مهم‌ترین ابعاد اقتدار ملی، اقتدار سیاسی است

بصیر:یکی از مهم‌ترین ابعاد اقتدار ملی بحث اقتدار سیاسی است؛ تا آنجا که برخی جنس اقتدار ملی را از جنس اقتدار سیاسی دانسته‌اند. در همین رابطه و برای فهم دقیق‌تر از مقوله‌ی اقتدار سیاسی به‌عنوان یکی از پایه‌های اقتدار ملی، با حجت‌الاسلام والمسلمین «علی میثمی تهرانی»، از اساتید حوزه و دانشگاه، به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

 
برای آغاز بحث، لطفاً ابتدا تعریفی از مفهوم اقتدار ملی ارائه نمایید و دیگر اینکه بفرمایید اقتدار ملی دارای چه ابعادی است؟
 
اقتدار ملی از جمله مفاهیم نوین در حوزه‌ی مطالعات سیاسی است که کاربردهای متعددی در سیاست داخلی و خارجی یافته است. با این حال (و علی‌رغم شیوع کاربرد آن) معنا و ابعاد این اصطلاح چنان‌که شایسته است، مورد تحلیل قرار نگرفته است. زمانی که ژان ژاک روسو «قرارداد اجتماعی» را در تحلیل قدرت می‌نگاشت، شاید چندان به ضرورت تمییز بین «قدرت» از «اقتدار» نمی‌اندیشید، اما سایر فلاسفه و اندیشه‌گران سیاسی متعاقباً به این نتیجه رسیدند که در میان گونه‌های متفاوت قدرت (که معمولاً به آن‌ها اشاره می‌شود)، باید تفکیکی بین «قدرت مبتنی بر حق» و «قدرت مبتنی بر زور» قائل شوند.[۱]چنین شد که مباحث دقیق لغت‌شناسی و فلسفی در خصوص تحلیل «اقتدار» ‌آغاز گشت. نظر به تفاوت بنیادین «قدرت» ‌با «اقتدار»، ‌به‌زودی «اقتدار» توانست به‌عنوان واژه‌ای مستقل در گفتمان سیاسی ظاهر شود که اگرچه همچنان از آن به‌عنوان یکی از اعضای واژگان هم‌خانواده‌ی «قدرت» یاد می‌شود، اما در معنا مستقل است و کاربرد این دو را به‌جای یکدیگر، غیرممکن می‌سازد. تا بدان‌جا که برخی از اندیشه‌گران از قبیل ولدون[۲] و یا وارندر[۳] اظهار می‌دارند در اقتدار اساساً نوعی رابطه‌ی خاص و فارغ از قدرت مطرح است. بدین معنا که اقتدار در جایی مطرح می‌شود که سراغی از قدرت در آنجا نمی‌توان گرفت.[۴]
 
البته این رویکرد بسیار افراطی و مبتنی بر تعاریفی مضیق از اقتدار و قدرت است که نمی‌تواند چندان مورد توجه قرار گیرد، اما در مجموع از آن حیث که استقلالِ واژه‌ای چون اقتدار را نشان می‌دهد، منشأ تحولات علمی قابل توجهی قرار گرفته که امروزه منابع پژوهشی در خصوص اقتدار را شکل داده و اتفاقاً غنی و چشمگیر هم می‌نمایند. از آن رو که در مصاحبه‌ی حاضر مجال و ضرورت پرداختن به قدرت وجود ندارد، تنها به بیان این مطلب بسنده می‌نماییم که اگر چون برتراند راسل[۵] بر این باور باشیم که قدرت عبارت است از «ایجاد آثار و نتایج مورد نظر»[۶]آن‌گاه می‌توان اقتدار را گونه‌ای خاص و منحصربه‌فرد از قدرت تلقی نمود.
 
البته این موضوع را نیز نباید از نظر دور داشت که موضوع بحث در اینجا «اقتدار ملی» و نه «اقتدار» است. به عبارت دیگر، باید تفاوتی بین این دو تلقی از اقتدار قائل شد. به این بیان که در حالی که اقتدار واژه‌ای عام بوده و در سطوح مختلف فردی و گروهی قابل طرح است، اقتدار ملی جنبه‌ی خاص دارد و بر مجموع توانمندی‌های یک ملت در سطوح مختلف رهبری، کارگزاران، توده‌ی مردم و نهادهای مربوط ناظر است. این ملاحظه ناشی از اضافه شدن وصف «ملی» برای این واژه است که قاعدتاً به آن فراخی خاصی می‌بخشد.
 
در هر حال اقتدار به معنی توانستن و قادر بودن از مقوله‌های مهمی است که حکومت‌ها برای آن اهمیت خاصی قائل‌اند. از ابتدای انقلاب کبیر اسلامی ایران نیز فحوای کلام حضرت امام خمینی (ره) و حضرت امام خامنه‌ای (مد ظله العالی) در خصوص سازندگی کشور و دفاع از آرمان‌ها و ایده‌ها همواره حول این محور استوار بوده که «ما می‌توانیم.» در نقطه‌ی مقابل، استکبار سعی وافر داشته و دارد که کشورهای جهان سوم نظیر کشور ما را ناتوان قلمداد نماید.
 
از همین رو، چنان در خصوص این مقوله به تبلیغات منفی و مثبت می‌پردازد که بسیاری از کشورهای ضعیف دچار خواب زمستانی می‌شوند. استکبار با تبلیغات بسیاری که توأم با بهره‌برداری از عوامل و عناصری خودفروخته‌ی داخلی در کشورهای ضعیف است تبلیغ می‌نماید که شما بدون حمایت ما نمی‌توانید به پیشرفت علمی و طبعاً استقلال کامل نائل آیید. همچنین به موازات تبلیغات منفی علیه کشورهای ضعیف، به خود بزرگ‌نمایی و برجسته نشان دادن خود پرداخته و چنان تبلیغات سرسام‌آوری به راه می‌اندازد که بسیاری از اندیشمندان ضعیف‌النفس به این باور می‌رسند که می‌بایست تکیه بر آنان داشت.
 
رهبران هوشیار انقلاب، سه دهه گذشته، همواره در رابطه با این شق تبلیغات، موضع‌گیری خاصی را ترسیم نموده و به‌درستی تأکید داشته‌اند که نه ما آن‌گونه‌ایم که ایشان مدعی‌اند و نه ایشان در آن حد هستند که خود تعریف می‌کنند و این‌ها بیشتر تبلیغات است تا واقعیت. ابعاد اقتدار ملی نیز تمامی حوزه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را شامل می‌شود و استکبار در تمامی این عرصه‌ها، نوعی خودبرتربینی دروغین را به دیگران القاء می‌نماید.
 
همان‌طور که اشاره کردید، یکی از ابعاد اقتدار ملی، اقتدار سیاسی است. لطفاً در این خصوص توضیح داده و بفرمایید که اساساً اقتدار سیاسی به چه معناست؟
 
اقتدار سیاسی که به جرئت می‌توان آن را مهم‌ترین بُعد اقتدار ملی دانست تا بدان‌جا اهمیت دارد که برخی از فیلسوفان سیاست، جنس «اقتدار ملی» را از جنس «اقتدار سیاسی» دانسته‌اند؛ یعنی برخلاف «اقتدار» که از «قدرت» به معنای عام آن تغذیه می‌کند. بنابراین چنان‌که ویلیام لاپی‌یر در اثر مختصر و ارزنده‌ی خود به نام «قدرت سیاسی» اظهار داشته است، ما با گونه‌های متفاوتی از قدرت از حیث جنس مواجهیم که در این میان، «اقتدار سیاسی» از آن حیث که بر روابط خاص مردمان به‌عنوان شهروند اشاره دارد، بیشتر در دستور کار تحلیل‌گران سیاسی است. وی اقتدار سیاسی را در مقام تمییز از سایر معادل‌های غیرسیاسی آن، چنین تعریف می‌نماید: «اقتدار سیاسی عبارت است از نوعی اقتدار اجتماعی که مخصوص آن دسته از گروه‌هایی است که به نام جوامع مدنی شهرت دارند.»[۷] به نظر می‌رسد این تعریف از اقتدار سیاسی، یک تعریف ساده‌ی علمی و مورد پذیرش اکثریت جامعه‌شناسان سیاسی باشد.
 
با تعریفی که از اقتدار سیاسی ارائه کردید، به نظر شما، چه مؤلفه‌هایی در این بحث مطرح است؟
 
مسلماً اقتدار در حوزه‌ی سیاسی تأثیرات بسیار زیادی بر شکل‌گیری قدرت فرهنگی و نیز قدرت اقتصادی هر کشوری خواهد داشت؛ امری که بررسی نظری آن خود موضوع مصاحبه‌ای مفصل است! اما متناسب با بحث حاضر می‌توان گفت که مؤلفه‌هایی که به‌خوبی نمایانگر افزایش اقتدار سیاسی نظام اسلامی در سال‌های اخیر هستند عبارت‌اند از: ارتقای جایگاه ایران در نظام بین‌الملل و تبدیل ایران به یک ابرقدرت منطقه‌ای؛ ارتقای موقعیت ژئواستژیک ایران و توان دفاع در مقابل تهدیدات، احیای عزت ملی و افزایش اعتبار بین‌المللی ایران هم‌زمان با به دست آوردن دستاوردهای متعدد در عرصه‌ی بین‌الملل از جمله ریاست جنبش عدم‌تعهد، ترویج گفتمان امام خمینی (ره) و ارزش‌های انقلاب به بیان‌های مختلف در سطح ملل آزادی‌خواه جهان، فراگیر شدن فرهنگ مقاومت حکیمانه در جهان، تثبیت جایگاه ایران به نقطه‌ی کانون و الهام‌بخشی فرهنگ مقاومت مدبرانه، برهم خوردن نظم سنتی حاکم بر جهان با توجه به تضعیف جایگاه قدرت‌های کهن و ظهور قدرت‌های جدید، ارزش استراتژیک و توان بالای بازیگری و مشروعیت نقش ایران در سطح منطقه و در نزد احزاب و گروه‌های سیاسی و دولت‌های دوست به خاطر ایفای یک نقش مستقل و پیشرو، حفظ و تقویت روحیه‌ی اعاده‌ی هویت ملی و ترک انفعال در مقابل تبلیغات یک‌طرفه‌ی جنگ‌طلبانه و سلطه و تجاوز و زیاده‌طلبی سیاست‌های دیگران و دولتمردان، تداوم بحران‌های منطقه‌ای لزوم تدوین نظم جدید سیاسی-امنیتی و با تعریف نقش بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای خصوصاً ایران به‌عنوان مهم‌ترین کشور منطقه‌ای و قدرت اصلی و تأثیرگذار غیرقابل‌اغماض، جهش علمی کشور در طول چند سال گذشته و دستیابی ایران به فناوری‌های روز در عرصه‌های مختلف (پزشکی، هوافضا، صنعتی و…)، موقعیت ایران در پرونده‌ی هسته‌ای و دستیابی ایران به فناوری پیشرفته‌ی تولید سوخت هسته‌ای در عین مذاکره‌ی مدبرانه با کشورهای غربی. تمامی این موارد و نظایر آن‌ها از مؤلفه‌های اقتدار سیاسی ایران اسلامی در شرایط خطیر کنونی دانسته می‌شود.
 
از اصلی‌ترین اصول اقتدار سیاسی در جامعه‌ی اسلامی از منظر قرآن و روایات می‌توان به مسئله‌ی عدالت (به معنای نفی مطلق ستمگری و ستم‌کشی) و نیز حفظ ابهت و عظمت اسلام و مسلمین در عرصه‌ی بین‌المللی اشاره کرد.
 
به نظر شما، مبانی اقتدار سیاسی از منظر اسلام چیست؟
 
اسلام هر نوع مبنایی را برای دست یافتن به اقتدار سیاسی مشروع نمی‌داند. به‌عنوان مثال، در دنیای کنونی، دستیابی به اسلحه‌های کشتارجمعی (نظیر سلاح‌های هسته‌ای) یکی از مبانی اصلی اقتدار سیاسی کشورهای قدرتمند شمرده می‌شود. در حالی که اسلام هرگز چنین اجازه‌ای را به مسلمانان نمی‌دهد که برای دستیابی به اقتدار سیاسی در عرصه‌ی ملی و بین‌المللی، به هر جنایتی علیه بشریت دست بزنند. در هر حال، به‌طور خلاصه از اصلی‌ترین اصول اقتدار سیاسی در جامعه‌ی اسلامی از منظر قرآن و روایات، می‌توان به مسئله‌ی عدالت (به معنای نفی مطلق ستمگری و ستم‌کشی) و نیز حفظ ابهت و عظمت اسلام و مسلمین در عرصه‌ی بین‌المللی اشاره کرد.
 
به نظر شما، شاخص‌ترین لازمه و شرط افزایش اقتدار ملی خصوصاً در بُعد سیاسی کدام است؟
 
اصلی‌ترین بستر لازم برای هر نوع پیشرفت و تکاملی در عرصه‌ی اجتماعی، از جمله افزایش اقتدار ملی ایران عزیز، یکی گم نکردن جهت اصلی حرکت انقلاب در راستای نفی نظام سلطه برای ایجاد تمدن نوین اسلامی و نیز اتحاد کلمه‌ی ملی امت در پیروی از امام اجتماعی برای دستیابی به این آرمان جمعی و عبور از گردنه‌های سهمگین مسیر مقاومت تکاملی است.
 
شما نقش مسائلی چون انتخابات را در افزایش یا کاهش اقتدار سیاسی چگونه می‌بینید؟
 
در مسیر حرکت تکاملی انقلاب، هرجا که نیاز به حضور مردم باشد، از نقاط سرنوشت‌ساز به حساب می‌آید، زیرا در این لحظات حساس است که معلوم می‌شود آیا حاکمان راه خود را بریده از مردم طی می‌کنند و حرف‌هایشان نوعی شعارهای توخالی است یا اینکه ادعاهای حاکمیتی دارای عقبه‌ی استراتژیک در میان توده‌های ده‌ها میلیونی مردم است. به‌عنوان مثال، عرض می‌کنم اگرچه دستگاه حاکمیت بعد از سال ۱۳۸۸ بارها بر صیانت از رأی مردم و عدم خیانت در خواست ملی تأکید کرد، اما تأثیری که حضور حماسی مردم در انتخابات ۱۳۹۲ بر ابطال نظریه‌ی ‌وارداتی تقلب در انتخابات داشت هرگز قابل مقایسه با آن نیست. این مثال به خوبی نشان می‌دهد که انتخابات پُرشور چه تأثیر عظیمی در افزایش اقتدار سیاسی و به تعبیر دقیق‌تر، آبروی ملی و منطقه‌ای و بین‌المللی نظام اسلامی داشته و دارد.
 
با توجه به اینکه مقام معظم رهبری می‌فرمایند «اقتدار سیاسى این است که ملت، پشتیبان دولت و تصمیمات مسئولان کشور باشند.» به‌طور کلی، در خصوص نقش مردم در افزایش اقتدار سیاسی توضیح بفرمایید؟
 
فرمایش امام خامنه‌ای عزیز که نقل کردید، نه به معنای یک دستور حکومتی، بلکه به معنای خبر از یک واقعیت سیاسی جاری در نظام اسلامی است؛ یعنی ایشان می‌خواهند بفرمایند که عامل اصلی اقتدار سیاسی نظام اسلامی این است که حرفی که رهبران این نظام می‌زنند همان حرفی است که ملت به آن باور دارند. این اتحاد استراتژیک ملت-دولت یا به تعبیر صحیح‌تر، هم‌بستگی بالای نظام امامت-امت، بزرگ‌ترین عامل اقتدار سیاسی ایران عظیم است.
 
با توجه به شرایط کنونی، شما اقتدار سیاسی جمهوری اسلامی را در حال حاضر چطور ارزیابی می‌کنید؟
 
به نظر حقیر، اقتدار سیاسی نظام جمهوری اسلامی در حال حاضر، هم در تاریخ ایران و هم در تاریخ سایر کشورها، کم‌نظیر (یا شاید بی‌نظیر) است. شما این مسئله که قلدرهایی که در دنیا حتی یکدیگر را نیز آدم حساب نمی‌کنند! حاضر می‌شوند فقط در مورد یک مسئله (دقت کنید به عرایض بنده! فقط درباره‌ی یک مسئله! نه درباره‌ی همه‌ی مشکلاتشان با ما و نه درباره‌ی اصل نظام. فقط درباره‌ی مسئله‌ی ‌هسته‌ای!) در مقابل ایران اسلامی بنشینند و در عالی‌ترین سطوح مجبور به معامله با نظام اسلامی می‌شوند امری است که در تاریخ دنیای معاصر، سابقه نداشته و به احتمال زیاد نخواهد داشت! شما خیال می‌کنید اگر ایران عزیز ظرفیت ابرقدرتی نداشت، آیا این قدرت‌ها، که کوس خدایی در عالم می‌زنند، حاضر بودند حتی سلام ما را علیک بگویند؟! اینکه عرض کردم خودش مشتی است نمونه‌ی خروار.
 
ما تا رسیدن به جایگاهی که حق ملت نجیب و عزیز ایران اسلامی است بسیار فاصله داریم. همان‌طور که امام خامنه‌ای به‌طور واقع‌گرایانه فرموده‌اند، ملت ایران به چنان قله‌ای از عظمت و علم و اقتدار خواهد رسید که پیشرفت‌های کنونی ما در مقابل آن، پیشرفت به حساب نیاید.
 
فرمایش شما صحیح است، اما به هر حال، به نظر می‌رسد تا رسیدن به حد مطلوب از اقتدار ملی فاصله داریم. به نظر شما، برای رسیدن به آن حد از اقتدار ملی ایده‌آل و آنچه مدنظر رهبر معظم انقلاب است، چقدر فاصله داریم و چه راهکارهایی برای دستیابی به آن وجود دارد؟
 
مسلماً ما تا رسیدن به جایگاهی که حق ملت نجیب و عزیز ایران اسلامی است بسیار فاصله داریم. همان‌طور که امام خامنه‌ای به‌طور واقع‌گرایانه فرموده‌اند، ملت ایران به چنان قله‌ای از عظمت و علم و اقتدار خواهد رسید که پیشرفت‌های کنونی ما در مقابل آن، پیشرفت به حساب نیاید. البته همان‌گونه که اگر در اوایل انقلاب کسی ادعا می‌کرد ایران اسلامی روزی به نقطه‌ای از عظمت خواهد رسید که تمامی متکبران دنیا از او حساب می‌برند و ارسال موجود زنده به فضا امری عادی در آن به حساب می‌آید باورش برای دیگران سخت بود، امروز نیز برای کسانی تبدیل ایران عزیز به ابرقدرت سیاسی، فرهنگی، اقتصادی در عرصه‌ی بین‌المللی و پی‌ریزی تمدنی نوین برای تاریخ بشریت، قابل پذیرش نیست. اما رهبری عزیز چنین افق روشنی را برای حرکت نظام اسلامی در پنجاه سال آینده ترسیم کرده‌اند؛ امری که به تصریح ایشان، با «کار و ابتکار» همراه با مقاومت و توکل، قابل حصول است.
 
به‌عنوان سؤال پایانی بفرمایید آثار و ثمرات دستیابی به اقتدار سیاسی چیست؟ همچنین عوامل کاهنده‌ی اقتدار سیاسی کدام‌ها هستند؟
 
یکی از اصلی‌ترین آثار دستیابی به اقتدار سیاسی این است که در دنیا دیگر روی حرف شما در موضوعات مختلف حساب ویژه‌ای باز می‌کنند. به‌عنوان مثال، وقتی نظام اسلامی دارای اقتدار سیاسی باشد، دوست و دشمن می‌دانند که حل بسیاری از مسائل مهم منطقه‌ای و جهانی (نظیر مسئله‌ی حیاتی سوریه) بدون همکاری و حضور نظام اسلامی عملاً ممکن نیست. به نظر بنده، این تغییر موازنه‌ی منطقه‌ای و بین‌المللی به سود نظام اسلامی در عرصه‌ی درگیری جهانی، از اصلی‌ترین ثمرات دستیابی به اقتدار سیاسی است. هرچند نباید از تأثیراتش در بهبود حوزه‌های فرهنگی و اقتصادی غافل شد.
 
و اما بزرگ‌ترین عامل کاهنده‌ی اقتدار سیاسی نظام‌ها، اختلافات درونی آن‌هاست. اختلافی که گوشه‌ای از آثار شوم آن در فتنه‌ی ۸۸ (که باید بانیان آن روزی در مقابل افکار عمومی محاکمه‌ی د خوری شده و به سزای خیانت ننگین‌شان به ایران و اسلام و انقلاب برسند) دیده شد. این اختلاف و ناهماهنگی درونی، قتلگاه اقتدار سیاسی نظام‌ها و حتی خطری برای اصل هویت آن‌هاست. عامل دیگر، ناامیدی مردم و مسئولین یا خسته شدن آن‌ها از پیگیری مسیر سخت رسیدن به آرمان‌های ملی است؛ امری که برای مقابله با آن همواره باید روحیه‌ی امید به جامعه از سوی افراد و نهادهای تأثیرگذار دمیده شود. البته عوامل دیگری نیز هست که در این وقت کم، امکان پرداختن به همه‌ی آن‌ها وجود ندارد.
 
منابع:
 بلاغ
[۱]. فلسفه‌ی سیاسی، مرتضی اسدی، ص ۱۸۵٫
[۲]. Weldon
[۳]. Warrender
[۴]. نک: برتراند راسل، قدرت و فرد، مهدی افشار. همچنین: استیون لوکس (ویراستار)، قدرت: فرانسانی-شر شیطانی، فرهنگ رجایی، مقاله‌ی «شکل‌های قدرت»، ص ۲۹ تا ۴۵٫
[۵]. Bertrand Russell
[۶]. اس. پیترز،‌ اقتدار، ص ۱۶۸٫
[۷]. همان، ص ۱۷۱٫

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا