برگی از دفتر زندگی نامه فرزندان خمینی

فرصتی کوتاه تا شهادت فاصله دارم

به گزارش بصیر به نقل از بلاغ، سردار بزرگ اسلام شهید عبدالحسین حیدری خلیلی، نامی آشنا برای بسیجیان جان برکف بود که در سرزمین مقدس در میان سیل خروشان و خونرنگ آبهای جنوب آماج رگبار گلوله های دشمن قرار گرفته و وضوی خون ساخته و در کمال عرفان به نماز عشق ایستاد و در محراب خون سر به سجده شکر گذاشت و تکبیر گویان قفس تنگ تن را در هم شکسته و به سوی عالم ملکوت بال و پر گشود و چه خوش گفت :”من به جان و دل پذیرا می شوم این مرگ خونین را ! “

شهید عبدالحسین حیدری خلیلی در سال ۱۳۴۰ در روستای خلیل محله از توابع شهرستان بهشهر از استان مازندران در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در روستا و راهنمایی را در بهشهر و متوسطه را در تهران به پایان رساند و در سال ۱۳۵۸ موفق به اخذ مدرک دیپلم ریاضی شد وی در تمام دوران تحصیل از شاگردان ممتاز بود.

وی تهذیب نفس و آشنایی با معارف قرآن را چه در زادگاه ، چه در دیار غربت هیچگاه فراموش نکرد در سال ۱۳۵۹ جهت انجام خدمت مقدس سربازی عازم کرمان شد و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی برای دفاع مقدس به سرپل ذهاب اعزام و با حضور فعال و مداوم و در خطوط مقدم تا پایان خدمت سربازی در جهت پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی از هیچ کوششی دریغ نداشت.

این شهید در زمان سربازی مسئولیت عقیدتی سیاسی پادگان محل خدمت را عهده دار بود ، در سال ۱۳۶۱ پس از اتمام خدمت سربازی و یک توقف کوتاه در زادگاه خود در پاسخ به ندای ولایت فقیه لباس خاکی بسیجی را به تن کرد و جهت اعزام به جبهه وارد پادگان المهدی چالوس شد و در آنجا بنا به پیشنهاد یکی از مسئولین سپاه منطقه ۳ گیلان و مازندران بعنوان مربی نظامی انتخاب گردید.

پس از مدت کوتاهی و نشان دادن لیاقت و کاردانی و ابتکار عمل، مسئولیت فرماندهی گردانهای آموزشی عقیدتی و نظامی هزاران رزمنده بسیجی را در پادگانهای گوهرباران ساری، منجیل، بیت المقدس مرزن آباد و المهدی چالوس با موفقیت به پایان رساند و خود نیز به همراه بسیجیان جان برکف در دفعات متوالی جهت حضور مستقیم در جبهه نقش فعال داشت و در چند عملیات نقشی حساس را ایفا نمود. وی در سال ۱۳۶۳ بنا به پیشنهاد مادر بزرگوارش با یکی از بستگان خود ازدواج نمود و حاصل آن پس از یک سال فرزندی به نام سجاد بود که پس از ۴۵ روز این امانت الهی را از دست داد.

شهید حیدری در سال ۱۳۶۴ به علت فعالیت چشمگیری که از خود نشان داده بود مسئولیت فرماندهی هنگ و عضو شورای پادگان المهدی چالوس به ایشان واگذار شد و اواخر همان سال با اصرار فراوان خود از پادگان المهدی خداحافظی و راهی جبهه های جنوب شد.

پس از مدت کوتاهی از طرف مسئولین لشگر ویژه ۲۵ کربلا و بنا به پیشنهاد سردار رشید اسلام شهید جاویدالاثر محمد حسن طوسی به عضویت اطلاعات عملیات لشکر درآمد و پس از آموزش فشرده در عملیات کربلای یک در منطقه مهران شرکت و از ناحیه پا مجروح شد.

پس از بهبودی نسبی مجددا جهت نبرد با کفار بعثی عازم جبهه شد. وی علاوه بر مهارت و خلاقیت در بعد نظامی ، یکی از عاشقان اباعبدالله الحسین(ع) بود و نوحه سرایی وادعیه خوانی و نماز شب را هیچ وقت از یاد نمی برد.

سرانجام سردار شهید عببدالحسین حیدری در تاریخ ۰۴/۱۰/۱۳۶۵ با شرکت غرور آفرین در منطقه جزیره ام الرصاص عراق «عملیات کربلای ۴ » به خیل دوستان شهیدش پیوست و به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

قسمتی از وصیت نامه سردار شهید عبدالحسین حیدری خلیلی

« پایان زندگانی هرکس به مرگ اوست؛ جز مرد حق ، که مرگ وی آغاز دفتر اوست.»مرگ نقطه ایست در پایان زندگی اما هزار گونه پایان وجود دارد و هزارگونه مرگ، مهم اینست که چگونه باید مرد تا جاودانه زیست و عفریت مرگ را پیش پای دلاوری و غرور و شهامت و تقوی خوار و زبون نمود.

« من به جان و دل پذیرا می شوم این مرگ خونین را »

شکر خدای را بجای می آورم که فرصتی کوتاه به این بنده ی گناهکار عنایت فرموده تا بتوانم این چند کلمه ناقابل را خدمت شما عزیزان معروض دارم پیام خاصی ندارم چون که امت حزب الله دین خود را به دین اسلام ادا نموده و ان شاء الله به لطف حق در راهی که قدم برداشته ایم ثابت قدم باشید توکل بر خدا داشته باشید و نعمات الهی را شکرگذار باشید از همه ی کسانی که به نحوی در راه اعزام این حقیر زحمت کشیده اند و این بنده ی گناهکار را لایق دانسته اند که در این امتحان بزرگ الهی شرکت کنم سپاسگذارم….

در لحظه ای حساس که فرصتی کوتاه تا بهشت و شهادت فاصله دارم و با لباس رزم در حال حرکت برای عملیات می باشم در سنگری تاریک در کنار عزیزان عاشق ابا عبدالله الحسین (ع).

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا