سیاست دموکراسی سازی آمریکا

بلایی که ۱۱ سپتامبر بر سر عراق آورد

بصیر، در طرح های خاورمیانه ای ایالات متحده آمریکا، همواره سیاست عمده این بوده که ارزشهای خود را در سراسر جهان گسترش دهد. لیبرال دمکراسی غربی یکی از این ارزش هاست که غرب، به ویژه به سبب این اعتقاد به ارث رسیده از امانوئل کانت که کشورهای دموکراتیک با یکدیگر به جنگ نمی پردازند، گسترش آن را در جهت امنیت خود قلمداد می کرد.

به نظر می رسد ایالات متحده آمریکا به ویژه پس از فروپاشی شوروی به دنبال آن بوده که به گسترش دموکراسی در دنیای کمتر توسعه یافته بپردازد. دکترین کلینتون با عنوان «گسترش دمکراسی سازی »و«استراتژی پیشرو برای آزادی » که توسط بوش مطرح شد، در همین رابطه قابل درک است. حوادث تروریستی ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱موجب بروز موج تغییر در پارادایم حاکم بر سیاست خارجی آمریکا به خصوص در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس گردید و برای اولین بار حکومت آمریکا شعار تغییر جدی در خاورمیانه وایجاد دمکراسی را به طور علنی سر داد. طرح خاورمیانه بزرگ که از سوی حکومت در زمان بوش پسر مطرح شده در این جهت ارزیابی می شود.  (امیرعبداللهیان،۱۳۸۶: ۲۸).
نومحافظه کاران آمریکایی بر این باور بودند که شکل دموکراسی در خاورمیانه تنها از طریق مداخله خارجی حل خواهد شد وامیدی به پویایی های داخل منطقه وجود ندارد.
هدف اصلی تفکر نومحافظه کاران ایجاد امپراتوری آمریکایی بوده است(Gaddis,2002:133). این دیدگاه بر افکار بوش پسر نیز مستولی گشت. ازاین رو، وی نه تنها در گزارش خود از سند استراتژی امنیت ملی آمریکا که در ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۲منتشر شد، بلکه در اکثر سخنرانی هایش از تز مداخله برای دموکراسی سازی خاورمیانه سخن به میان آورد. مهم ترین ابتکار این سند در مقایسه با سند های قبلی این است که تروریست ها را با دیکتاتورها برابر قلمداد می کند.
بر اساس این سند، مهم ترین هدف آمریکا باید اشاعه دموکراسی در جهان باشد. بدین منظور در ابتدای سند امنیت ملی آمریکا سه وظیفه دفاع از صلح از طریق مبارزه با تروریست ها و دیکتاتورها، حفظ صلح از طریق ایجاد روابط حسنه میان قدرتهای بزرگ وگسترش صلح از طریق ترویج جوامع باز در جهان برای سیاست خارجی این کشور مورد تاکید قرار گرفته است.
آمریکا در ابتدای اشغال عراق در سال ۲۰۰۳رویکرد یک جانبه گرایانه ای در این کشور در پیش گرفت وسعی کرد بدون توجه به نگرانی ها ومنافع سایر بازیگران از مشارکت طرف های دیگر در روند تحولات عراق جلوگیری نماید .استراتژی اولیه آمریکا در عراق ایجاد«دولت سرمشق »به منطور ایجاد تغییراتی وسیعتر در خاورمیانه بود ،اما به تدریج وبا افزایش نا امنی ها وبی ثباتی ها در عراق آشکار شد که آمریکا به تنهایی وبدون کسب حمایت از سایر بازیگران منطقه ای قادر نیست در این کشور ثبات وامنیت ایجاد کند وباعث ناامنی این کشور وتشدید شدن تنش های قومی ومذهبی وفرقه ای در این کشور گردید.
آمریکا در طول اشغال عراق راهبردهای مختلفی را در این کشور به کار گرفته است .این راهبرد ها که بر اساس شناخت ناکافی وتصورات نادرست آمریکا از محیط سیاسی واجتماعی عراق ومنطقه قرار داشته،عمدتا اشتباه ودارای پیامد خطرناک برای امنیت عراق بوده است .از جمله پیامد های اصلی این راهبرد ها وخامت شرایط امنیت انسانی در عراق وتشدید تنش های قومی ومذهبی درعراق است که آوارگی ،مهاجرت، و مرگ ومیر سطح بالایی از جمعیت عراق در نتیجه ناامنی ها از ابعاد قابل توجه آن می باشد..پیامد دیگر راهبرد های آمریکا گسترش تروریسم وتبدیل عراق به پایگاهی برای شکل گیری وپرورش گروه های تروریستی است.
این پدیده قبل از اشغال عراق وجود نداشت وحضور وعملکرد نیروهای آمریکا در عراق در این خصوص تاثیری مستقیم داشته است.اکنون پس از گذشت چند سال از حمله نظامی امریکا به عراق وبا مروری بر سیاست ها وعملکرد وپرونده این کشور در عراق با توجه به وعده هایی که دولت بوش قبل از اشغال عراق به جهانیان داده و نیز اوضاع سیاسی ،امنیتی واقتصادی این کشور، در می یابیم که امریکا با چالش ها ی زیادی مواجه است واشتباهات زیادی مرتکب شده است که به وارد آمدن خسارات سنگین مادی و حیثیتی به این کشور وسیاست های ملی وبین المللی آن منجر گردیده است.
از جمله مهمترین آثار اشغال عراق ،آغاز دوره جدیدی از نبرد های قومی وفرقه ای در این کشور بوده است؛ چنین بحران های امنیتی به مهم ترین مشغله دولت جدید این کشور تبدیل شده است. سیاست عملی واستراتژی آمریکا در عراق این است که با تشدید شکاف های قومی و فرقه ای،زمینه غلطیدن کل منطقه خاورمیانه را به مناقشات خونین فراهم آورد تا بر اساس آن، زمینه برای بازتعریف مرزهای ملی متناسب با منافع خود فراهم آید.
این نبردهای فرقه ای و قومی و مذهبی همچنان ادامه دارد و قربانی می گیرد. این مناقشات چنان گسترده است که «فرماندهی مرکزی آمریکا –ژنرال جان ابی زید-به صورت کوتاهی در اکتبر ۲۰۰۶متذکر شده است که از فوریه همان سال، عراق به تدریج به سوی هرج ومرج پیش می رود. همچنان که وقتی حکومت در بغداد اقدام به برگزاری انتخابات دموکراتیک (در ژانویه)می کرد، قدرت واقعی در دست حکومت نبود، بلکه شبه نظامیان و گروه های شورشی آن را در کنترل خود داشتند.
در ابتدا، شیعیان هدف حملات تروریستی فرقه ای بودنده اند. بزرگان شیعه از جمله روحانیون ومراجع (مخصوصاً آیت الله سیستانی) آنها را به آرامش و دوری از تلافی و اختلاف دعوت کردند و لذا واکنش ها تا حدودی مهار شد. اما در نهایت، با ظهور حادثه پنجشنبه سیاه وبمب گذاری حرم مطهر امام حسن عسکری(علیه السلام) در شهر سامراء، دور جدید ودامنه داری از واکنش ها از سوی شیعیان شکل گرفت.
در عصر روز پنجشنبه، سوم فوریه سال ۲۰۰۵، یک تروریست انتحاری یک دسنگاه کامیون مرسدس را که در آن یک تن ماده منفجره جاسازی شده بود،به داخل بازاری در شهر صدر بغداد(ناحیه شیعه نشین)هدایت نموده و در آنجا منفجر کرد، که به واسطه آن ۱۵۰نفر کشته و ۳۰۰ نفر مجروح گردیدند تا بسیاری از شیعیان که کاسه صبر آنان به سر آمده بود، ندای انتقام وخونخواهی سردهند. بر این اساس، زمینه برای دورشدن شیعیان و سنی های عرب فراهم گردید. مناقشاتی که در نهایت موجب تقویت گفتمان های هویتی مبتنی بر قوم و فرقه خواهد شد و زمینه تجزیه عراق را فراهم خواهد کرد؛ مناقشاتی که در عراق صدها هزار کشته بر جای گذاشته است.
مواردی وجود دارد که اثبات می کند آمریکا به دنبال تحریک وفاداری های قومی و فرقه ای است که برخی از آنها عبارتند از:
۱٫ اخیرا شبکه ماهواره ای کومله ـ حزب کارگران کردستان ایران ـ راه اندازی شده و مطالبی در مغایرت با جمهوری اسلامی ایران پخش می کند.
۲ .حادثه پنجشنبه سیاه در شهرک صدر بغداد که منجر به کشته شدن ۱۵۰ تن و زخمی شدن ۳۰۰ تن دیگر گردید، در منطقه ای از بغداد رخ داد که تحت پوشش امنیتی نیروهای امریکایی بود.
۳ .انفجار دوم حرم امام حسن عسگری نیز در محدوده امنیتی نیروهای امریکایی بود. البته این انفجار زمانی رخ داد که دولت مالکی توانسته بود در جهت تعامل گروه های سنی با پروسه سیاسی به نتایج امیدوار کننده ای دست یابد.
 ۴٫مسلح کردن بیش از ۲۰ هزار تن از قبایل سنی در طی اشغال این کشور تا خروج از این کشور.
 ۵٫ سپردن امنیت بغداد به شبه نظامیان سنی در سپتامبر ۲۰۰۷، در حالی که امنیت عراق باید به پلیس عراق سپرده می شد.
در حال حاضر هم داعش نتیجه مستقیم سیاست های آمریکا در منطقه است. نبردهای قومی و فرقه ای در عراق که حوادث دلخراش و هولناکی را به وجود آورده و نگرانی های گسترده ای را به همراه داشته است، در نهایت، توجهات برخی را به طرح هایی برای تجزیه عراق جلب کرد. البته همان طور که گفته شد، این همان چیزی است که کشور واشنگتن و تل آویو به دنبال آن هستند.
حامی الملیمی ـ کارشناس مسائل خاورمیانه ـ که با روزنامه الاهرام همکاری می کند، گفته است: آنچه مد نظر امریکا (به همراه انگلستان) است، این است که با تشدید تنش های قومی و فرقه ای، همان تدابیری را پیاده کنند که در جریان توافقات سایکس ـ پیکو در مورد خاورمیانه و با تقسیم فلسطین در سال ۱۹۴۷ در نظر گرفته بودند.
در اواخر سپتامبر سال جاری (۲۰۰۷) مجلس سنای امریکا طرح تقسیم عراق را به سه منطقه شیعه، سنی و کُردنشین به عنوان یک راه حل سیاسی برای این کشور به تصویب رساند. این قطعنامه به پیشنهاد ژوزف بایدن ـ رئیس کمیته روابط خارجی سنا ارائه شده که با ۷۵ رأی موافق و ۲۳ رأی مخالف به تصویب رسید.(دیلمی معزی،۱۳۸۷: ۴)
نکته ظریف اینجاست که این طرح توسط یکی از نهادهای قانون گذاری امریکایی ارائه شده است. اگر چه این قطعنامه برای کاخ سفید الزام آور نیست، اما آنچه اهمیت دارد، این است که توجهات به سوی تجزیه عراق جلب شده است. این طرح و امثال آن به زنگ خطری برای کشورهای با ترکیب جمعیتی نامتجانس ـ و از جمله ایران ـ تلقی می گردند.
منبع:
۱٫امیر عبداللهیان-حسین،دموکراسی متعارض ایالات متحده در عراق جدید،تهران:نشر مدیا۱۳۸۶
۲٫ دیلمی معزی، امین، مجله پگاه حوزه-۵ مرداد ۱۳۸۷، شماره ۲۳۶
John lewis gaddis(2002),”A Grand strategy of transformation”,Foreign policy,133(Nov/Des).
فرهنگ نیوز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا