راستای کمک به محرومان و مستضعفان جهان، تحکیم روابط برادرانه با همه ی مسلمانان، را از جمله اقدام های مهم مورد نظر حزب برای تأسیس بوده است. بدین سان پایه های تأسیس بزرگ ترین حزب در طول تاریخ ایران از نظر گستردگی حوزه ی کار، اعضا و کادرهای حزبی و رهبرانی روحانی و برجسته ایجاد شد که فعالانه و متشکل، دامنه ی نفوذ خود را بین مردم گسترده می سازد؛ در حالی که دیگر احزاب با سوابق طولانی نتوانسته بودند چنین نقش گسترده ای داشته باشند.
تثبیت پایه های نظام و تمایل مردمی به ایجاد حکومت اسلامی به گذر زمان موجب شکاف میان نیروهای انقلابی و برخی گروه های غیر اسلامی را فراهم آورد. جریان های ملی، نهضت آزادی، چپ ها و کمونیست ها هر یک به نحوی به مقابله با ساختار حاکم پرداختند. تشکیل حزب جمهوری اسلامی و محبوبیت فزاینده ی روحانیون در میان مردم را می توان از عوامل آغاز تنش میان رهبران روحانی این حزب به سردمداری شهید بهشتی از یک سو با ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور جدید از سوی دیگر دانست. در مراسم تنفیذ ریاست جمهوری، امام خمینی (ره) خطاب به رئیس جمهور منتخب تاکید کرد: «من از آقای بنی صدر می خواهم که مابین قبل و بعد از ریاست جمهوری در احوال روحی ایشان تفاوتی ایجاد نشود. تنفیذ و نصب اینجانب و رأی ملت مسلمان ایران محدود است به عدم تخلف ایشان از احکام مقدسه اسلام و تبعیت از قانون اساسی .» با این حال و با وجود خواست امام، کاستن از نفوذ روحانیون، مقابله با دادگاه های انقلاب و سپاه پاسداران، برچیدن کمیته های انقلاب و افزایش قدرت ریاست جمهوری از اولین اقداماتی بود که از سوی بنی صدر پیگیری شد، اموری که زمینه ایجاد تنش در جامعه را فراهم می نمود. دشمنی ویژه او با شهید بهشتی زبان زد خاص و عام شده و طرفدارانش مدام بر علیه این شهید مظلوم شعار می دادند.
با وجود کارشکنی های ابوالحسن بنی صدر در مسیر نهادها و سازمان های انقلابی، امام خمینی (ره) شرایط فوق العاده مساعدی را برای پیش برد امور برای رئیس جمهور فراهم نمود. تعیین بنی صدر به عنوان رئیس شورای انقلاب، اعطای فرماندهی کل قوا به او و خوردن سوگند پیش از تشکیل مجلس از جمله اقدامات امام خمینی برای تسهیل امور برای شخص بنی صدر محسوب می شود. با این حال بنی صدر مدام بر طبل ناسازگاری کوبیده و از سنگ اندازی در مسیر دولت سخن می گوید. اوج تنش ابوالحسن بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی را می توان به نحوه مشارکت طرفداران هر دو گروه در انتخابات پارلمان و انتخاب نخست وزیر نسبت داد. ابوالحسن بنی صدر با تشکیل سازمانی تحت عنوان دفتر هماهنگی های رئیس جمهور در پی رای آوری عناصر وابسته به خویش اقدام می نمود. به هر حال، انتخابات برگزار و حزب جمهوری اسلامی در تهران و ديگر شهرستان‌ها موفق به كسب اكثريت آرا شده بود. اين مساله نارضايتی رئيس‌جمهور و سازمان مجاهدين خلق [منافقین] و ملی گراها را در پی داشت. همگان می دانستند كه چالش بعدی و مهم  ميان مجلس و رئيس‌جمهور بر سر انتخاب نخست وزير خواهد بود. بنی صدر با رندی سعی در جلب نظر امام و بيت‌ ايشان برای بهره‌برداری های سياسی داشت و به همين خاطر مرحوم حاج احمد خمينی را به عنوان نخست‌وزير پيشنهاد كرد كه مورد قبول امام واقع نشد.  بنی صدر در اقدام بعدی، مصطفی ميرسليم، سرپرست شهربانی كل كشور و از اعضای حزب جمهوری اسلامي را به عنوان نخست وزير به مجلس معرفی كرد كه به رغم حدس و گمان‌های اوليه مبنی بر موافقت اكثريت نمايندگان مجلس با ميرسليم، او هم موفق به كسب آرای لازم نشد. علی اكبر ولايتی ديگر نامزد پيشنهادی بنی صدر برای تصدی نخست‌وزيری بود كه او نيز موفق به جلب نظر مجلس نشد. در نهايت تصميم‌گرفته شد تا كميته منتخب نمايندگان و شورای انقلاب و رئيس‌جمهور برای تعيين نامزد نخست وزير اقدام كنند و اين كميته در مورد محمدعلی رجايی به توافق رسيد.  از همان ابتدا بنی صدر با انتخاب وی به عنوان نامزد پيشنهادی برای نخست‌وزير موافق نبود و حتی به رجايی لقب خشك سر داد.
پس از انتخاب نخست وزير، مسأله بعدي تعيين كابينه بود كه موجب بروز اختلافاتي ميان بني صدر و رجايي شد. پس از انتخاب رجايي، از همان آغاز بر سر انتخاب كابينه و برخي مسائل ديگر نظير حوزه اختيارات رئيس جمهور و نخست وزير در قانون اساسي اختلافات جديدي به وجود آمد. بني صدر تخصص و هماهنگي وزرا با خود را مهم ترين معيار براي كابينه بيان مي كرد، ولي رجايي بر اولويت تعهد و انقلابي بودن، پافشاري مي كرد. بني صدر در نامه اي پس از ارائه اولين ليست وزراي پيشنهادي به وي، در نامه اي به امام خميني (ره) اعلام كرد نخست وزير در انتخاب وزرا، معيارهاي او را مورد نظر قرار نداده است كه امام (ره) نيز در جواب يادآور شد قصد ندارد در اين گونه امور دخالت كند و خواستار تفاهم ميان مسئولين براي انتخاب هر چه سريع تر كابينه شد. در نهايت در ۱۶ شهريور ۵۹ بني صدر با اينكه قبلاً اعلام كرده بود تنها در مورد وزراي دفاع و خارجه نظر خواهد داد، فقط با ۱۴ نفر از ۲۱ وزير پيشنهادي رجايي موافقت كرد. بني صدر در سخنراني روز ۱۷ شهريور خود نشان داد كه اساساً مخالف ورود نيروهاي انقلابي، خصوصاً اعضاي حزب جمهوري اسلامي به كابينه است. اين سخنان، واكنش سران حزب جمهوري اسلامي را برانگيخت و از جمله هاشمي رفسنجاني و شهيد بهشتي سخنان رئيس جمهور را عامل تضغيف كابينه و بر خلاف تعهدات قبلي رئيس جمهور مبني بر تلاش براي رفع اختلافات، بيان كردند.
آیت الله محمد حسین بهشتی در چهارم اسفند ۱۳۵۸ و بر اساس حکمی از سوی امام امت دریافت نمود به عنوان اولین رئیس قوه قضائیه ی جمهوری اسلامی ایران منصوب شد. ایشان در این جایگاه با انتخاب دادستان های انقلاب و حاکمین شرع اقدام به پاکسازی نظام اسلامی از لوث عناصر سلطنت طلب، ملی گرا و کمونیست نمودند. حضور ایشان در راس قوه ی قضائیه بر ایجاد چالش میان حزب جمهوری اسلامی ایران و ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور افزوده بود.
به گواه دوست و دشمن شهید بهشتی از تیزبینی و آینده‌نگری خاصی برخوردار بودند که خداوند در وجود ایشان به ودیعه گذاشته بود. علاوه بر این مطالعات فراوان و تلاش و کوشش ایشان در بررسی دیدگاه مردم کشورهای دیگر و سیاستمداران زمان خود و قوانین مکتب اسلام از یک سو و قوانین ملل گوناگون سبب شد ‌در مسائل سیاسی و اجتماعی و حقوقی افق دیدگاه بسیار وسیعی داشته باشند و این به مذاق افراد کوته‌فکر که فقط دنیای کوچک خود را می‌شناختند و از چند قدم جلوی پای خودشان بیشتر نمی‌بینند، خوش نمی‌آمد. همین دیدگاه وسیع و علاوه بر آن خلاقیت در مدیریت زمان و شرایط و امکانات ایشان را به مدیری خلاق و توانا و تصمیم‌گیرنده‌ای مقتدر در اموری که به ایشان سپرده می‌شد، تبدیل کرده بود؛ ما در زمان خود کمتر نظیر ایشان داریم و همین سبب برانگیخته شدن بسیاری از دشمنی‌ها شد. شهید بهشتی خیلی جلوتر از زمان خود حوادث و عواقب رفتارهای غیرمعقول را درک می‌کردند و در پی پیشگیری از آنها بودند. دوستان نادان و دشمنان دانا در پی آن بودند که ایشان را به بحث و جدل‌های بیهوده مشغول کنند و زمان را از ساختارمند کردن زیربنایی ارکان انقلاب از ایشان بگیرند و به ریشه‌های این انقلاب نوپا آسیب برسانند. اما آیت الله بهشتی با هوشیاری تمام و گذشت از حق دفاع از خود، از پیروزی انقلاب تا شهادت که زمان بسیار اندکی بود، به شکل‌گیری زیرساخت‌های انقلاب پرداخت. قبل از هرچیز با مطالعه قوانین اساسی کشورهای دیگر و با مشورت با حقوق‌دانان طراز نخست کشور به تهیه و تدوین قانون اساسی نظام اسلامی پرداخت، به مجلس خبرگان (قانون اساسی) برد و به تصویب رساند و با آرای قاطع مردم به مرحله اجرا درآمد. سپس در برنامه‌ریزی برای شکل‌گیری مجلسی مردمی تلاش کرد و با ساماندهی امور اجرایی کشور، ظرف مدتی کوتاه از پیروزی انقلاب در بهمن‌ماه سال ۵۷ تا تیرماه ۱۳۶۰ تمامی ارکان نظام جمهوری اسلامی ساماندهی شده بود. در کمتر انقلابی می‌بینیم که با این سرعت نظم‌دهی شود و کشور سامان یابد، باید گفت که یکی از مؤثرترین مدیران در این شکل‌گیری شهید بهشتی بود.
بالاگرفتن تنش ها میان بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی با سخنرانی تند وتیز بنی صدر در ۱۴ اسفند (سالروز تولد مصدق) فزونی یافت. در این روز بنی‌صدر مدعی وجود شکنجه در زندان‌های ایران شد. این سخنرانی باعث ایجاد جنجال‌های زیادی در فضای سیاسی ایران شد. طرفداران و مخالفان بنی صدر در طول سخرانی به شدت با یکدیگر درگیر شده و شماری مجروح شدند. آیت الله خامنه ای یک روز پس از این واقعه چنین اظهار می دارد: « گروهک‌های ضداسلام از طرفی گروهک‌های ضد خط امام، سیاستمداران منزوی شده از چشم مردم افتاده. این عناصر پلید و خبیث با یکدیگر یک واحد و یک طیف را به وجود آوردند. دیروز حادثه همین بود که گفتم»
بني صدر در روز ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ طي سخناني به مناسبت سالگرد درگذشت دكتر مصدق، در زمين چمن دانشگاه تهران، به بهانه مقابله با چماقداري، ضمن تحريك جمعيت حاضر در دانشگاه، باعث بروز درگيري‌ها و زد و خوردهاي گسترده‌اي در دانشگاه تهران و خيابان‌هاي اطراف شد. او در ضمن اين درگيري‌ها شديداً به برخي از نهادهاي انقلابي حمله كرد كه همين مسأله عامل سوء استفاده گروه هاي ضد انقلاب شد و بعداً مشخص شد گروه‌ها و سازمان‌هاي ديگري نيز نظير سازمان مجاهدين خلق، حزب رنجبران، حزب توده، سازمان پيكار در راه آزادي طبقه كارگر و اتحاديه كمونيست ها و توفان در درگيري هاي اين روز نقش داشته اند. با اين حال در تحقيقاتي كه بعداً از سوي دستگاه قضايي صورت گرفت، عامل تعيين كننده در بروز اغتشاش و ضرب و جرح ها، صدور دستور رئيس‌جمهور براي حمله و هجوم بوده است كه در نهايت در اين ميان به مردم عادي نيز حمله شده است. واقعه چهاردهم اسفند در دانشگاه تهران از آن رو كه نشان دهنده نزديكي مخاطره آميز منافقين و بني صدر بود و قصد تنش زايي بني‌صدر را آشكار مي‌كرد، با واكنش بسيار شديد نيروهاي خط امام روبه رو گرديد. حضرت امام خميني(ره) آيت الله موسوي اردبيلي دادستان كل كشور را مأمور رسيدگي قضايي سريع و قاطع به اين واقعه كردند كه در پي آن گزارشي توسط يك هيأت قضايي تهيه و تقديم دادستان كل كشور شد كه در آن به بيش از دوازده مورد ارتكابي كه داراي عناوين مجرمانه بودند تصريح شده و در بخش نتيجه چنين آمده بود «دلايل كافي به مجرميت بني‌صدر، دفتر بني‌صدر، دفتر هماهنگي و در پي آن گروهك‌هاي محارب كه اسامي آنها قبلاً ذكر گرديد، گردآوري شده است.» آيت‌الله موسوي اردبيلي درياره تحقيق و تفحص هاي انجام شده مي‌گويد: «بعد از آنکه جريان ۱۴ اسفند پيش آمد و من روي جهاتي کشيده شدم به آن مساله… ما اين کار را پيگيري کرديم, بيشتر به مدارک زياد و هولناک رسيدم؛ يعني خيلي زود فهميديم که اين يک حادثه نيست… اين يک توطئه است, مقدماتي هم دارد و پي‌آمدهايي, ولي ما خيلي زود فهميديم… دو نفر از اعضاي دفتر بني صدر را آنها گرفتند و آنها هم اعترافاتي کردند و اين اعترافات مستند بود. اين براي کار ما خيلي روشنگر بود. همانجا اين کار, ارتباطش با جبهه ملي, با رنجبريها (گروه رنجبران), با ليبرالهاي ديگر, با رجوي و روابطش با خارج کشف شد. ما هرچه پيش مي رفتيم, مساله از صورت يک جنايت هم بيرون مي‌آمد. مساله يک توطئه سياسي بود.»
بسیاری از دوست داران انقلاب اسلامی با تحلیل تحولات ابتدایی انقلاب بر این باورند که بنی‌صدر در مقابل شهید بهشتی که فردی دنیادیده و پرمطالعه بود عموما ضعیف بوده و همین سبب عصبانیت و اظهار نظرهای تند همراه با فحاشی وی می‌شد، نمونه بارز آن ‌غائله ۱۴ اسفند ۵۹ است که بارها از تلویزیون دیده‌ایم. به‌واقع او شهید بهشتی را رقیب خود می‌دانست و اینکه چرا بهشتی توانسته بود ظرف مدت کوتاهی مردم متدین و انقلابی را در چارچوب حزب جمهوری اسلامی سازماندهی و در سراسر کشور شعباتی دایر کند که در اداره کشور فعال بودند، به مذاق بنی‌صدر و سازمان مجاهدین که فقط خودشان را انقلابی می‌دانستند، خوش نمی‌آمد. از همین رو در همه شهرها جوانان ناآگاه را علیه بهشتی شوراندند تا مدیریت او را خدشه‌دار کنند، اما ایشان با سکوت در برابر این همه هجمه برخورد کرد. فرزندان ایشان نقل می کنند که آیت الله بهشتی در پاسخ این اقدامات می گوید: “فرزندانم، همه اینها ریشه در حسادت دارد و معروف است که حسود هرگز… بنابراین حیف عمر کوتاه من است که صرف دفاعیات شخصی شود. کشور در بحران است و باید با تدبیر و تلاش سامان یابد”. در دوران بعد از انقلاب هجمه زیادی علیه شهید بهشتی بود؛ شایعاتی مبنی بر اینکه ایشان در یک خانه بسیار مجلل زندگی می‌کند‌، همسرشان اروپایی است و شایعاتی از این دست دائما از طرف بنی صدر و اطرافیانش جهت تخریب وجهه آیت الله بهشتی مطرح می شد.
حادثه ساختارشکنانه ۱۴ اسفند که از سوی بنی صدر طراحی و اجرا شده بود، با عکس العمل شديد امام(ره) و ساير شخصيت ها و گروه ها و روحانيون انقلابي مواجه شد. در اين ميان امام(ره) به عنوان اعتراض به اين حادثه در پاسخ تلگرام آيت الله گلپايگاني مبني بر جلوگيري از درگيري ها و تشنجات، فرمودند: «… به جناب‌عالي و عموم ملت شريف اطمينان مي دهم که با خواست خداوند تعالي با اين گونه مخالفت هاي با اسلام برخورد شديد خواهد شد … بايد گروه ها و دسته هاي منحرف سياسي و غير سياسي بدانند که من با احساس تکليف با آنان برخورد اسلامي مي کنم و به شرارت هاي ضد اسلامي خاتمه مي دهم …» شهید آيت الله بهشتي نیز در ۲۲ اسفند ۱۳۵۹، در نامه اي خطاب به امام خميني (ره) دوگانگي موجود ميان مديران کشور را ناشي از وجود دو بينش متفاوت ميان آنها معرفي و ضمن توضيحاتي درباره اين دو بينش نوشت: «… شايد براي شنيدن، اين خبر تلخ و دشوار باشد که بسياري از کساني که در طول اين سال ها به مقتضيات طبيعت و ماهيت نظام اداري و رژيم شاهي، در همه سازمان هاي لشکري و کشوري همواره در اقليت بوده و زير فشار اکثريت غرب گرا يا شرق گرا بر اين سازمان ها به سر مي برده اند، هم اکنون در جمهوري اسلامي…. دوباره تحت همان اکثريت قرار گرفته اند ولي اين بار زير حمايت همه جانبه رئيس جمهور و فرمانده نيروهاي مسلح … امروز در جمهوري اسلامي با حمايت رئيس جمهور و همفکران ايشان در جبهه ملي و نهضت آزادي و با همدستي خلقي ها همه جا سرکوب مي شوند که به سرنوشت مؤمنان در جنگ اصحاب اخدود دچار گردند.»
نامه‌ی دوم پس از آیت الله بهشتی را آقای هاشمی رفسنجانی برای امام نوشتند که متن آن اندکی صریح‎تر و تندتر از نامه‌ی شهید بهشتی بود و با عبارت ائمه‌المسلمین آغاز می‎شود. وی می‎نویسد: «آیا رواست که به خاطر اجرای نظرات جناب‌عالی، ما درگیر باشیم و متهم و جناب‌عالی در مقابل این‌ها موضع بی‎طرف بگیرید؟ آیا بی‎خط بودن و آسایش‎طلبی را می‏پسندید؟ البته اگر مصلحت می‎دانید که مقام رهبری در همین موضع باشد و سربازان، خیر و شر جریانات را تحمل کنند، ما از جان و دل حاضر به پذیرش این مصلحت هستیم، ولی لااقل به خود ما بگویید. آیا رواست که همه‌ی گروه دوستان ما، به اضافه‌ی اکثریت مدرسین و فضلای قم و ائمه‌‌ی جمعه و جماعات و… در یک طرف اختلاف و شخص آقای بنی‌صدر در یک طرف، جناب‌عالی موضع ناصح و بی‎طرف داشته باشید.» سپس نامه‌ی دیگری نیز توسط پنج عضو اصلی حزب، خطاب به حضرت امام نوشته شده بود که به دلیل کسالت امام و رعایت حال ایشان، از ارسال نامه خودداری شد؛ اما بعد با توجه به استمرار اختلافات، هاشمی رفسنجانی نامه‏ ای با محتوای نزدیک به این نامه، که به قسمت‏ هایی از آن اشاره شد، برای امام خمینی (رحمت الله علیه) فرستادند. نامه‎ای که سران حزب به صورت دسته‌جمعی نوشته بودند، با این عبارت آغاز می‏شد: «چه خوب بود ضرورتی برای نوشتن این مطالب در این شرایط نبود؛ اما مع‎الاسف پس از بحث تذکر ندادن را گناه تشخیص دادیم و تذکر دادن را وظیفه و لذا بر خلاف میل و احساس و به حکم عقل و مسئولیت موارد زیر را به اختصار به حضور شما می‎رسانیم.» مطالب مورد نظر در این نامه در ۱۶ عنوان صورت‌بندی شده و بدون پرده‎پوشی مطرح شده بود. این نامه که در آن به مواردی از جمله بر دوش گرفتن بار مسئولیت‌ها، حملات رئیس‌جمهوری، نامه‎های شیخ علی تهرانی، تعرضات به حزب، فرصت‎طلبی برخی از نزدیکان امام در زمان بستری بودن ایشان و… اشاره شده بود؛ با این جمله پایان می‎پذیرد: «خلاصه: علائم تکرار تاریخ مشروطه به چشم می‎خورد. متجددهای شرق‌زده و غرب‌زده، علی‌رغم تضادهای خودشان با هم، در بیرون راندن اسلام از انقلاب هم‌دست شده‎اند.»
در پی وقایع ۱۴ اسفند سران کشور از جمله رئیس جمهور و سران قوا به حضور رهبر انقلاب رسیدند. در این دیدار که بنی صدر رئیس جمهور ، رجایی نخست وزیر ، هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی ، آیت الله بهشتی رئیس دیوان عالی کشور ، آیت الله موسوی اردبیلی دادستان کل کشور ، آیت الله خامنه ای امام جمعه تهران و مهندس بازرگان نماینده تهران در مجلس حضور داشت مسائل مهم کشور مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت. به نوشته ی کیهان وقت تاکنون هیچ توضیحی از سوی مقامات مسئول درباره محتوای جلسه اخیر در اختیار مطبوعات و رسانه ها قرار نگرفته است. گفتنی است در جلسه اخیر حجت الاسلام سید احمد خمینی فرزند امام نیز حضور داشت .
با وجود هشدارهای متعدد داده شده به بنی صدر مبنی بر جدایی خط خود از عناصر ضد انقلاب، او به حمايت همه‌جانبه از گروهک‌هاي ضدانقلاب و منافقين بسان تاکتیکی جهت فشار بر مخالفینش ادامه داد. بطور کلی مي توان گفت اغلب نزديکان بني‌صدر کساني بودند که به نوعي داراي انحراف از خط امام بودند و دفتر بني صدر همواره بر روي سران گروهک هاي معاند بالاخص مسعود رجوي و دار و دسته آن باز بود, بطوري که گاه مسئولين نظام براي ديدار با وي ساعت‌ها در دفتر کار رئيس جمهور منتظر مي‌ماندند وليکن بني‌صدر بدون نوبت پذيراي سران سازمان منافقين بود. از سويي ديگر کمک‌هاي عمده مالي و نظامي به اين گروهکها در زمان بني‌صدر شده است که در برخي از اسناد کشف شده بعدي آشکار گرديد. محسن رضايي در مصاحبه مطبوعاتي در تشريح جزئيات کشف خانه تيمي سران مرکزيت منافقين مي‌گويد: «در جريان اين درگيري, ضد انقلابيون ضمن استفاده از اتومبيل پژوي ضدگلوله و ماشينهاي تمام اتوماتيک ديگري که طبق اسناد به دست آمده از طرف بني صدر در اختيار رجوي قرار گرفته بود, از انواع مختلف سلاحهاي کلت, ژ -۳، يوزي, نارنجک دستي و آر.پي.جي هفت عليه برادران ما استفاده مي‌کردند.»
یکی از زوایای تاریک عمل کرد بنی صدر را می توان به اقدامات او در قبال آغاز جنگ تحمیلی دانست. بسیاری بر این باورند که اتخاذ رویه ای صحیح از سوی او می توانست از هزینه های جنگ کاسته و حتی مانع از آغاز آن گردد. شماری نیز فراتر از این رفته و با ارائه مدارکی او را به خیانت بر علیه کشور متهم می نمایند.  با شروع جنگ، زمینه‌ی چالش جدیدی بین حزب جمهوری و ریاست‌جمهوری فراهم شده بود. بنی‏ صدر با توجه به اینکه مقام فرماندهی کل قوا از طرف امام به وی تفویض شده بود، معتقد به جنگ کلاسیک و منظم، آن هم در قالب نیروهای ارتش بود و به همین خاطر، امکانات جنگی را به طوری سازمان‌دهی کرد که قدرت همه‌جانبه‌ی خود را بتواند بر دیگر گروه­ ها و به خصوص بر حزب جمهوری اسلامی تحمیل کند؛ ولی اعضای حزب جمهوری اسلامی این اقدام وی را تأیید نکردند و نسبت به سازمان‌دهی جنگی بنی‌صدر به واکنش پرداختند. در این بین، پاسخ‌های منطقی و مستدل شهید بهشتی نشان داد که بنی‌صدر تلاش می‌کند قدرت محدودی در اختیار سپاه قرار دهد و این در حالی بود که حزب جمهوری اسلامی، به تأسی از نیروهای انقلابی و خط امامی، از بسیج نیروهای مردمی و برخورد غیرکلاسیک و همه‎جانبه با دشمن حمایت می‏کرد.
ریاست جمهوری بنی‌صدر تنها ۱۷ ماه به طول انجامید. وی در این مدت به تدریج با تمامی نهادهای انقلابی وارد فاز مقابله شد و در کنار عدم توجه به مصوبات قانونی مجلس، با حمایت از گروه‌هایی چون مجاهدین خلق و میدان دادن به آن‌ها در عرصه سیاسی، اعتماد مسئولان نظام از جمله نمایندگان را به اینکه می‌تواند فردی مناسب برای اداره کشور باشد، سلب کرد. اینچنین بود که ابتدا در ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ با حکم امام از فرماندهی کل قوا برکنار شد. افزایش شدت تنش در جامعه توام با اقدامات مخربانه ابوالحسن بنی صدر نهایتا نمایندگان مجلس را مجاب ساخت که علیه او وارد عمل شده و طرح عدم کفایتش را بررسی نمایند. سرانجام  ۲۶ خرداد ۱۳۶۰  که روز مهمی در تاریخ معاصر ایران به شمار می رود، روزی که دو فوريت طرح نمایندگان مجلس برای بررسی كفايت رئيس جمهور در مجلس به تصويب رسيد، طرح در دستور کار قرارگرفت و پس از پنج روز با رای اکثریت نمایندگان عدم کفایت ابولحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری به تصویب رسید. مهم ترین دلیل بر عدم کفایت سیاسی بنی صدر از سوی نمایندگان مجلس «موضع گیری وی علیه نظام جمهوری اسلامی و اتحاد با نیروهای ضد انقلاب وابسته به شرق و غرب جهت نابودی نظام اسلامی و همچنین مخالفت مستمر وی با مجلس شورای اسلامی از بدو تأسیس و حتی پیش از افتتاح آن، دخالت صریح در قوه قضاییه و عدم درک صحیح از بدیهی ترین اصول قانون اساسی و نیز عدم اعتقاد به اصل تفکیک قوا» اعلام شد.
عزل بنی‌صدر آغاز زندگی مخفی وی به مدت ۵ هفته بود. در این دوره هیچ‌کس از محل اختفای وی مطلع نبود. رجوی بعدها گفت که مجاهدین خلق، بنی‌صدر را پس از برکناری از ریاست جمهوری در خانه‌ای واقع در مرکز تهران پنهان کرده بودند. هر روز سندی تازه برای اثبات عدم کفایت وی در مطبوعات منتشر می‌شد اما بنی‌صدر که تا پیش از آن کمتر اتهامی را بی پاسخ می‌گذاشت در آن شرایط ترجیح داده بود سکوت کند. وقایع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ فضایی به وجود آورده بود که خشم مردم از بنی‌صدر و مجاهدین روز به روز افزوده می‌شد و برخی شعار اعدام بنی‌صدر را سر می‌دادند. شکست بنی صدر در برابر نیروهای انقلابی او را ناگزیر ساخت تا در فقدان پایگاه مردمی و حزبی قدرتمند به سوی مجاهدین خلق (منافقین) متمایل شود. رویارویی مسلحانه منافقین با نظام اسلامی عملا ابوالحسن بنی صدر را وارد گردونه درگیری های نظامی کرده و خط بطلانی بر آینده و حیات سیاسی عنصر ظاهرا انقلابی کشید. تصویر فوق مسعود رجوی سرکرده منافقین را نشان می دهد که به همراه بنی صدر به پاریس گریخته است. ائتلاف رجوی-بنی صدر محدود به مسائل سیاسی نمانده و بنی صدر دختر ۱۸ ساله خود را به عقد مسعود در می آورد. روزنامه کیهان در فردای عزل بنی صدر در گزارشی با عنوان «هجوم مسلحانه مجاهدین خلق به مردم، با خشم انقلابی توده های مسلمان مواجه شد»، نوشت: «طی درگیری های وسیعی که روز گذشته در چندین نقطه تهران رخ داد، گروهی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران که به چاقو و اسلحه گرم مسلح بودند در خیابان ها به راه افتادند و طی درگیری هایی که به وجود آوردند، بر اساس آمار موجود در پزشکی قانونی ۱۴ مرد و دو زن را کشته و عده زیادی را مجروح کردند.
نزدیکی فزاینده بنی صدر به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در ماه های پایانی صدارتش و عدم تحقق آرمان های سازمان مجاهدین با وقوع انقلاب در طول دو سال سپری شده ( کسب نفوذ حداکثری و به دست گرفتن رهبری انقلاب) زمینه ائتلافی آشکار را میان دو جریان فوق فراهم نمود. از همین روست که شاهدیم منافقین بیش از همه ی جریان ها از عزل احتمالی بنی صدر نگران بوده و در پی مقابله با آن برآمدند، نگرانی که نهایتا به اعلان جنگ مسلحانه این سازمان با نظام اسلامی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ منجر گردید. اعلان جنگ مسلحانه، مبادرت به ترور کور و پیاپی مسئولین و مردم و سپس رجعت به عراق و جنگیدن در رکاب بعثی ها بر علیه جمهوری اسلامی، چهره واقعی منافقین را بیش از هر زمانی آشکار ساخت، چهره ای که این سازمان در طول سال های منتهی به انقلاب و پس از انقلاب تلاش می نمود با تکیه بر ظواهری اسلامی و عرض ارادت به برخی بزرگان دینی به شکلی دیگر وانمود سازد. رجوی و رهبران مجاهدین حمایت از بنی صدر و ایجاد اغتشاش در کشور برای تغییر نظام را آخرین فرصت خویش پنداشتند لذا از هواداران خود خواستند قیام نمایند.
از زمان آغاز جنگ مسلحانه منافقین شاهد ایجاد فضای نامساعد امنیتی در سطح تمامی شهرهای کشور بودیم. عناصر وابسته به مسعود رجوی به تلافی پیاده شدن از قطار انقلاب اقدام به ترور پی در پی مردم و مسئولین ارشد انقلاب اسلامی جهت اسقاط نظام مبادرت ورزیدند. امام خمینی در پیامی و در واکنش به اقدامات مجاهدین چنین می فرمایند: «آنان که علیه حاکمان شرع حرف می‌زنند، با اسلام به مبارزه می‌پردازند»، با انتشار این پیام مردم انقلابی به مقابله با اغتشاش طرفداران رجوی بر می خیزند.
ترور آیت الله خامنه ای از رهبران حزب جمهوری اسلامی و نماینده وقت مجلس شورای اسلامی از اولین اقدامات تروریست های منافق در روزهای پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ بود. آنها در ضبط صوتی بزرگ که بر میز سخنرانی آیت الله خامنه‌ای در مسجد ابوذر تهران قرار گرفته بود، بمب کار گذاشتند. اگرچه گروه فرقان مسئولیت این حادثه را بر عهده گرفته بود اما احمد قدیریان این ترور را کار جواد قدیری و سازمان مجاهدین خلق می‌داند.  در این اقدام تروریستی بمب کامل عمل نکرد. لذا امام جمعه تهران و نماینده امام خمینی در شورای‌عالی دفاع، از این سوءقصد که ممکن بود به شهادت ایشان بینجامد، جان سالم به در بردند ولی جراحات شدیدی بر ایشان وارد شد.
آغاز جنگ مسلحانه منافقین موجب اقدام وحشیانه آن ها در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی شد. واقعه ای که زمینه ساز شهادت ده ها تن از رجال و دوست داران انقلاب اسلامی من جمله شهید مظلوم دکتر بهشتی را فراهم آورده و در کمتر از چند روز پس از عزل بنی صدر، انتقام چند ساله ی او از این شهید مظلوم ستانده شد. گفته می شود که در ساعت ۲۰:۳۰ روز هفتم تیر، جلسه ی حزب جمهوری اسلامی ایران در سالن اجتماعات دفتر مرکزی آن واقع در سرچشمه تهران برگزار شد. موضوع جلسه تورم و انتخابات ریاست جمهوری آینده بود. پس از تلاوت قرآن و اعلام برنامه، سید محمد حسینی بهشتی سخنانش را به این شکل آغاز کرد: ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهره‌سازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش کنیم کسانی را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمی‌گیرند انتخاب شوند…که در این لحظه انفجاری سالن اجتماعات را ویران کرد. سعید شاهسوندی عضو سابق کمیته مرکزی سازمان مجاهدین می‌گوید که این انفجار توسط سازمان مجاهدین خلق طراحی و اجرا شده است و او و گروه دیگری که در جریان انجام این عملیات قرار داشته‌اند در آن شب بی‌سیم سپاه را شنود می‌کردند تا از میزان موفقیت عملیات مطلع شوند. اجرای این عملیات را محمدرضا کلاهی به عهده داشت که خود از نیروهای خدماتی حزب به شمار می‌آمد. او پس از انفجار توانست فرار کند و بعد از آن راهی فرانسه شد.
مدفن تعدادی از کشته‌شدگان این واقعه در بخشی از قطعه ۲۴ بهشت زهرا قرار دارد که بعداً آرامگاه شهدای هفتم تیر در آن بنا گردید. مرتضی محمدخان که از این انفجار جان به در برده است این واقعه را چنین شرح می‌دهد: «بهشتی هم پشت همین میز نشسته بودند و مدت کوتاهی از شروع جلسه نگذشته بود که بمب عمل کرد و دفتر حزب منفجر شد، در ردیف جلوی من محمد منتظری نشسته بود، باغانی و قندی هم در اطراف من بودند. جواد سرافراز، در ردیف پشت من بود… وقتی بمب منفجر شد ما یک زردی‌ای دیدیم و دیوار را من دیدم که زرد شد و انفجار… در آن شرایط همه قرآن می‌خواندند و ناله هم شنیده می‌شد ولی بیشتر همه قرآن می‌خواندند و شهادتین می‌گفتند، صداها به تدریج کمتر می‌شد، و بعد هم از بالا مثل اینکه یک جرثقیل آوردند که این طاق یک‌تکه را بردارند. جرثقیل نتوانست سقف را بلند کند و زنجیرش پاره شد و دوباره این طاق افتاد روی آوار، البته در این شرایط افراد در لابه‌لای صندلی‌ها قرار گرفته بودند. عبدالکریمی نماینده لنگرود، که در حال قرائت قرآن بود، در همین شرایط شاید با افتادن مجدد طاق، شهید شد. از بعضی دوستان دیگر هم صداهایی می‌آمد، بعداً متوجه شدم که تقریباً سرم روی سینه آقای باغانی بود و این بنده خدا داشت به لقاءالله می‌رفت. صداها، از هزاران نفری که روی پشت‌بام ایستاده بودند شنیده می‌شد، که هیچ کاری هم از دستشان برنمی‌آمد. گویا در فضای روی طاق گرد و خاک بوده، این‌ها با پاشیدن آب، قصد رفع کردن گرد و خاک را داشتند، غافل از اینکه این کار تمام منافذی که برای تنفس ما وجود داشت مسدود می‌کرد. با حدود ۴ ساعت، احساس کردم که مقداری راه تنفس ایجاد شد و دست چپم را از زیر خاک بردم بالا و دست مرا پیدا کردند.»
شهید مظلوم آیت الله بهشتی در پرتو جامعیت بی نظیری که داشت توانست علیرغم همه فشارهائی که بر او وارد می شد در مدت کوتاهی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی فرصت خدمت به اسلام و ملت را یافته بود، بزرگترین خدمات را به انقلاب اسلامی بعمل آورد و آثار ارزشمندی از خود بجا گذاشت که از جمله عوامل تضمین کننده راه آینده این حرکت عظیم اسلامی می باشند. حضور فعال و موثر در شورای انقلاب اسلامی و تلاش مستمر برای جلوگیری از انحراف این شورا توسط غرب باوران، مدیریت مجلس خبرگان قانون اساسی و تنظیم قانون اساسی جمهوری اسلامی که اساس و پایه نظام موجود است، ایفای نقش حیاتی از طریق حزب جمهوری اسلامی در تشکیل مجلس شورای اسلامی اول از اکثریت معتقد به خط اصیل اسلام، تلاش پی گیر برای ریختن شالوده ای اسلامی جهت ایجاد یک دستگاه فضائی اسلامی و مستقل و پیاده کردن احکام اسلام، کوشش مستمر برای تشکیل دولت مکتبی شهید رجائی و مبارزات اصولی با جریان آمریکائی که بنی صدر در راس آن قرار داشت تا برکناری بنی صدر از ریاست جمهوری که بمعنای انزوای کامل گرایشات آمریکائی و غربی در انقلاب بود از خدمات فراموش نشدنی شهید مظلوم آیت الله بهشتی است که برکات آن برای همیشه همراه باتاریخ انقلاب شکوهمند اسلامی باقی خواهد ماند و هر چه زمان بگذرد بارورتر خواهد شد.
امام خمینی در رابطه منزلت و جایگاه و همچنین مظلومیت شهید بهشتی می فرمایند: “شهیدان ۷ تیر از اشخاص متعهد بوده‌‏اند که در رأس آنها مرحوم شهید بهشتی است. ایشان را من بیست سال بیشتر می‏‌شناختم. مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان بر من معلوم بود و آنچه که من راجع به ایشان متأثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی[را] که بیشتر متعهدند، مؤثرتر در انقلاب‌‏اند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار داده‌‏اند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمت‌ها؛ تهمت‌های ناگوار به ایشان می‏‌زدند! از آقای بهشتی اینها می‏‌خواستند موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را می‏‌شناختم و بر خلاف آنچه این بی‏‌انصاف‌ها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و «مرگ بر بهشتی» گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدین، علاقه‏مند به ملت، علاقه مند به اسلام و به درد بخور برای جامعۀ خودمان می‏دانستم.”

امام خامنه‌ای (مد ظله العالی) نیز در خصوص شخصیت برجسته و ممتاز شهید بهشتی، نکاتی بسیار ارزنده و قابل توجهی را بیان کرده‌اند. ایشان شخصیت شهید بهشتی را الگویی برای انقلابی بودن و انقلابی ماندن دانسته اند و از طرفی سیره‌ی اخلاقی ایشان را نمونه‌ای از راه‌های رسیدن به مقام رضا معرفی کردند و بیان داشتند که سال های بسیار ایشان تهمت ها و صحبت ها را با صبوری و صعیه صدر از پس گذراندند. ایشان در سالروز شهادت شهید بهشتی و هفتاد دو تن از یارانش می فرمایند: “شهید بهشتی حقیقتاً مثل سنگ آسیای گرانی بود که با گردش خود، ده‌ها کار انجام می‌داد؛ تولید انرژی می‌کرد، کار راه می‌انداخت، پیش می‌رفت و فکر تولید می‌کرد. وقتی کسی مثل این شخصیت را که در مدیریت، در اجرا، در اقدام، در فکر، در مبانی فقهی و فلسفی، در تجربه و جهان‌دیدگی و روشنفکری و وسعت‌نظر در آن پایه و رتبه بود، از دل مدیریت نظامی نوپا بیرون بکشند و آن را از بین ببرند، باید نظام فلج می‌شد؛ اما نظام نه تنها با رفتن بهشتی و با رفتن شخصیت‌های برجسته‌ی دیگری که چه با او، چه قبل از او و چه بعد از او به شهادت رسیدند، فلج و زمین‌گیر نشد، بلکه هر کدام از این شهادت‌ها مثل خون تازه‌یی در رگ کالبد زنده و پُرطراوت این نظام جوان دوانده شد و او را سرحال‌تر، بانشاطتر و پُرانگیزه‌تر کرد؛ این، همان استحکام نظام است، که تا الان هم همین‌طور.”

با وجود اختلاف های بنیادین شهید بهشتی و بنی صدر با یکدیگر، ایشان بر خلاف بنی صدر هیچ گاه دایره خصومت ها را بر حوزه ی شخصی نکشانده و تمامی مخالفت هایش بر مبنای اقدامات غیر اسلامی و قانونگریزانه بنی صدر بوده است. آیت الله موسوی اردبیلی از بنیان گذاران حزب جمهوری اسلامی و از یاران شهید بهشتی در این باره به نقل خاطره ای پرداخته است. در این خاطره آمده است: «وقتی که بنی صدر به فکر فرار افتاد و در مخفیگاهی پنهان شد، نیروهای انقلاب در پی بنی صدر می‌گشتند و خانم بنی صدر را با خانم سودابه سدیفی گرفتند و به مرحوم بهشتی مژده دادند که خانم بنی صدر را دستگیر کرده‌ایم. اکنون بنی صدر هرجا باشد خود را تسلیم می‌کند.» با وجود آن همه سوابق، مرحوم بهشتی سخت برآشفت و گفت: «ما حق نداریم یک زن را تسلیم کنیم، در حالی که هیچ تقصیری ندارد الا اینکه زن بنی صدر است و شوهرش به خاطر خیانت به کشور تحت تعقیب است.» و دستور داد که فورا او را آزاد کنند. به گفته ی موسوی اردبیلی: «ایشان از نظر اخلاقی و روحی، جهات مثبت و برجستگی‌های ویژه داشت. منصف بود. در کاری که با حرکت دیگران انجام داده بود سهم خود را کم و سهم دیگران را مهم وقابل توجه می دانست. هیچ گاه نشد که کار دیگران را به خود نسبت دهد یا تلاش دیگران را نادیده بگیرد.»
اکنون و با گذشت ۳۵ سال از آن واقعه، نظام اسلامی ایران هم چنان پربرجا و قدرتمندتر از هر زمان ممکن قرار دارد و یاد و خاطره شهید بهشتی و ۷۲ از یارانش سالیانه گرامی داشته می شود، این در حالی است که ابوالحسن بنی صدر با زوال زندگی اش اکنون در فرانسه و در بدترین شرایط خود به حیات ننگینش ادامه می دهد. ابوالحسن بنی صدر اکنون و در اوج استیصالش هم چنان خود را عنصر مهمی دانسته که می تواند رهبری ایران  را در آینده بر عهده گیرد. وی با انتشار کتبی به اشتباهات گذشته خویش پرداخته است. ائتلاف با منافقین در آن سال های آشوب از جمله اشتباهاتی است که شخص بنی صدر بدان اعتراف دارد. حمایت از فتنه ۸۸ آخرین اقدام سیاسی ابوالحسن بنی صدر بر علیه نظام جمهوری اسلامی ایران ارزیابی می شود. تصویر فوق دیدار برخی فعالین زن ضد جمهوری اسلامی را با ابوالحسن بنی صدر نشان می دهد.
فرهنگ نیوز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا