اختصاصی/ ایستگاه کربلا

میروم تا خونم درخت انقلاب را بارورتر کند

بصیر/ وصیتنامه شهید سید رضا (قاسم) رضازاده

بسم رب الشهدا و الصدیقین

در حدیث قدسی داریم که خداوند می فرماید:

آن کس که مرا طلب کند می یابد آن کس که مرا یافت می شناسد، آن کس که مرا شناخت دوستم می دارد و به من عشق می ورزد، آن کس که هب من عشق ورزید من نیز به او عشق می ورزم. آن کس که به او عشق ورزیدم می کشمش و آن کس را که من بکشم خونبهایش بر من واجب است پس خودم خونبهایش را خواهم داد.

با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران که رهبری این انقلاب را از سال ۴۲ مثل ناخدای کشتی بدست گرفته و همچنان به پیش می برد و ما نیز در این کشتی نجات نشسته و گوش بفرمان ناخدای کشتی هستیم.

در حرکت کشتی تا بحال سدهای عظیمی در جلویش قرار گرفته اند، تا مانع حرکت آن گردند اما ما با عزمی راسخ تمام این موانع را از بین خواهیم برد.

تفنگم را بدوش می گیرم و بسوی دشمن هجوم می برم که دیگر تحمل این همه نامردیها را ندارم کفنم را می پوشم و به قتلگاه می روم که خونم از خون علی (ع) و حسین و یارانش رنگین تر نیست من می روم و خونم را به زمین می ریزم تا با خونم درخت انقلاب بارورتر گردد.

بسی جای شگفتی است که اگر لکه ای خون بر لباس انسان بیفتد آن لباس نجس می شود اما خونی که در راه خدا از بدن شهید ریخته شود نزد خداوند تبارک و تعالی تا آنجا محبوب می گردد که هیچ خونی بدان مرتبت نمی رسد پس ای خدای بزرگ مرا لایق آن گردان.

من می روم تا با عملم به جهانخواران شرق و غرب بفهمانم که اگر دار و ندارم را بتاراج برند، اگر اعضای خانواده ام را تک تک در جلوی چشمانم قربانی کنند، اگر تفنگهای آنها سینه ام را بدرد و یا گوشتهای بدنم را تکه تکه کند و اگر به دارم آویزند تا خوراک لاشخوران گردم و آنگاه پیکرم را بسوزانند و خاکسترم را به دریا بریزند از دل امواج خروشان دریا فریاد می زنم زنده باد خمینی و ننگ و نفرین ابدی برشما کوردلان باد.

آری دوستان، نباید منتظر مرگ نشست تا مرگ به سراغ ما بیاید بلکه خودمان باید عاشقانه از مرگ استقبال کنیم، حال همه مان که یکبار می میریم چه بهتر که آن یکبار هم مرگ شرافتمندانه باشد. نکند که در رختخواب ذلت بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد. مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید گشت، مبادا در بی تفاوتی بمیرید که بهشتی و یارانش و رجایی و باهنر در میان شعله های آتش خاکستر گشتند.

نکند در خانه خوشگذرانی کنید در حالی که هر روزمان عاشورا و هر زمینمان کربلا است، عزیزان بپا خیزید و برهواهای نفسانی خود غلبه کرده و به میدان رزم بشتابید که اگر کشته شوید پیروزید و ا گر بکشید باز هم پیروزید.

و حال ای مادر مهربانم امیدوارم توانسته باشم حقی را که بر گردنم داشتی و زحماتی را که از کودکی برایم تحمل کرده بودی به این وسیله اگر خدا قبول  کند ادا کرده باشم و توانسته باشم سرمایه سربلندیت در روز رستاخیز شوم و تو نیز در زمره اطرافیان مادر سرور شهیدان فاطمه (س) درآئی.

مبادا در شهادتم بگریید که دشمن با دیدنتان خوشحال گردد و اگر هم خواستید برای امام حسین و یارانش بگریید و برای اسارت خانواده اش.

پدر و سرور گرامیم اینجاست که دیگر قلم از حرکت ایستاده است آخر چه بگویم به پدری چون تو مجاهد که خود درس استقامت و شهامت و شهادت را به من آموختی.

و شما برادرانم مبادا لحظه ای اسلحه ام را به زمین بگذارید تا چشم دشمن به آن بیافتد اسلحه ام را به دوش بگیرید و قلب دشمن ناپاک را هدف قرار بدهید.

و اما خواهر و زن داداشم صبر و مقاومت را پیشه خود سازید و در نبودم جامه سیاه به تن نکنید و همچون حضرت زینب ادامه دهنده راه برادر حقیرتان باشید.

آرزو می کردم که هزارها جان داشتم و همه را فدای اسلام و امام می کردم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا